حضرت آیت الله حسینی بوشهری«دامت برکاته» استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم در ابتدای درس اخلاق و تفسیر خود با بیان نکات اخلاقی درباره چگونگی خیرخواهی خداوندمتعال فرمودند: عن مولینا و مقتدینا الإمام الصادق (ع): «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً زَهَّدَهُ فِي الدُّنْيَا وَ فَقَّهَهُ فِي الدِّينِ وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَهَا وَ مَنْ أُوتِيَهُنَّ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»[1].
امام صادق (ع) فرموده است: «هرگاه خداوند خوبى بندهاى را بخواهد او را نسبت به دنيا بىاعتنا كند و او را در دين فقيه و آگاه گرداند و به عيبهايش بينایش سازد و به هر كه اين خصلتها داده شود خير دنيا و آخرت داده شده است».
نگاه خداوند متعال به بندگانش متفاوت است، البته این نگاهِ متفاوت از باب تبعیض نیست، بلکه از این باب است که بعضی زمینه و ظرفیت لازم را دارند و بعضی ظرفیت لازم را ندارند، یعنی شرایطی در فرد وجود دارد که مشمول لطف و عنایت الهی قرار میگیرند. زمینهها را ما انسانها فراهم میکنیم، به این نحو که هر چه گامهای ما به سوی خداوند متعال استوارتر و بیشتر باشد، توجه خداوند نیز به ما بیشتر خواهد بود لذا مشمول لطف خداوند قرار گرفتن، خود به خود به وجود نمیآید، بلکه باید ظرفیتی در انسان باشد تا مورد عنایت و توجه خداوند قرار بگیرد. بنابراین، اگر خیر و خوبی از جانب خداوند بعضی را شامل نمیشود به این خاطر است که خود آن اشخاص زمینههای شمول خیر و خوبی را برای خود فرآهم نیاوردهاند. خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ»[2]؛ خداوند هر کس را بخواهد گمراه میکند و هر کس را بخواهد هدایت میکند. منظور، این نیست که خداوند متعال با قصد و عمد عدهای را هدایت و عدهای را گمراه میکند چون یک هدایت عامی از جانب خداوند متعال وجود دارد که برای همه بندگان است، آنهایی که از این هدایت الهی بهره میگیرند خداوند متعال مسیر هدایتهای بعدی را نیز برای آنها فراهم میکند، بنابراین، منظور، از هدایت در آیه مذکور، که خداوند فرموده است که هر کسی را بخواهد هدایت میکند، هدایت عام نیست، بلکه مربوط به هدایتهایی است که از رهگذر رهتوشه برداشتن انسان از آن هدایت عام است که شامل همه انسانها میشود. منظور، از گمراه کردن در آیه مذکو، نیز این نیست که خداوند متعال انسان را گمراه میکند، بلکه منظور این است که خداوند او را در همان گمراهی که داشته است نگه میدارد چون خود شخص نخواسته است که هدایت شود.
امام صادق (ع) در روایتِ مذکورِ در صدر بحث، فرموده است که هرگاه خداوند خوبى بندهاى را بخواهد او را نسبت به دنيا بىاعتنا كند و او را در دين فقيه و آگاه گرداند و به عيبهايش بينایش سازد و به هر كه اين خصلتها داده شود خير دنيا و آخرت داده شده است.
منظور از زهد در دنیا این نیست که انسان چیزی از مال دنیا نداشته باشد و فقیرانه زندگی کند، بلکه چه بسا کسی از زندگی خوبی برخوردار باشد و در عین حال زاهد نیز باشد چون زهد به معنای عدم تعلّق و وابستگی به دنیا است بنابراین، زهد به معنای بیبهره بودن از مال دنیا و دوری از امکانات دنیوی نیست، بلکه زهد، عدم دلبستگی و وابستگی به آنچه دارد میباشد تا جایی که هر آنچه از دنیا را دارد اگر در لحظه از دست بدهد غصه نمیخورد. خداوند متعال فرموده است: «لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ...»[3]؛ اين به خاطر آن است كه براى آنچه از دست دادهايد تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد... .
بنابراین، تمام زهد در دو کلمه خلاصه میشود و آن، اینکه انسان بر آنچه از دست میدهد تأسف نخورد و نسبت به آنچه به دست میآورد شادمان نگردد.
در احوالات مرحوم نراقی (ره) آمده است که ایشان در کاشان زندگی میکرد و شخصی درویش مسلک نزد ایشان رفت و دید که مرحوم نراقی (ره) از زندگی خوبی برخوردار است، به ایشان گفت که این زندگیای که شما دارید با زهد سازگاری ندارد، مرحوم نراقی (ره) فرمود که بعداً پاسخت را خواهم داد، این شخص به سمت قم حرکت کرد و بین راه یادش آمد که کشکول خود را جا گذاشته است، برگشت تا کشکول خود را بردارد، وقتی برگشت، مرحوم نراقی (ره) به او فرمود که تو از یک کشکول نتوانستی دل بکَنی و برگشتی تا آن را برداری ولی من از این زندگی و هر آنچه دارم به راحتی دل میکَنم و نسبت به آنها وابستگی ندارم.
بنابراین، انسان هرچه به دنیا وابستهتر باشد از زهد فاصله میگیرد و هرچه از دنیا فاصله بگیرد به همان مقدار از زهد برخوردار خواهد شد.
یکی از مصادیقِ خیر و خوبی که خداوند به انسان میدهد این است که خداوند به انسان فقه در دین و آگاهی دادن را عطا میکند. منظور از فقه، فقه اصطلاحی نیست، بلکه منظور، این است که انسان فهم عمیق در دین پیدا کند. فقه اکبر، اعتقادات و باورهاست و فقهی که خوانده میشود فقه اصغر است زیرا اگر انسان از نظر باورها و اعتقادات بلغزد و سُست باشد و در مقابلِ یک شبههای که وارد میشود نتواند بایستد و از اعتقادات و باورهای خود پاسداری کند نوبت به احکام فرعی نمیرسد زیرا دانستن حرام و حلال الهی و عمل به آنها فرع بر این است که انسان نخست خداوند را قبول داشته باشد و مقام توحید و بندگی در مقابل ذات باریتعالی را شناخته باشد. بنابراین، انسان باید سعی کند که در مباحث اعتقادی و کلامی مطالعه داشته باشد و پایههای اعتقادی خود را محکم کند تا بتواند شبهات را بشناسد و از آنها پاسخ بدهد. همانطور که میدانید امروزه شبکهها و سکّوهای خبری زیادی درست شدهاند که کارشان شبهه افکنی است، یکی از آن کانالها، شبکه «کلمه» است که کارش شبهه پراکنی نسبت به باورهای اعتقادی شیعه است و اگر انسان خود را مسلح به سلاح علم و دانش نکند به راحتی در مقابل این شبهات میلغزد و چه بسا باعث شود که اعتقادات خود را زیر پا بگذارد و به فراموشی بسپارد.
در کلمات شهید مطهری (ره) آمده است که روحانیت باید از شبهاتی که مطرح میشود استقبال کند. منظور، این نیست که از شبهه پراکنی در جامعه استقبال کنیم، بلکه منظور، این است که طرح شبهه باید ما را وادار کند که در مقام پاسخ از آنها برآییم تا پایههای دین و مکتب را تحکیم ببخشیم.
مورد دیگری که در روایت امام صادق (ع) به آن اشاره شده است، این است که هرگاه خداوند خوبى بندهاى را بخواهد انسان را نسبت به عيبهايش بینا میسازد.
به علامه طباطبایی (ره) گفتند که شخصی بدگویی شما را میکند، ایشان فرمود که ما که رسوای جهانیم. مؤمن واقعی خود را بیعیب نمیداند، بلکه خداوند متعال آنچنان شناختی به او میدهد که عیوب خودش را میشناسد نه اینکه، منتظر باشد تا دیگران عیوب او را به او گوشزد کنند. البته انسان مؤمن از اینکه دیگران عیوبش را به او متذکّر شوند استقبال میکند، نه اینکه ناراحت شود و از او روی گرداند. به این نکته باید توجه شود که تذکّر دادن نیز آدابی دارد که انسان باید رعایت کند و این گونه نباشد که جلو جمع، عیب دیگری مطرح شود و آبروی او برده شود.
امام صادق (ع) در پایان فرموده است که هر کس که خداوند متعال اين خصلتها (زهد در دنیا، تفقّه در دین و بصیرت نسبت به عیوبِ خود) را به او بدهد، خير دنيا و آخرت را به او داده است.