مسئله 228- قول ذو الید 92/01/31

 

درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری

موضوع کلی: راه‏های ثبوت نجاست                        تاریخ: 31 فروردین 1392

موضوع جزئی: مسئله 228- قول ذو الید        مصادف با: 9 جمادی‏الثانی1434 سال: چهارم                                                                                                              جلسه:77

«الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

مسئله 228: «لايعتبر في قبول قول صاحب اليد أن يكون قبل الاستعمال‌كما قد يقال، فلو توضّأ شخصٌ بماء مثلاً و بعده أخبر ذو اليد بنجاسته يُحكَم ببطلان وضوئه و كذا لايعتبر أن يكون ذلك حين كونه في يده، فلو أخبر بعد خروجه عن يده بنجاسته حين كان في يده يُحكم عليه بالنّجاسة في ذلك الزمان و مع الشك في زوالها تُستصحب»[1]؛ مرحوم سید (ره) در این مسئله در رابطه با قول ذو الید دو فرع را مطرح کردند که فرع اول (عدم استعمال، در قبول قول ذو الید، معتبر نیست) را در جلسه گذشته به طور مفصل مورد بحث قرار دادیم. اما فرع دوم این است که اگر ذو الید بعد از اینکه چیزی از دست او خارج شد اِخبار به نجاست آن داد، آیا اِخبار او به نجاست آن چیز پذیرفته می‏شود یا نه؟ مرحوم سید (ره) فرمود: در اعتبار و حجیت قول ذو الید شرط نیست که آن چیزی که از آن خبر می‏دهد در اختیار او باشد، پس اگر بعد از اینکه شیء مورد نظر از دست او خارج شد، به نجاست آن در زمانی که در دست او بوده، خبر داد، در این صورت قول او معتبر است و به نجاست شیء مورد نظر حکم می‏شود. حال باید ببینیم آیا کلام مرحوم سید (ره) صحیح است یا خیر؟

در رابطه با این فرع که آیا در قبول قول ذو الید شرط است که حتماً شیء مورد نظر در ید او باشد یا نه؟ به نظر می‏رسد پذیرش کلام مرحوم سید (ره) فرع نیاز به تأمل دارد؛ چون مدرک اعتبار قول ذو الید سیره عقلائیه است و شاید نتوان گفت این سیره ما نحن فیه را هم شامل می‏شود؛ زیرا در اینجا عنوان ذو الید بر آن صدق نمی‏کند بلکه قبلاً ذو الید بوده است و مجرد شک در شمول سیره، بر ما نحن فیه، کفایت می‏‎کند که در رابطه با شمول سیره دچار تردید شویم، و وقتی شک حاصل شد باید به قدر متیقن اکتفا کرد. پس ما در پاسخ مرحوم سید (ره) عرض می‏کنیم دلیل اعتبار قول ذو الید لفظی نیست تا بتوان به اطلاق آن تمسک کرد و آن را شامل ما نحن فیه هم (که شیء مورد نظر در دست ذو الید نیست و از نجاست آن خبر می‏دهد) بدانیم. بلکه دلیل اعتبار قول ذو الید، سیره قطعیه عقلائیه است و در ما نحن فیه که شیء مورد نظر از اختیار ذو الید خارج شده و ذو الید از نجاست آن نسبت به زمانی که در اختیارش بوده خبر می‏دهد، نمی‏توان به سیره عقلائیه تمسک کرد و این سیره ما نحن فیه را شامل نمی‏شود چون در چنین جایی که شیء مورد نظر از دست شخص خارج شده است اصلاً عنوان ذو الید بر او صادق نیست تا سیره عقلائیه شامل آن شود و نهایت چیزی که می‏توان گفت این است که در صدق عنوان ذو الید بر ما نحن فیه و حجیت آن شک می‏کنیم و شک در حجیت کفایت می‏کند در اینکه به عدم حجیت، حکم کنیم.

اما ممکن است گفته شود چه اشکال دارد که ما قول ذو الید را نسبت به اِخبار از نجاست چیزی که قبلاً‌ در اختیار او بوده، بپذیریم؟ عرض می‏کنیم پذیرش اِخبار چنین شخصی با ما نحن فیه (حجیت قول ذو الید) متفاوت است، چون اگر هم قول چنین شخصی را بپذیریم از باب ذو الید بودن او نیست بلکه از باب اِخبار ثقه است، پس پذیرش قول چنین شخصی ممکن است از باب پذیرش اِخبار ثقه باشد در حالی که بحث ما در اعتبار قول ذو الید است آنهم در جایی که شیء مورد نظر از دست او خارج شده است که عرض می‏کنیم در چنین جایی قول ذو الید پذیرفته نیست چون اصلاً ذو الید بر چنین شخصی صدق نمی‏کند تا سیره عقلائیه که دلیل حجیت و اعتبار قول ذو الید است شامل آن شود.

هرچند عده‏ای (مرحوم آقای خویی (ره) و مرحوم آقای حکیم (ره)) در اینجا قائل شده‏اند که سیره ‏می‏تواند کار ساز باشد و ما می‏توانیم قول ذو الید را نسبت به نجاست چیزی که از دستش خارج شده، از باب اِخبار ذو الید بپذیریم، نه از باب اِخبار ثقه؛ چون اِخبار ذو الید به نجاست شیء مورد نظر، نزدیک به زمان استیلاء بر آن شیء می‏باشد؛‌ مثلاً ساعت 9 شیء مورد نظر از دست شخص خارج شود و بعد از زمانی کوتاه اِخبار از نجاست آن بدهد که در این صورت چون زمان اِخبار نزدیک به زمان استیلاء بر آن شیء‌ است، استبعادی ندارد که سیره قطعیه عقلائیه شامل آن بشود و قول ذو الید در این فرض پذیرفته شود؛ مثل اینکه شخصی لباسی را به دیگری بفروشد و بعد از تسلیم لباس به او خبر دهد که لباس نجس است- اگر فاصله زمانی بین اِخبار ذو الید و زمان استیلاء بر شیء مورد نظر طولانی باشد ممکن است که شیء مورد نظر در معرض شستن قرار گرفته باشد و پاک شده باشد و ذو الید هم از آن اطلاع پیدا نکرده باشد، لذا سیره عقلائیه جایی را که فاصله زمانی، طولانی باشد شامل نمی‏شود- اما در اینجا هم ممکن است گفته شود درست است که اِخبار بایع نسبت به نجاست، برای مشتری قابل قبول است ولی باز نمی‏توان اِخبار او را از باب اِخبار ذو الید پذیرفت بلکه از باب اِخبار ثقه می‏باشد و لذا اگر بایع مورد اعتماد مشتری نباشد، در این صورت مشتری می‏تواند سخن او را نپذیرد. بخصوص اگر سوء ظنی هم از کلام بایع، برای مشتری بوجود بیاید؛ مثلاً اینکه بایع ‏بگوید این لباس یا این ظرف نجس است، تا مشتری نسبت به جنس بی‏رغبت شود و مال به ملک بایع برگردد و معامله مورد فسخ قرار بگیرد، پس اینکه گفته‏اند بایع به سخن مشتری اعتماد دارد و آن را قبول می‏کند دائر مدار "ثقه بودن" یا "ثقه نبودن" بایع است. لذا اگر در جایی، بایع ثقه نبود بلکه مشتری نسبت به او سوء ظن داشت، می‏تواند به سخن بایع ترتیب اثر ندهد و اِخبار او را نپذیرد.

جمع بندی:

در فرع دوم از مسئله 228 گفته شد: آیا پذیرش قول ذو الید شامل این فرع فقهی که مال از دست ذو الید خارج شده باشد و سپس، ذو الید از نجاست آن خبر می‏دهد، هم می‏شود؟ و آیا در چنین فرضی هم، قول ذو الید معتبر است؟

ما در مرحله نخست گفتیم بعید است که قول ذو الید فرضی را هم که مال از دست ذو الید خارج شده است، شامل شود؛ چون مدرک اعتبار قول ذو الید، سیره قطعیه عقلائیه است و این سیره شامل چنین فرضی نمی‏شود. چون عنوان ذو الید بر چنین فرضی صدق نمی‏کند. سپس عرض کردیم اینکه در بعضی موارد مشاهده می‏شود که قول ذو الید را - در فرضی که مال از دست او خارج شده- می‏پذیرند، از باب اِخبار ثقه است نه از باب قول ذو الید. همچنین بعید نیست که گفته شود اگر فاصله زمانی بین زمان اِخبار و زمان استیلاء کم باشد، مدرک اعتبار قول ذو الید که سیره عقلائیه شامل چنین موردی هم می‏شود. لذا در این فرض قول ذو الید پذیرفته می‏شود، هرچند در چنین فرضی هم که سخن شخص پذیرفته می‏شود به اعتماد و عدم اعتماد نسبت به آن شخص بر می‏گردد. «هذا تمام الکلام فی هذه المسأله».

فصل في كيفيت تنجّس المتنجسات

«يشترط في تنجس الملاقي للنجس أو المتنجس أن يكون فيهما أو في أحدهما رطوبة مُسرية، فإذا كانا جافين لم ينجس و إن كان ملاقيا للميتة لكن الأحوط غسل ملاقي ميت الإنسان قبل الغسل و إن كانا جافين و كذا لا ينجس إذا كان فيهما أو في أحدهما رطوبة غير مُسرية»[2]؛ مرحوم سید می‏فرماید: در نجس شدن ملاقی با نجس یا متنجّس، شرط است که در هر دو (ملاقی و ملاقا) یا در یکی از آنها رطوبت مسریه وجود داشته باشد لذا اگر هر دو (ملاقی و ملاقا) خشک بودند نجس نمی‏شود، هر چند شیئ خشک با مردار ملاقات کند، لکن احتیاط این است که آنچه با میّت انسان قبل از اینکه غُسل داده شود، ملاقات کند، شسته شود؛ هر چند هم ملاقی خشک باشد و هم میت، همچنین نجاستی اتفاق نمی‏افتد در صورتی که رطوبتی در هر دو (ملاقی و ملاقا) یا یکی از آنها وجود داشته باشد اما آن رطوبت، غیر مسریه باشد.

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. العروة الوثقی، ج1، ص78.

[2]. العروة الوثقی، ج1، ص78.

Please publish modules in offcanvas position.