فصلٌ في أفعال الوضوء‌ 96/12/05

درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری (دامت برکاته)

موضوع کلی: فصلٌ في أفعال الوضوء‌                                                     تاریخ: 5 اسفند 1396

موضوع جزئی: الرابع: مسح الرجلین                                                                           مصادف با: 7 جمادیالثانی 1439

سال تحصیلی: 97- 96                                                                                          جلسه: 60

       

 

 

 

 

 

 

«الحمدلله رب العالمين و صلي‌الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»

یکی از سؤال‎هایی که در بحث مسح پا مطرح است، این است که آیا غایت در مغیّی داخل است یا غایت در مغیّی داخل نیست، یعنی آیا «کعبین» نیز در مغیّی داخل است و هنگام مسح کردن باید مسح شود، یا در مغیّی داخل نیست و مسح تا ابتدای «کعبین» کافی است؟ به تعبیر روشن‎تر آیا «کعب» و «قبة القدم» از اعضای مسح محسوب می‎شوند یا از اعضای مسح محسوب نمی‎شوند و فقط مقداری از «کعبین» از باب مقدمه علمیه مسح می‎شود؟

دو قول در این رابطه وجود دارد:

قول اول، اینکه غایت، مطلقا در حکم مغیّی داخل است.

قول دوم، اینکه غایت، مطلقا در حکم مغیّی داخل نیست.

قول سوم، قول به تفصیل است؛ به این نحو که اگر غایت از جنس مغیّی باشد در حکم مغیّی داخل است، ولی اگر غایت از جنس مغیّی نباشد در حکم مغیّی داخل نیست.

مثال برای موردی که غایت از جنس مغیّی باشد: «اکلت الخبز الی آخره»؛ نان را تا آخرش خوردم.

مثال برای موردی که غایت از جنس مغیّی نباشد: «اتم الصیام الی اللیل»؛ روزه را تا شب تمام کنید.

معنای مثال مذکور این نیست که شب را نیز روزه بگیرید چون صیام یک چیز است و شب چیز دیگری است و جنس این دو یکی نیست.  

به علامه (ره) و محقق ثانی (ره) نسبت داده شده است که «کعبین» در مغیّی داخل است لذا هنگام مسح پا، «کعبین» نیز باید مسح شود.

لکن، حکم به دخول یا عدم دخول غایت در مغیّی به قرینه نیاز دارد لذا بهتر است که به روایات رجوع شود تا مشخص شود که مضمون روایات چیست که در ذیل به بعضی از این روایات اشاره می‎شود:

روایت اول: عَنْ زُرَارَةَ وَ بُكَيْرٍ؛ أَنَّهُمَا سَأَلَا أَبَا جَعْفَرٍ (ع) عَنْ وُضُوءِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)، فَدَعَا بِطَشْتٍ أَوْ تَوْرٍ فِيهِ مَاءٌ... فَإِذَا مَسَحَ بِشَيْ‌ءٍ مِنْ رَأْسِهِ أَوْ بِشَيْ‌ءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ مَا بَيْنَ الْكَعْبَيْنِ إِلَى أَطْرَافِ الْأَصَابِعِ فَقَدْ أَجْزَأَهُ، قَالَ: فَقُلْنَا: أَيْنَ الْكَعْبَانِ؟ قَالَ: «هَاهُنَا يَعْنِي الْمَفْصِلَ دُونَ عَظْمِ السَّاقِ» فَقُلْنَا: هَذَا مَا هُوَ؟ فَقَالَ: «هَذَا مِنْ عَظْمِ السَّاقِ وَ الْكَعْبُ أَسْفَلُ مِنْ ذَلِكَ»[1].

روایت دوم: عَنْ زُرَارَةَ وَ بُكَيْرٍ ابْنَيْ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع)؛ أَنَّهُ قَالَ فِي الْمَسْحِ: «تَمْسَحُ عَلَى النَّعْلَيْنِ وَ لَا تُدْخِلُ يَدَكَ تَحْتَ الشِّرَاكِ وَ إِذَا مَسَحْتَ بِشَيْ‌ءٍ مِنْ رَأْسِكَ أَوْ بِشَيْ‌ءٍ مِنْ قَدَمَيْكَ مَا بَيْنَ كَعْبَيْكَ إِلَى أَطْرَافِ الْأَصَابِعِ فَقَدْ أَجْزَأَكَ»[2].

 

کلمه «شیء» در روایت مذکور غیر از استیعاب است در صورتی که لازمه مسحِ «کعبین» استیعاب است بنابراین، هم کلمه «شیء» و هم «مَا بَيْنَ الْكَعْبَيْنِ إِلَى أَطْرَافِ الْأَصَابِعِ» [در روایت اول] و «مَا بَيْنَ كَعْبَيْكَ إِلَى أَطْرَافِ الْأَصَابِعِ» [در روایت دوم] حاکی از این است که مسح «کعبین» لازم نیست و غایت «کعبین» در مغیّی داخل نیست.

گفته‎اند که از روایت مذکور، استفاده می‎شود که کعبین در مفصل قرار دارد و همان دو استخوانی است که در دو طرف راست و چپ ساق قرار دارند.

گفته‎اند که دو روایت مذکور در عدم دخول غایت [کعبین] در مغیّی صراحت دارند.

روایت سوم: عَنْ يُونُسَ؛ قَالَ: أَخْبَرَنِي مَنْ رَأَى أَبَا الْحَسَنِ (ع) بِمِنًى: يَمْسَحُ ظَهْرَ قَدَمَيْهِ مِنْ أَعْلَى الْقَدَمِ إِلَى الْكَعْبِ وَ مِنَ الْكَعْبِ إِلَى أَعْلَى الْقَدَمِ وَ يَقُولُ: «الْأَمْرُ فِي مَسْحِ الرِّجْلَيْنِ مُوَسَّعٌ؛ مَنْ شَاءَ مَسَحَ مُقْبِلًا وَ مَنْ شَاءَ مَسَحَ مُدْبِراً؛ فَإِنَّهُ مِنَ الْأَمْرِ الْمُوَسَّعِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»[3].

گفته شده است که این روایت مرسله بر دخول غایت [کعبین] در مغیّی دلالت دارد، لکن عرض می‎شود که این روایت بر این دلالت ندارد که امام (ع) خود «کعبین» را نیز مسح کرده است چون «اعلی القدم»، «قبّة القدم» نیست تا گفته شود که هنگام مسح پا، بر کعب و قبة القدم مسح می‎شود و لازم نیست که بر انگشتان نیز مسح شود، بلکه منظور از «اعلی القدم» سر انگشتان است و «قبة القدم» و «کعب» یک چیز است و مسح باید از سر انگشتان تا کعبین یا همان قبة القدم باشد. پس این روایت نیز نمی‎تواند بر دخول غایت در مغیّی دلالت کند و اگر هم مقداری از کعب، مسح می‎شود از باب مقدمه علمیه است.

به علاوه اینکه روایت مذکور در مقام بیان این مطلب نیست که در هنگام مسح کردن، کعبین نیز باید مسح شوند یا مسح نشوند، بلکه روایت در مقام بیان این نکته است که همان‎گونه که می‎توان از سر انگشتان تا کعبین مسح کرد، عکس آن نیز جایز است، یعنی مسح از کعبین تا سر انگشتان نیز جایز است. به خصوص اینکه در ذیل روایت آمده است «الامر فی مسح الرجلین موسع، من شاء مسح مقبلاً و من شاء مسح مدبراً».

بنابراین، نزاع مذکور، صرفاً یک نزاع علمی است و ثمره عملی ندارد زیرا اگر از دخول غایت [کعبین] در مغیّی اراده شود که کل کعبین در مغیّی داخل است که در نتیجه آن، مسح کل کعبین لازم باشد لازمه‎اش این خواهد بود که در مسح قدم استیعاب لازم باشد در صورتی که قبلاً گفته شود که در مسح، استیعاب لازم نیست و اگر مراد این است که مقداری از کعبین در مغیّی داخل شود، نزاعی نیست چون دخول مقداری از کعبین در مغیّی از باب مقدمه علمیه لازم است و کسی در این رابطه بحثی ندارد.

ان قلت: وجوب مسح کعبین از آیه شریفه «... و امسحوا برؤسکم و ارجلم الی الکعبین...» چون «الی» به معنای «مع» است، همان‎طور که در «فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق»، «الی» به معنای «مع» دانسته شد، در نتیجه مسح تمام کعبین لازم است.

قلنا: اولاً: قبلاً ثابت شد که در مسح پاها، استیعاب لازم نیست در نتیجه نمی‎توان «الی» را به معنای «مع» دانست، ثانیاً: اینکه «الی» در «فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق» به معنای «مع» دانسته شد به خاطر روایاتی بود که وارد شده بودند و آن روایات، آیه را تفسیر کردند لذا در آن مورد، «الی» به معنای «مع» است ولی در مسح پاها «الی» نمی‎تواند به معنای «مع» باشد. بنابراین، مسح تمام کعبین لازم نیست لکن از باب مقدمه علمیه، مسح بخشی از کعبین مشکلی ندارد.

به علاوه، لزوم دخول غایت [کعبین] در مغیّی در فرضی است که دخول غایت در مغیّی از قواعد مسلمه باشد و یک ضابطه کلی باشد، به این معنی که گفته شود غایت همیشه و در همه موارد در مغیّی داخل است در صورتی که این کبری مورد قبول نیست. به تعبیر روشن‎تر کبرای مسأله [دخول غایت در مغیّی مطلقا] مورد قبول نیست، بلکه در مواردی، مثل «اتم الصیام الی اللیل» لازم نیست که غایت در مغیّی داخل باشد بنابراین، در مانحن‎فیه نیز غایت [کعبین] در مغیّی داخل نیست. بله اگر کبرای مسأله مطلقا، مورد قبول بود، امکان داشت که گفته شود که دخول کعبین در مغیی نیز یکی از مصادیق آن است، لکن با توجه به اینکه کبرای مسأله [دخول غایت در مغیّی مطلقا] مورد قبول نیست، نمی‎توان گفت که کعبین در مغیّی داخل است.

نتیجه اینکه، قول صحیح، قول کسانی است که به عدم لزوم مسح کعبین معقتدند.

 مرحوم سید (ره) در ادامه نوشته است: «و يكفي المسمّى عرضاً و لو بعرض إصبع أو أقلّ و الأفضل أن يكون بمقدار عرض ثلاث أصابع و أفضل من ذلك مسح تمام ظهر القدم»[4].

به نظر مرحوم سید (ره)، مسمّای مسح [پا] از نظر عرض، کفایت می‎کند، هرچند به مقدار عرض یک انگشت باشد یا کمتر از عرض یک انگشت باشد و بهتر این است که مسح [پا] از نظر عرض به مقدار عرض سه انگشت باشد و بهتر از آن، مسح تمام پشت پاست.

نظر مشهور فقها در مسح پا از حیث عرض، همین نظر مرحوم سید (ره) است.

علامه (ره) در منتهی نوشته است: «و هو مذهب علمائنا اجمع»[5].

شیخ صدوق (ره) در من لایحضره الفقیه به وجوب مسح بر جمیع اصابع به مقدار تمام الکف ملتزم شده است.

محقق اردبیلی (ره) به همان معنایی که شیخ صدوق (ره) فرموده است متمایل شده است.

بحث جلسه آینده: ادله قول مشهور، ان‎شاءالله، در جلسه آینده ذکر خواهد شد.

«الحمدلله رب العالمین»



[1]. همان، باب15، ص388، ح3.

[2]. همان، باب 23، ص414، ح4.  

[3]. همان، باب20، ص407، ح3.

[4]. سید محمدکاظم، طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص210.  

[5]. علامه حلی، منتهى المطلب في تحقيق المذهب‌، ج2، ص69.

Please publish modules in offcanvas position.