باسمه تعالی متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته» موضوع: بزرگداشت آیت الله کفعمی تاریخ: 92/08/29 مکان: زاهدان
|
لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِیالقاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»
قال رسول الله (ص): «إِنَّ أَكْرَمَ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ بَعْدَ الْأَنْبِيَاءِ الْعُلَمَاء»[1]
قبل از آغاز سخن لازم میدانم از برگزار کنندگان این کنگره آبرومند، به ویژه از سرور عزیز و مکرم، نماینده مقام معظم رهبری در استان و امام جمعه محترم زاهدان، حضرت آیت الله سلیمانی، صمیمانه تقدیر و تشکر کنم. همچنین از همه دست اندر کاران برپایی این جلسه آبرومند و از همه برادران و خواهران، علمای بزرگوار اهل سنت و شیعه که در این جلسه حضور پیدا کرده اند، تقدیر و تشکر کنم.
ابتدا پرسشی مطرح میکنم و سخنانم را پیرامون این پرسش مطرح میکنم.
چرا بعد از سی سال همچنان یاد مرحوم آیت الله کفعمی، در این مجلس و محفل زنده است؟ و چرا بزرگان دین و مسئولین و شما مردم عزیز با این شور و نشاط و علاقه در این مجلس حضور پیدا کرده اید؟
حقیقت امر این است که تکریم و بزرگداشت عالمان در میان ملل و اقوام امری مرسوم و ستودنی است اما اسلام بوی سبقت را از همگان برده است. زمانی که ما به قرآن مراجعه میکنیم، خداوند بیش از هشتاد مورد در رابطه با علم و عالم و تکریم از عالم، سخن گفته است. در مقایسه انسانهای عالم و جاهل، به صراحت اعلام میکند: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُون».[2] و نبی گرامی اسلام (ص) در یک جمله بسیار زیبا و ارزشمند سه بار میفرماید: «اللَّهُمَ ارْحَمْ خُلَفَائِي»[3] از پیامبر سوال میکنند خلفای شما چه کسانی اند؟ حضرت میفرمایند: «الَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِي وَ يَرْوُونَ أَحَادِيثِي وَ سُنَّتِي فَيُعَلِّمُونَهَا النَّاسَ مِنْ بَعْدِي.»[4] کسانی که پیرو راه من هستند و از حدیث و سنت من پیروی میکنند. اما تنها بسنده به این مقدار نمیکنند و در بین جامعه اسلامی و در بین امت اسلامی آموزه های حدیث و سنت را منتقل میکنند.
چه کلامی از این بالاتر که رسول اسلامی در جمله دیگری انبیاء الهی، و سپس علما و بعد از آن شهداء را بعنوان شفعاء، در روز قیامت مطرح میکنند.
«الْأَنْبِيَاءَ، ثُمَ الْعُلَمَاءَ، ثُمَّ الشُّهَدَاء»[5]
در جای دیگری میفرمایند: «حُضُورَ مَجْلِسِ عَالِمٍ أَفْضَلُ مِنْ حُضُورِ أَلْفِ جِنَازَةٍ وَ مِنْ عِيَادَةِ أَلْفِ مَرِيضٍ وَ مِنْ قِيَامِ أَلْفِ لَيْلَة»[6] نشستن در محضر یک عالم، ارزشش بالاتر از حضور در هزار تشییع جنازه انسان مومن و مسلمان و عیادت هزار مریض و هزار شب زنده داری است. اینها به چه معناست؟ آیا اینها حقیقت است؟ اینها واقعیاتی است که از دهان مبارک پیامبر اکرم (ص) خارج شده است.
همچنین صدیقه کبری (س) از پدرشان نقل میکنند که: خدای متعال در قیامت لباس کرامت بر تن عالمان میپوشاند. «عَلَى قَدْرِ كَثْرَةِ عُلُومِهِمْ وَ جِدِّهِمْ فِي إِرْشَادِ عِبَادِ اللَّه»[7] و هر مقدار که دانششان بالاتر و تلاششان در هدایت جامعه بالاتر باشد به همان مقدار برخوردار از عنایت پروردگار عالم اند.
اینها راجع به یک عالم است. پس بنابراین تعجب نمیکنیم اگر میبینم بعد از سی سال، نام آیت الله کفعمی برده میشود و این جمعیت و بزرگان و علما در مراسم بزرگداشت ایشان حضور پیدا میکنند. این حضور، حضور بی حسابی نیست. حضوری است که پشتوانه دارد و پشتوانه اش عبارت است از کلام وحی الهی:« يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ.»[8] دو دسته دارای ارزش والایی هستند، یکی مومنان و دیگری عالمان دین و چه زیباست که عالم از نظر ایمان و تقوا و پارسایی در اوج باشد.
حتی عالمان دین هم از علما تکریم میکنند. به مرحوم آیت الله وحید بهبهانی گفته میشود: این جایگاه علمی و عظمتی که در بین مردم پیدا کرده اید از رهگذر چیست؟ ایشان میگویند: من کوچکتر از عالمان دین هستم، اما اگر میبینید که امروز وحید بهبهانی در جامعه دینی و اسلامی مطرح است، رمز و راز آن، حرمت گذاری نسبت به عالمان دین است. یعنی وحید بهبهانی، وحید بهبهانی نمیشود جز در سایه تکریم عالمان دین. و اینکه پیامبر بفرماید:
«إِنَ أَكْرَمَ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ بَعْدَ الْأَنْبِيَاءِ الْعُلَمَاء.»[9]
عزیزترین بندگان خدا بعد از انبیاء الهی، عالمان دین هستند، یک مدال افتخار بزرگی است برای عالمان دین است.
منتهی سوال اصلی این شد که چرا به این جایگاه و موقعیت رسیدند؟
اینک به چند نکته کلیدی در این رابطه اشاره میکنم.
اولین نکته این است که عالمان دین در جامعه نقش الگو و سرمشق دارند. همانگونه که پیامبر سرمشق زندگی مردم بودند، عالمان هم سرمشق زندگی مردم اند. سکوتشان، سخن گفتنشان، برای جامعه جنبه الگویی دارد. چراغ پر فروغ و حرکت آفرین برای مردم، روحانیت بوده است. لذا بی جهت نیست که «العلماء امناء الله.[10] العلماء امناء الرسل.»[11] و « العلماء مصابیح الارض، و خلفاء الانبیاء، و ورتنی و ورثه الانبیاء»[12] پس علما نقش هدایت گری و الگو بودن در جامعه دارند. هم به مسئولیت فردی شان عمل میکنند و هم به مسئولیت اجتماعی شان.«إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.»[13] انّما از ادات حصر است. یعنی انتظار خشیت از خداوند را باید در بین علما جستجو کرد. چون اینها بیشتر با معارف و مبانی دین آشنا هستند و هر مقدار معرفت و شناخت بیشتر باشد، تعظیم و خدمتگزاری بالاتر است. علما در زندگی اجتماعیشان هم نمونه اند.اگر گاهی در بین مراجع تقلیدمان نگاه کنید، میبینید که حتی در سنّ هشتاد سالگی بر کرسی تدریس مینشینند و هزاران شاگرد تربیت میکنند. یعنی اینگونه نیست که بگویند سنّی از ما گذشته و باید بازنشسته شویم. بزرگان ما در سنّ کهولت آغاز کارشان است. در ارشادات و سخنرانی هایشان و در بیاناتشان نقش هدایت گری دارند و اگر میبینید که امروزه سخنی از نام اسلام و پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) است به برکت وجود علما در طول تاریخ است. اگر اینها امروزه نبودند، دیگر نه از تاک، نشان بود و نه از تاکنشان. |
علمای ما تبعیدها، زندان ها و شکنجه های زیادی را تحمل کرده اند.در طول دوران خفقان، تعداد زیادی از عزیزان و علمای ما به همین استان عزیز و گرانقدر شما تبعید شدند، اما مگر دست از مبارزه و مسئولیت برداشتند؟ و لذا تفاوت روشن بین عالم و عابد وجود دارد. چرا که عابد در صدد اسلاح خودش است اما عالم در صدد اسلاح خود و جامعه است. اینکه در کلام پیامبر (ص) میبینم که میفرمایند: عالم هفتاد برابر بالاتر از عابد است دلیلش روشن است. زیرا عالم اگر بدعتی در جامعه دینی میبیند با این بدعت برخورد میکند. «اذا ظَهَرَتِ البِدَع فَلِلعالِمِ أن يَظهَرَ عِلمُه.»[14] نمیتواند در مقابل مشکلات و ناملایمات جامعه سکوت کند. اما عابد سرگرم عبادت خودش است و گاهی اساساً متوجه نمیشود که آیا بدعت، جامعه را تهدید میکند یانه؟ عالم در صدد بالابردن معرفت دینی جامعه است و نمیخواهد که جامعه در جهالت بماند. عالم بدنبال مرید پروری محض نیست. به فکر این است که اندیشه و نگاه جامعه رشد کند تا جامعه را به جامعه ای فهمیده و اندیشمند تبدیل شود. این وظیفه عالمان دین ماست. لذا علما دارای ارزش اند چون برای جامعه ارزش قائلند. عالمان دین مرزبانان فکری جامعه اند. هم سرمایه مرزبانی را دارند و هم شیوه مرزبانی را میدانند و هم حوزه مرزبانی را میدانند. آنها با کتاب و سنت سرو کار دارند.
امام صادق (ع) تعبیر جالبی دارند «مَنْ دَخَلَ فِي هَذَا الدِّينِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ كَمَا أَدْخَلُوهُ فِيهِ وَ مَنْ دَخَلَ فِيهِ بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ يَزُول.»[15] می فرمایند: اگر کسی از زبان دیگران وارد جلگه دین و دینداری شده، ممکن است فردا از زبان این و آن از منظر دین خارج شود اما اگر کسی از رهگذر کتاب و سنت وارد دین و عرصه شده است، ممکن است کوهها جابجا شوند ولی انسان وابسته به کتاب و سنت دچار لغزش و جابجایی نمیشود. لذا حوزه های علمیه رسالت بزرگ و سنگینشان روی محور کتاب و سنت است. مردم تا با قرآن آشنا نشوند و مفاهیم قرآنی را ندانند و تا مفاهیم سنت را ندانند دچار مشکل جدی اند. لذا امام صادق (ع) میفرمایند:
«عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا مُرَابِطُون.»[16]
عالمان دین ما مرزبانان ما هستند. ما دو نوع مرزبان داریم.
یک نوع مرزبان، کسی است که حافظ مرزهای جغرافیایی است و گاهی میبینید که این عزیزان به شهادت میرسند.
یک مرزبان هم مرزبانان فکری هستند.
مرزبانی فکری مهمتر از مرزبانی جغرافیایی است. چون اگر از مرزهای فکری، نگهبانی و پاسداری نشود، مرزبان جغرافیایی هم باقی نخواهد ماند. یعنی اگر کسی آموزه های دینی داشت میتواند مرزبان جغرافیایی باشد و سربازی میتواند از روی اخلاص و غیرت، مرزبانی کند که معتقد به دین باشد. و آموزش های اعتقادی کار علما و بزرگان دین است.
از ویژگی دیگر عالمان دین، جهاد در عرصه مبارزه و سیاست است و در مقابل طاغوتان زمان خم به ابرو نمی آورند.
در این رابطه نقل شده است که فتح علی شاه به میرزای قمی، آن عالم بزرگ پیشنهاد میدهد که من دختری دارم. اجازه میخواهم که دخترم را به عقد فرزند شما در بیاورم. میگویند: میرزای قمی نمازخواند و بعد از نماز دست ها را به آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا اگر بناست فرزند میرزا داماد فتح علی شاه شود جان فرزندم را بگیر. یعنی در مقابل طاغوت زمان اینگونه اند و میگویند که دعای میرزا مستجاب شد.
در زمان مرحوم سید مرتضی بحر العلوم(پدر سید مهدی بحر العلوم)، حاکم بروجرد خدمت سید مرتضی رسید و سوال کرد که این شخص (سید مهدی بحر العلوم) چه کسی است؟ سید مرتضی جواب دادند که ایشان فرزند من هستند. حاکم نسبت به آقا سید مهدی اظهار محبت میکند و وقتی از منزل سید بحر العلوم خارج شد، این فرزند نوجوان به پدرش گفت: پدر جان، من را از شهر بیرون کن!
پدر پاسخ داد چرا؟ چه اتفاقی افتاده؟ فرزند جواب داد، همین محبتی که این حاکم ظالم نسبت به من انجام داد، من را به خود علاقه مند کرد و چون علاقه مند به او شدم، تمایل به او پیدا کردم و نمیخواهم که تمایل به او در زندگی ام باشد.
لذا امام آمد در مقابل حاکمان ظلم ایستاد، روحانیت در مقابل حاکمان ظلم ایستادند و پرونده حکومت ستمشاهی درهم پیچیده شد. این چهره عالمان دین ما است. پس تعجب نکنید این جمعیت برای مرحوم آیت الله کفعمی آمده است.
برادران عزیز در این دنیایی که ما زندگی میکنیم دشمنان اسلام فراوان اند. نه شیعه را قبول دارند و نه اهل سنت را. آنها منافع خودشان را میخواهند ولی این هوشیاری و تیزبینی و بصیرت ماست که کمک نکنیم به آنچه که دشمنان در صدد آن هستند.
شما شنیده اید که مرحوم آیت الله کفعمی با علمای عصر خودشان (از برادران عصر سنت) در نماز جماعت یکدیگر شرکت میکردند و این رابطه تیری در چشم دشمنان است. پس اگر ما اینگونه عمل کردیم، نه دلارهای آمریکایی میتواند تفرقه در بین ما ایجاد کند و نه اقدامات دیگر. اما در عین حال که مشترکات اهل سنت و شیعه کم نیست، گاهی ممکن است ما تحت تأثیر دیگران قرار بگیریم. اسلام چتری پوشانده بر سر همه ما و ما زیر سایه این چتر اسلام هستیم و قرآن و قبله مشترکات بالای ماست.
چرا دشمن باید این گونه بتواند رخنه کند در میان ما؟
مرحوم آیت الله کفعمی خوب فهمیده بود که دشمن دنبال این است که میان ما تفرقه بیندازد و حکومت کند. هرچه شکاف بین جامعه اسلامی بیشتر شود، زمینه ورود آنها و فروش تسلیحات به کشورهای اسلامی بیشتر میشود. ایران را بعنوان کشور شیعه معرفی میکنند و فلان کشور عربی را بعنوان کشور سنی معرفی کنند و میگویند: ما با شما مشکلی نداریم و دشمن شما شیعیان اند و به شیعیان میگویند: دشمنان شما اهل سنت اند. دشمنان اسلام، امروزه کشورها را اشغال میکنند و تفرقه ایجاد میکنند. رمز و راز موفقیت عالمان دین این است که منادیان وحدت در جامعه اسلامی اند و باید این ندای وحدت همواره در بین جامعه اسلامی زنده بماند. این شخصیت بزرگ یک مجتهد مسلّم بود. شخصیتی که در محضر عالمان بزرگی در نجف اشرف به تحصیل پرداخت و اجازه اجتهاد از مرحوم سید حسن اصفهانی و چهارده مجتهد و مرجع مسلّم گرفتند و زمانی که به ایران آمدند، بجای اینکه به قم یا مشهد بروند و بر کرسی تدریس بنشیند، فرمودند باید به زابل بروم و همراه روزهای تنهایی مردم باشد بعد هم به زاهدان آمد و خدمات زیادی به مردم و جامعه کرد. زمانی که جریان پانزده خرداد پیش میآید، نمیگوید که من مسجد و محراب و مأموم دارم و کاری به جریانات سیاسی که در کشور رخ میدهد، ندارم و حتی زمانی که امام در برابر طاغوت فریاد بلند کردند و امام را به زندان انداختند، ایشان برای آزادی امام دو ماه به تهران رفتند و تحسّن کردند.
قطعاً نام این انسان ها ماندگار است. ایشان به صاحبان مسافرخانه ها سفارش میکردند که اگر یک روحانی نزد شما آمد و اتاق خواست برایش ماشینی تهیه کنید و او را به منزل من بیاورید تا من از او پذیرایی کنم.
آقا امیرالمؤمنین (ع) کلام بسیار زیبایی دارند. ایشان میفرمایند:
«إنّ اللّه سبحانه إذا أراد بعبد خيرا وفّقه لإنفاد أجله في أحسن عمله»[17]
اگر خدای متعال کسی را دوست بدارد، به اوتوفیق میدهد که عمرش را در بهترین کارها مصرف کند.
کلام دیگری حضرت دارند که خطاب به زید بن سوهان میفرمایند: «كُنْتَ خَفیفَ الْمَؤُونَةِ عَظیمُ الْمَعُونَةِ.»[18] باری بر دوش بیت المال نیستی. هزینه ات برای جامعه کم است ولی کمک رسانی ات به جامعه خیلی زیاد است.
آیت الله کفعمی هم این گونه بودند و هزینه شان در جامعه کم بود اما خدمتشان به جامعه بسیار بود.اینها رمز و راز موفقیت یک عالم است.
السلام علیک یا ابا عبدالله السلام علیک یابن رسول الله. دوران اسارت حضرت زینب کبری (س) است. دوران اسارت امام زین العابدین (س) است. آقا امام سجاد (ع) جمله ای دارند که فرمودند: اگر پیامبر (ص) سفارش میکردند که ما را مورد اذیت و آزار و ضرب تازیانه قرار بدهند این امت بیشتر از این ما را مورد اذیت قرار نمیدادند. پیامبری که این همه سفارش کرد انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی. این بود رسم دوستی با پیامبر؟ این بود رسم دوستی با اهل بیت؟ سکینه دختر نازدانه اباعبدالله (ع) خود را روی بدن پدرشان انداختند تا درد دل کند، اما با تازیانه سکینه را از روی بدن پدر جدا میکنند و سکینه میگوید:
مزنیدم، مبریدم که در این دشت مرا کاری هست...
گرچه گل نیست ولی صفحه گلزاری هست...
«والحمد لله رب العالمین»
[1] . بحار الأنوار، ج89، ص18.
[2] . «الزمر»: 9.
[3] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص420.
[4] . همان.
[5]. الكافي، ج4، ص613.
[6] . بحار الأنوار، ج79، ص170.
[7] . منية المريد،ص115.
[8] . «المجادلة»: 11.
[9] . بحار الأنوار، ج89، ص18.
[10] . الدرة الباهرة، ص14.
[11] . شرح أصول الكافي، ج2 ، ص236.
[12] . کنز العمال۲۸۶۷۷٫
[13] . «الفاطر»: 28.
[14] . الأمالي، ص122.
[15] . الكافي، ج1، ص15.
[16] . الإحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص17.
[17] . غرر الحكم و درر الكلم؛ ص237.
[18] . قاموس الرجال، ج 4، ص 256