شرح دعای مکارم الاخلاق حضرت آیت الله حسینی بوشهری(دامت برکاته) موضوع: عُجب و خودبینی تاریخ: 94/04/16 مرکز خدمات حوزه های علمیه مصادف با: 20 رمضان1436 |
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ»
«پروردگارا، عبادات مرا با عُجب فاسد مگردان»
عجب یکی از خطرناکترین حالات نفسانی انسان است که اگر در مسئله عبادات، انسان دچار آن شود، تمام عبادات او بیفایده و بدون ثمر و نتیجه میشود. لذا در بحث امروز بررسی خواهیم کرد که اساساً چه عواملی باعث عجب در عبادت میشود.
عُجب و خودبینی در عبادت
در روایات و در سخن بزرگان در رابطه با تعریف عجب آمده است « بيان العجب استعظام العمل الصالح و استكثاره و الابتهاج له و الإدلال به و أن يرى نفسه خارجا عن حد التقصير»[1]؛ براساس این روایت، عجب در عبودیت و بندگی به این معناست که شخصِ معجب، عبادت خود را بزرگ به حساب آورد. [به عنوان نکتهای لطیف عرض میکنم] شخصی در گرمای آفتاب، نماز ظهر میخواند؛ در این زمان شخص دیگری او را دید و گفت این شخص را ببینید که در گرما مشغول به عبادت است. فرد عبادتکننده در هنگام قنوت صدای خود را بلند کرد و گفت «أنا الصائم».
متأسفانه بعضی از مقدسین و مذهبیان ما نیز مبتلا به عجب هستند؛ به عنوان مثال مقید به نماز در مسجد و با جماعت هستند ولی زمانی که به عبادت مشغول میشوند، دچار عجب و خودبینی میشوند. گویا که خدا تنها برای اوست و دیگران همه جهنمی هستند. شخص معجب عبادت خود را بزرگ میشمارد و خویشتن را از حد تقصیر خارج میداند؛ در روایات وارد شده است « لَا تُخْرِجَنَّ نَفْسَكَ عَنْ حَدِّ التَّقْصِير»[2]؛ بنابر تعبیر این روایت، ما باید همیشه خود را بدهکار بدانیم و تنها کسی که طلبکار است، ذات کبریایی حق تعالی است. لذا انسان نباید نسبت به عبادات خود، حالت غرور پیدا کند بلکه باید همیشه با خود بگوید که من آن عبادتی که شایسته خداوند است را به جا نیاوردهام. بنابراین اگر از حد تقصیر بیرون رفتیم و خود را یک انسان کامل و عبادات خود را کامل دانستیم، دچار عُجب در عبادت شدهایم که شایسته یک انسان مسلمان نیست
کلامی از نبی اکرم(ص) آمده است «لَيْسَ عَبْدٌ يُعْجَبُ بِالْحَسَنَاتِ إِلَّا هَلَک»[3]؛ حضرت در این روایت به ما هشدار میدهند که با عباداتی که انجام میدهیم به هلاکت نرسیم. نبی گرامی اسلام(ص) در این روایت فرموده است: بندهای که دچار عجب در عبادات شود، به هلاکت میرسد. همچنین در کلامی از امیرالمؤمنین(ع) آمده است «َسَيِّئَةٌ تَسُوؤُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُک»[4]؛ گناهی که موجب پشیمانی انسان شود، بهتر از از کار خیری است که باعث عُجب شود. زیرا اگر انسان مرتکب گناه شود، مرتب خود را ملامت و سرزنش میکند و به خدا روی میآورد چرا که خدا آمرزنده گناهان است. اما در مقابل انسانی که دچار عجب در عبادت شده است، به جای اینکه خدا را تکیه گاه خود قرار دهد، عمل خود را تکیه گاه قرار میدهد.
امام صادق(ع) در تعبیری فرموده است: گاهی اتفاق میافتد که دو نفر وارد مسجد میشوند؛ یکی از این دو بهترین عابد شهر است و شخص دیگر فاسق ترین انسان شهر است اما زمانی که از مسجد بیرون میآیند عابد به فاسق و فاسق به عابد تبدیل شده است. شخصی دلیل این امر را از حضرت سؤال کرد و حضرت در پاسخ فرمود زمانی که عابد وارد مسجد میشود نسبت به عبادت خود دچار عجب و خودشیفتگی میشود و خود را از حد تقصیر خارج میداند لذا تکیه گاه او، عمل او میشود؛ اما زمانی که شخص فاسق وارد مسجد میشود دچار حالت ندامت میشود و لذا تنها به خدا تکیه میکند تا خداوند توبه او را بپذیرد.
چند روز قبل تلویزیون جوان 36 سالهای را نشان میداد که تمام خانوده او در آمریکا بودند و این شخص در محیطی پر از فساد و لجن بزرگ شده بود. این شخص میگوید: « من در آمریکا تمام لذات دنیایی را تجربه کرده بودم و تصمیم گرفتم که برای کار فساد به برزیل سفر کنم. زمانی که میخواستم به سمت فرودگاه حرکت کنم، خواهر بزرگ من، مرا از زیر قرآن عبور داد و قرآن را به من داد تا همراه خود ببرم [البته این عبور دادن از زیر قرآن برای رسم سنتی ما ایرانیها بوده است و نه از باب اعتقادات]. زمانی که به برزیل رسیدم، با خود گفتم نگاهی به قرآن بیندازم تا اشکالات آن را پیدا کنم. در حال جستجو در آیات قرآن بودم که به آیه شریفهای در رابطه با مسئله تحدی رسیدم. زمانی که این آیه را خواندم انقلابی در من ایجاد شد که دیگر به دنبال فساد و گناه نرفتم. زمانی که از برزیل بازگشتم، متوجه شدم که تمام مدت سفر من که در حدود یک ماه به طول انجامید، مصادف با ماه مبارک رمضان بوده است. زمانی که به آمریکا رسیدم تمام روزههای خود را قضا کردم و آن ها را به جا آوردم». لذا اگر خداوند به انسان عنایتی کند، مسیر زندگی انسان به کلی تغییر میکند.
در روایتی از نبی اکرم(ص) آمده است: «َ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِدَاوُدَ ع يَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ قَالَ كَيْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِينَ وَ أُنْذِرُ الصِّدِّيقِينَ قَالَ يَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ أَنِّي أَقْبَلُ التَّوْبَةَ وَ أَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ أَلَّا يُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَيْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَكَ»[5] خدای متعال به حضرت داود(ع) وحی کرد ای داود، داود گناهکاران را بشارت ده و به صدیقین هشدار بده. حضرت داود(ع) عرض کرد چطور به گناهکاران بشارت دهم و به صدیقین انذار دهم؟ از جانب خدا ندا آمد به گناهکاران بشارت بده، چرا که من توبه پذیریم و گناهان آنان را میآمرزم. ولی به صدیقین هشدار بده که دچار عُجب در عمل نشوند که اگر دچار شوند، عمل آنان فاسد است و دچار هلاکت میشوند.
در حالات مرحوم شیخ عباس قمی(ره) آمده است هر زمان که ایشان جایی میرفتند، جمعیت زیادی اطراف ایشان جمع میشد. در یکی از این موارد ایشان به نماز جماعت ایستاده بود و در بین نماز شخصی از دور صدا زد «ِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين»[6] [در بین ما مرسوم است زمانی که این آیه را میخوانند، امام جماعت رکوع را کمی طولانی میکند]. بعد از نماز ظهر مرحوم شیخ عباس(ره) نماز جماعت را ترک کرد و رفت. زمانی که علت را از او جویا شدند ایشان گفت: من نماز عصر را نمیخوانم زیرا در بین نماز ظهر زمانی که این شخص از دور صدا زد، در ذهن من خطور کرد که این جمعیت انبوه برای نماز پشت سر من ایستاده است، لذا شایسته ندانستم که امام جماعت نماز عصر من باشم.
در حالات مرحوم آیت الله بروجردی(ره) آمده است روزی ایشان آه کشید و زمانی که علت را از ایشان پرسیدند، پاسخ داد عمر من تمام شد ولی من کاری نکردم. اطرافیان به ایشان گفتند مسجد اعظم با آن عظمت و تربیت شاگردان بسیار کم کاری نیست. ایشان فرمود: «خلص العمل ... فان ناقد وسیر مسیر»؛ کسی که اعمال را میپذیرد باید این کارها را از من قبول کند. در حالات برخی دیگر از بزرگان آمده است که از ایشان سوال کردند چه چیزی باعث نجات شما شد؟ گفتند تنها با گفتن یک «لااله الا الله» از روی اخلاص!
در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، ابن ملجم ضربتی بر فرق نور الله وارد کرد. حضرت در محراب فرمود: «فزت و رب الکعبه»؛ اسبط ابن نباته که یکی از ملاقات کنندگان آقا است میگوید به دیدن حضرت رفتم و دیدم پارچهای زرد رنگ به سر بستهاند اما صورت آقا آن چنان زرد شده بود که رنگ پارچه از رنگ صورت مشخص نبود. حضرت را بعد از به شهادت رسیدن و وصیتهایی که کرد، دفن کردند. من نمیدانم بر فرزندان امیرالمؤمنین(ع) چه گذشت؟ فقط همین جمله را میتوانم بگویم که حسن جان(ع)، حسین جان(ع) بابا را از دست دادید ولی در این شرایط خانه شما را آتش نزدند و آواره بیابان نشدید.