شرح دعای مکارم الاخلاق حضرت آیت الله حسینی بوشهری(دامت برکاته) موضوع: عزت تاریخ: 94/04/14 مرکز خدمات حوزه های علمیه مصادف با: 18 رمضان1436 |
بسم الله الرحمن الرحیم
« وَ أَعِزَّنِي وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْر»
«پروردگارا موجبات عزت نفس مرا فراهم کن و مرا از تکبر و خودبزرگ بینی منزه و محفوظ بدار»
آنچه که در فرمایشات وجود مقدس معصوم(ع) در این فراز آمده است عزت و تکبر است که در جلسه امروز پیرامون این دو مسئله مطالبی ارائه خواهد شد.
عزت
عزت به آن حالت و روحیهای گفته میشود که زمانی که در انسان پدید میآید مانع از مغلوب شدن او میشود. لذا انسانهایی که عزیز هستند مغلوب مال، هوی نفس و قدرت نمیشوند. در آیات قرآن عزت را تنها برای خدا و پیامبرش(ص) و مؤمنان میداند « لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنين»[1]؛ به تعبیر قرآن این سه دسته برخوردار از عزت هستند و مغلوب نمیشوند؛ اما هر کس در جایگاه خود عزت دارد، یعنی عزت خدا با عزت رسول خدا(ص) و عزت مؤمنان تفاوت دارد.
در دنیایی که زندگی میکنیم خیلی چیزها است که ممکن است ما را وادار کند که در مقابل آنها کمی خود را ببازیم و به تعبیر امروزی دچار حالت وادادگی شویم؛ اما کسانی که عزت نفس دارند دچار وادادگی نمیشوند. گاهی دیدهاید بعضی از افراد میخواهند به هر قیمتی که شده است مسئولیتی به آنها برسد و تمام هدف زندگی خود را برای آن مسئولیت قرار میدهند. در حالات مراجع بزرگوار آمده است که میگویند ما به دنبال عنوان مرجعیت نمیرویم، اما اگر مسئولیت آن متوجه ما باشد، طبعاً براساس وظیفه آن را میپذیریم. در حالات زندگی آقا علی ابن موسی الرضا(ع) آمده است در مجلسی که جمعیت زیادی نشسته بود، شخصی خدمت ایشان آمد و به ایشان عرض کرد که از جهت مالی درمانده شدهام و از امام(ع) تقاضای پول نمود. حضرت فرمود صبر کن تا جمعیت برود و بعد به خواسته شما میرسم. زمانی که همه رفتند آقا فرمود چقدر پول میخواهید؟ این شخص مبلغی را گفت و حضرت به اندرون خانه رفت و بعد از مدتی از پشت دربِ اندرونی کیسهای پول به او داد. این شخص با خود تصور کرد که حضرت نسبت به او بیاعتنایی کرده است و ناراحت شد و با لحن گلایه علت این کار را از حضرت سؤال کرد. حضرت فرمود هیچ چیز بدتر از این نیست که زمانی که سائل چیزی درخواست میکند، چشمش در چشم کسی بیفتند که میخواهد به او کمک کند؛ لذا من نخواستم که چشم تو در چشم من بیفتند و تو احساس کوچکی و ذلت کنی.
در حالات سید رضی آمده است زمانی که فرزند او متولد شد یکی از وزرای وقت مبلغ قابل توجهی پول برای ایشان فرستاد. سید رضی زمانی که پول را دید، سؤال کرد که پول برای چه کسی است؟ گفتند که برای فلان وزیر است. سید با خود فکر کرد که اگر پول را قبول کند باید در آینده تسلیم خواستههای وزیر شود؛ لذا ایشان به وزیر پیام داد که من اینگونه موارد را قبول نمیکنم. وزیر مجدداً به سید پیغام داد که این پول برای شما نیست بلکه برای این مولود و فرزند نورسیده است. سید پاسخ داد بچههای ما هم چیزی نمیگیرند و پول را برگشت داد. وزیر مجدداً پیغام داد که من این پول را برای قابله [آن کسی که کمک کرده در وضع حمل] فرستادهام. سید در پاسخ فرستاده وزیر گفت قابله از خودمان و از سادات است و از کسی پول نمیگیرند. وزیر شخصاً به نزد سید آمد و درحالی که همه طلبهها در مجلس بودند، به سید گفت که این پول را بین طلبهها تقسیم کنید. سید گفت اختیار این پول دیگر با من نیست و تصمیم آن با طلبهها است. در بین طلاب یکی از طلبهها یک دینار برداشت و مقداری از آن را قیچی کرد و باقیمانده آن را در طبق گذاشت [ظاهراً در آن زمان دینارها نرم و قابل قیچه بودهاند]. سید علت این کار را جویا شد و آن طلبه گفت دیشب به پول احتیاج داشتم و کلید خزانه مدرسه هم دست شما بود؛ لذا مجبور شدم تا مبلغی را از کسی قرض بگیرم [در گذشته رسم حوزهها این طور بود که مقداری پول در اتاقی میگذاشتند و به طلاب میگفتند که هر موقع به پول نیاز پیدا کردید از این پول استفاده کنید و بعد هر زمان که وضع مالی شما خوب شد پول را برگردانید] . اکنون به اندازه قرض خود برداشتم و دیگر نیازی به باقیمانده این پول ندارم و مجدداً تمام پول وزیر را به او برگرداندند.
در حالات مرحوم آیت الله بروجردی(ره) آمده است یکی از تجار مبلغ بسیاری پول برای ایشان فرستاده بود ولی در کاغذ چکنویسی آن را حواله کرده بود. مرحوم آیت الله بروجردی(ره) زمانی که این صحنه را دید فرمود پول این انسان را به او بازگردانید زیرا حوزه ما عزت دارد؛ اگرچه حوزه نیاز به پول دارد ولی نه به هر قیمت!
در تعبیراتی از امیرمؤمنان علی(ع) آمده است « إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّا»[2]؛ برای عزت من همین بس که بنده تو باشم و افتخار من همین بس که تو پروردگار من تو هستی.
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: « اعْلَمْ أَنَّهُ لَا عِزَّ لِمَنْ لَا يَتَذَلَّلُ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ لَا رِفْعَةَ لِمَنْ لَمْ يَتَوَاضَعْ لِلَّهِ عَزّوَجَل»[3]؛ کسی که در مقابل خداوند خود را کوچک نکند به عزت نمیرسد و کسی به بزرگی نمیرسد مگر اینکه در مقابل خداوند عزوجل فروتن و متواضع باشد. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: « عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم»[4]؛ تنها خدا در چشم آنها [اهل عزت] بزرگ جلوه میکند. لذا عزتمندان شب بیدار میشوند و نماز شب میخوانند ولی حاضر نیستید در مقابل سایر افراد اینگونه تعظیم کنند؛ که این اوج عزت انسان است که انسان در مقابل خداوند احساس کوچکی میکند.
در پایان بحث نکتهای قابل توجه است که ما حق نداریم عزت خود را بشکنیم؛ لذا اگر احساس میکنیم میخواهند ما را کوچک کنند، نباید در آن مکان حاضر شویم. پیغمبر(ص) فرموده است « لَيْسَ لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَه»[5] ؛مؤمن حق ندارد خود را کوچک کند. ماجرای ما با دنیای غرب و آن چه که معروف به 1+5 است همین است، رهبر معظم انقلاب تاکید میکنند اگر هم توافقی میشود باید عزتمندانه باشد. یعنی ما نمیخواهیم بعد از 36 سال مقاومت، دروازههای کشور را برای بازرسی به روی آنان باز کنیم.
نکته دیگر این است که باید بدانیم عوامل متعددی مانند حب مال و دنیا و همچنین طمع وجود دارد که عزت نفس انسان را از بین میبرد. لذا در روایات وارده شده است که رذیلهترین صفت از رذائل انسان، طمع است و طمع شکنندهترین چیزی است که میتواند عزت نفس را زیر سوال ببرد. امیرالمؤمنان(ع) فرمود « ثمرة الطمع ذل الدنيا و الآخرة»[6]؛ همچنین در روایت دیگری از ناحیه معصوم(ع) آمده است « َ مَنْ عَظَّمَ صَاحِبَ دُنْيَا وَ أَحَبَّهُ لِطَمَعِ دُنْيَاهُ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْه»[7]؛ کسی که اهل دنیا را برای مقامات [دنیایی] او و یا به خاطر طمع در دنیا دوست بدارد، خداوند بر او غضب میکند.
عصر روز تاسوعا زمانی که شمر برای قمربنی هاشم(ع) امان نامه آورد صدا زد «أین بنو اختنا». وجود مقدس اباعبدالله(ع) فرمود برادرم عباس(ع) چرا جواب نمیدهی؟ قمربنی هاشم(ع) فرمود چه جوابی دهم؟ شمر برای من امان نامه آورده است. اباعبدالله(ع) فرمود آنها با من کار دارند، زمانی که شب که فرا میرسد دست خانواده را بگیر و از این بیابان بروید. حضرت عباس(ع) به اباعبدالله(ع) گفت آیا ما زنده بمانیم و شما به شهادت برسید؟ در تاریخ آمده است زمانی که امام حسین(ع) بر بالین سر حضرت عباس(ع) آمد دستها را به کمر گرفت و گفت « الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِی»[8]؛ حضرت زمانی که از بدن عباس(ع) جدا شد و نتواست بدن عباس(ع) را به خیمه بیاورد، سکینه دوان دوان آمد جلوی بابا و گفت «أین عمی العباس»؟ تنها کاری که حضرت انجام داد این بود که نشانه خیمه حضرت عباس(ع) را برداشت و به کناری انداخت که کنایه از این بود که دیگر عباس نداریم.