فصلٌ فی ما یعفی عنه فی ‏الصلاة93/07/01

درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری

موضوع کلی: احکام النجاسة                                                            تاریخ: 1 مهر 1393

موضوع جزئی: فصلٌ فی ما یعفی عنه فی ‏الصلاة- خونِ جروح و قروح                         مصادف با: 27 ذی‏ القعده 1435

سال: ششم                                                                                                                         جلسه: 9

 

 

 

 

 

 

 

«الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

مسئله 296:

«إذا كانت القروح أو الجروح المتعدّدة متقاربة بحيث تعدّ جرحاً واحداً عرفاً جرى عليه حكم الواحد، فلو بُرِأَ بعضها لم يجب غسلُه، بل هومعفوّ عنه حتّى يبرأ الجميع، و إن كانت متباعدةً لا يصدق عليها الوحدة العرفية فلكلّ حكم نفسه، فلو برأ البعضُ وجب غَسلُه، و لا يُعفى عنه إلى أن يُبرَأ الجميع».[1]

مرحوم سید (ره) می‏فرماید: اگر جروح و قروح متعدده‏ای در بدن وجود داشته باشند ولی نزدیک به هم باشند به گونه‏ای که عرفاً یک جراحت محسوب ‏شوند در این صورت حکم واحد بر آنها جاری می‏شود و تعدد آنها مورد لحاظ قرار نمی‏گیرد، در نتیجه اگر بعضی از این زخم‏ها خوب شد شستن آن لازم نیست بلکه معفو است تا زمانی که همه آن زخم‏ها خوب شود. اما اگر قروح و جروح، متعدد باشند ولی از هم دور باشند وحدت عرفیه بر آنها صدق نمی‏کند و هر کدام از آنها حکم جداگانه‏ای دارد، پس اگر بعضی از آن جراحات خوب شود واجب است شسته شود و نمی‏توان گفت: معفو است تا زمانی که همه جراحات خوب شود.

پس خون جروح و قروح اگر متعدد باشد دو حالت دارد:

الف) گاهی متعدد و نزدیک به هم هستند به گونه‏ای که عرفاً یک خون محسوب می‏شوند، در این صورت این جروح و قروح یک حکم واحد دارند لذا اگر بعضی از آن زخم‏ها خوب شود شستن آن بعض لازم نیست بلکه معفو است تا زمانی که همه زخم‏ها خوب شود.

ب) گاهی خون جروح و قروح، متعدد ولی از هم دور هستند و عرفاً به آنها خونِ واحد گفته نمی‏شود لذا هر کدام حکم مختص به خودش را دارد بنابراین اگر یکی از آن زخم‏ها خوب شود باید شسته شود و معفو نیست؛ مثلاً اگر جراحتی در دست انسان و جراحتی در سر او باشد، اگر جراحت دست او خوب شود معفو نیست و باید آن را بشوید و نمی‏توان گفت خون این جراحت در نماز معفو است تا زمانی که زخم سر هم خوب شود.

عده‏‏ای بر خلاف مرحوم سید (ره) گفته‏اند: در فرض دوم هم که خونِ جروح و قروح، متعدد و متباعدست این خون، معفو است و نیازی به شستن ندارد تا زمانی که همه جراحات خوب شود.

 

 

این گروه برای مدعای خود به روایت زیر استناد کرده‏اند:

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ (ع) وَ هُوَ يُصَلِّي، فَقَالَ لِي قَائِدِي: إِنَّ فِي ثَوْبِهِ دَماً، فَلَمَّا انْصَرَفَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ قَائِدِي أَخْبَرَنِي أَنَّ بِثَوْبِكَ دَماً فَقَالَ لِي: «إِنَّ بِي دَمَامِيلَ وَ لَسْتُ أَغْسِلُ ثَوْبِي حَتَّى تَبْرَأَ»[2]؛ ابو بصیر می‏گوید: بر امام باقر (ع) داخل شدم در حالی که ایشان مشغول نماز خواندن بودند، کسی که جلودار من بود به من گفت: در لباس امام باقر (ع) خون وجود دارد و امام (ع) با لباس خونین نماز می‏خوانند، ابوبصیر می‏گوید: وقتی نماز امام (ع) تمام شد به ایشان عرض کردم، قائد (پیشرو) من به من خبر داده که در لباس شما خون وجود دارد، حضرت (ع) فرمودند: دُمل‏هایی در بدن من وجود دارد و من لباسم را نمی‏شویم تا اینکه این دُمل‏ها خوب شود.

کیفیت استدلال به این روایت این است که حضرت (ع) بین دُمل‏های متقارب و متباعد تفصیل نداده‏اند و چیزی نفرموده‏اند که دلالت کند بر اینکه آن دُمل‏ها باید نزدیک به هم باشند بلکه مطلقا فرموده‏اند: در بدن من دُمل‏هایی وجود دارد و من لباسم را نمی‏شویم تا اینکه این دُمل‏ها خوب شود.

پاسخ از استدلال به روایت ابو بصیر:

در پاسخ از روایت ابو بصیر گفته شده: این یک قضیه شخصیه مربوط به امام (ع) بوده لذا نمی‏تواند ملاک برای افعال دیگران قرار گیرد و به دیگران هم تسرّی داده شود. بله اگر سائل از امام (ع) درباره شخص دیگری سؤال می‏کرد مبنی بر اینکه: دُمل‏هایی در بدن شخصی وجود دارد، حال اگر یکی از آن دُمل‏ها خوب شد وظیفه‏اش چیست؟ و امام (ع) می‏فرمودند: «لایجب علیه غَسل ثوبه حتی تبرأ»، در این صورت کلام امام (ع) در پاسخ به آن شخص، می‏توانست ملاک و معیار باشد برای همه کسانی که مبتلا به چنین چیزی می‏بودند، چون در این صورت قضیه، شخصیه نبود لذا به همه تسرّی داده می‏شد.

نظر استاد: البته ما عرض می‏کنیم: قول، فعل و تقریر معصوم (ع) حجت است لذا حمل روایت ابو بصیر بر قضیه شخصیه، صحیح نیست. بنابراین با توجه به اینکه در روایت ابو بصیر تفصیلی بین قروح و جروحِ متقارب و متباعد داده نشده و عدم تفصیل هم دلیل بر اطلاق است لذا این روایت، معارض با روایات دال بر اختصاص عفو به تقاربِ جروح و قروح خواهد بود. مگر اینکه بگوییم امام (ع) در مقام بیان همه جهات نبوده تا هم جروح و قروح متقاربه را مطرح کند و هم جروح و قروح متباعده را.

خون کمتر از درهم

مرحوم سید (ره) می‏فرماید: «الثاني: ممّا يعفى عنه في الصلاة الدم الأقلّ من الدرهم».[3]

مورد دوم از خون‏هایی که در نماز معفو است خون کمتر از درهم است. خونِ کمتر از درهم در عین حال که نجس و منجِّس است لکن از خون‏هایی است که در نماز مورد عفو قرار گرفته است.

در رابطه با خون کمتر از درهم دو مطلب، مورد اتفاق است:

اول: خون کمتر از درهم معفو است.

دوم: خونِ بیشتر از درهم معفو نیست.

اما در رابطه با خونی که مساوی با درهم است دو قول وجود دارد:

قول اول: مشهور علماء؛ مثل مرحوم شیخ (ره)، شیخ طوسی (ره)، شیخ مفید (ره)، فاضلان نراقی (ره)، شهید اول (ره) و شهید دوم (ره) معقتدند خونِ مساوی با درهم معفو نیست و نماز خواندن با چنین خونی جایز نیست.

قول دوم: بعضی مثل سید مرتضی (ره) و سلّار (ره) بر خلاف نظر مشهور قائل به عفو شده‏اند؛ یعنی معتقدند خونِ مساوی با درهم هم مانند خون کمتر از درهم معفو است.

دلیل قول مشهور:

مشهور برای مدعای خود (عدم عفو نسبت به خونِ مساوی با درهم) به روایاتی استناد کرده‏اند:

روایت اول: صحیحه ابن ابی یعفور

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) الرَّجُلُ يَكُونُ فِي ثَوْبِهِ نُقَطُ الدَّمِ لَا يَعْلَمُ بِهِ ثُمَّ يَعْلَمُ فَيَنْسَى أَنْ يَغْسِلَهُ فَيُصَلِّي ثُمَّ يَذْكُرُ بَعْدَ مَا صَلَّى، أَ يُعِيدُ صَلَاتَهُ؟ قَالَ: «يَغْسِلُهُ وَ لَا يُعِيدُ صَلَاتَهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مِقْدَارَ الدِّرْهَمِ مُجْتَمِعاً فَيَغْسِلُهُ وَ يُعِيدُ الصَّلَاةَ»[4]؛ ابن ابی یعفور می‏گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: شخصی در لباسش نقطه‏های خون وجود دارد و نسبت به آن علم ندارد، سپس علم پیدا می‏کند و فراموش می‏کند آن را بشوید و نماز می‏خواند و بعد از نماز یادش می‏آید، آیا نمازش را باید اعاده کند؟ حضرت (ع) فرمودند: لباسش را می‏شوید ولی نیاز نیست نمازی را که خوانده اعاده کند مگر اینکه نقطه‏های خونی که در لباسش وجود دارد به مقدار درهم باشد که در این صورت باید لباسش را بشوید و نمازی را هم که خوانده اعاده کند.

در این روایت فقط خون کمتر از درهم مورد عفو قرار داده شده لذا خونِ بیشتر از درهم  و مساوی با درهم معفو نیست.

روایت دوم: مرسله جمیل بن درّاج

عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَنَّهُمَا قَالا: «لَا بَأْسَ بِأَنْ يُصَلِّيَ الرَّجُلُ فِي الثَّوْبِ وَ فِيهِ الدَّمُ مُتَفَرِّقاً شِبْهَ النَّضْحِ وَ إِنْ كَانَ قَدْ رَآهُ صَاحِبُهُ قَبْلَ ذَلِكَ فَلَا بَأْسَ بِهِ مَا لَمْ يَكُنْ مُجْتَمِعاً قَدْرَ الدِّرْهَمِ»[5]؛ امام باقر (ع) و امام صادق (ع) فرموده‏اند: اشکالی ندارد که شخص در لباسی نماز بخواند که آلوده به خون است در حالی که آن خون‏ها متفرّق است- مثل اینکه آب‏پاشی شده باشد- هر چند آن خون را قبل از این دیده باشد، پس نماز خواندن در لباس به آغشته به چنین خونی اشکالی ندارد مادامی که مجموع آن خون‏ها به اندازه درهم نباشد.

از این روایت هم استفاده می‏شود ملاک در عفو آن است که مقدار خون کمتر از درهم باشد، لذا اگر خون بیشتر یا مساوی درهم در لباس وجود داشته باشد معفو نیست.

روایت سوم: صحیحه اسماعیل جُعفی

عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: «فِي الدَّمِ يَكُونُ فِي الثَّوْبِ إِنْ كَانَ أَقَلَّ مِنْ قَدْرِ الدِّرْهَمِ فَلَا يُعِيدُ الصَّلَاةَ وَ إِنْ كَانَ أَكْثَرَ مِنْ قَدْرِ الدِّرْهَمِ وَ كَانَ رَآهُ فَلَمْ يَغْسِلْهُ حَتَّى صَلَّى فَلْيُعِدْ صَلَاتَهُ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ رَآهُ حَتَّى صَلَّى فَلَا يُعِيدُ الصَّلَاةَ»[6]؛ اسماعیل جُعفی از امام باقر (ع) نقل می‏کند که حضرت (ع) فرمودند: اگر خونی که در لباس وجود دارد کمتر از درهم باشد لازم نیست نماز اعاده شود و اگر مقدار خون، بیشتر از درهم بود و قبلاً آن را دیده ولی نشُسته و نمازش را با آن خوانده باید نمازش را اعاده کند ولی اگر آن را ندیده و نمازش را خوانده لازم نیست نماز را اعاده کند.

در این روایت دو جمله شرطیه ذکر شده که هر دو دارای مفهوم هستند: جمله شرطیه اول عبارت است از: «إِنْ كَانَ أَقَلَّ مِنْ قَدْرِ الدِّرْهَمِ فَلَا يُعِيدُ الصَّلَاةَ»، مفهوم مخالف این جمله شرطیه عبارت است از: «ان کان مساویاً او کان اکثر من قدر الدرهم فیجب علیه الاعادة»، پس از منطوق جمله شرطیه اول استفاده شد که خون کمتر از درهم معفو است و از مفهوم مخالف آن استفاده شد که اگر مقدار خون، مساوی درهم یا بیشتر از درهم بود معفو نیست.

جمله شرطیه دوم عبارت است از: «وَ إِنْ كَانَ أَكْثَرَ مِنْ قَدْرِ الدِّرْهَمِ وَ كَانَ رَآهُ فَلَمْ يَغْسِلْهُ حَتَّى صَلَّى فَلْيُعِدْ صَلَاتَهُ»، مفهوم مخالف این جمله شرطیه عبارت است از: «ان کان اقل من الدرهم او کان مساویاً فلا یعید الصلاة»، پس مفهوم جمله شرطیه دوم این است که اگر مقدار خون مساوی یا کمتر از درهم باشد معفو است.

نتیجه اینکه مفهوم جمله شرطیه اول با مفهوم جمله شرطیه دوم معارض است، چون مفهوم جمله شرطیه اول این است که اگر مقدار خون، مساوی درهم باشد معفو نیست ولی مفهوم جمله شرطیه دوم این است که اگر مقدار خون، مساوی درهم باشد معفو است.

بحث جلسه آینده: توضیح روایت سوم را ان شاء الله در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. العروة الوثقی، ج1، ص102.

[2]. وسائل الشیعة، ج3، ص434، کتاب الطهارة، باب22 من ابواب النجاسات، حدیث1.

[3]. العروة الوثقی، ج1، ص102.

[4]. وسائل الشیعة، ج3، ص430، کتاب الطهارة، باب20 من ابواب النجاسات، حدیث1.

[5]. همان، حدیث4.

[6]. همان، حدیث2.

Please publish modules in offcanvas position.