تفسیر سوره بقره ایه 62 مورخ 97/08/02

درس تفسیر حضرت آیتالله حسینی بوشهری (دامت برکاته)

موضوع کلی: تفسیر سوره «بقره»                                                    تاریخ: 2 آبان 1397

موضوع جزئی: تفسیر آیه 62                                                    مصادف با: 14 صفر 1440

سال تحصیلی: 98-97                                                                  جلسه: 142

 

 

 

ادامه تفسیر آیه 62: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصَارَى وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»[1]؛ كسانى كه [به پيامبر اسلام (ص)] ايمان آورده‌اند و كسانى كه به آئين يهود گرويدند [پیروان حضرت موسی (ع)] و نصارى [پیروان حضرت عیسی (ع)] و صابئان ‌[پيروان حضرت يحيى (ع)‌]، هر گاه به خدا و روز رستاخيز ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلّم است و هيچگونه ترس و اندوهى براى آنها نيست [هر كدام از پيروان اديان الهى، كه در عصر و زمان خود، بر طبق وظايف و فرمان دين عمل كرده‌اند، مأجور و رستگارند].

مفسرین از ذیل آیه مذکور [«فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»]، استفاده کرده‎اند که اگر پیروان ادیان مذکورِ در این آیه، درست به وظیفه خود عمل کنند، الآن اجرشان نزد پروردگارشان آماده است. همان‎طور که خداوند متعال در رابطه با بهشت و جهنم فرموده است که الآن بهشت و جهنم وجود دارد: «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ»[2]؛ «وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ»[3].

منظور این است که بهشت و جهنم وجود دارد. البته منظور از موجود بودن بهشت و جهنم، موجود بودن در ظاهر این جهان مادی نیست، بلکه معنایش این است که ماورای این عالم طبیعت، بهشت و جهنم وجود دارد که خداوند متعال بر اساس آن به مؤمنان پاداش بهشت و به غیر مؤمنان عذاب و عقاب جهنم می‎دهد.

در ذیل آیه مورد بحث [آیه62 بقره]، خداوند فرموده است که کسانی که ایمان به خدا و معاد داشته باشند و عمل صالح انجام بدهند، هیچ‎گونه خوف و اندوهی متوجه آنها نیست. بعضی از مفسرین گفته‎اند که در آیه مذکور، هم نفی خوف شده است و هم نفی حزن شده است، یعنی هم نسبت به آنچه انجام داده‎اند، جای نگرانی نیست و هم نسبت به آینده جای نگرانی نیست و ذیل مذکور، از سنخ سلب سلب است، یعنی خود خوف و حزن معنای سلبی دارند و وقتی «لا» بر سر خوف و حزن بیاید، سلب سلب است. هر کدام از خوف و حزن معنای عدمی دارند. وقتی گفته می‎شود که فلانی خوف دارد، یعنی امنیت ندارد، پس خودِ خوف به معنای سلب امنیت است. همچنین، وقتی گفته می‎شود که فلانی حزن دارد، به معنای سلب نشاط است، یعنی نشاط و شادابی ندارد. پس خودِ حزن معنای سلبی دارد و وقتی «لا» بر سر خوف و حزن داخل شود، سلب سلب است و نفی در نفی، اثبات است، یعنی امنیت و نشاط و شادابی دارد.

تصریح به نفی خوف و حزن در مقابل تثبیت ذلت برای بنی‎اسرائیل سرکش و لجوج است: «...عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ...»[4]، ولی کسانی که مؤمن به خدا و روز قیامتند و عمل صالح انجام می‎دهند، خوف و حزنی متوجه آنها نیست و در اوج امنیت و نشاط می‎باشند.

ظاهراً آیه مورد بحث [آیه62 بقره]، ربطی به بنی‎اسرائیل ندارد و جمله معترضه‎ای است که ویژگی‎های اهل ایمان را بیان می‎کند. البته بیارتباط با آیات قبل نیست، یعنی بنی‎اسرائیل به خاطر سرکشی و لجاجتی که داشتند، ذلت نصیبشان شد، ولی کسانی که در زمره مؤمنان قرار بگیرند، هر دین و مسلکی که داشته باشند، در صورتی که ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشند و عمل صالح انجام بدهند، خوف و حزن متوجه آنها نخواهد شد.

تفسیر آیه63: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[5]؛ و (به ياد آوريد) زمانى را كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاى سر شما قرار داديم. (به شما گفتيم:) آنچه را (از آيات و دستورهاى خداوند) به شما داده‌ايم، با قدرت بگيريد و آنچه را در آن است، به ياد داشته باشيد (و به آن عمل كنيد)؛ شايد پرهيزكار شويد!

خداوند متعال در آیه مذکور، میثاق خود با بنی‎اسرائیل برای عمل به محتویات تورات را یادآور شده است و فرموده است که به یاد دارید که برای اینکه پایبندی شما حفظ شود، از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سر شما قرار دادیم.

واژه «میثاق»، از ریشه وثاق است و به معنای پیوند محکم و استوار است. میثاق خداوند متعال بر دو قسم است؛ اول، میثاق درونی است که از آن به میثاق فطری تعبیر می‎شود و دوم، میثاق بیرونی است. گاهی میثاق خداوند متعال با انسان‎ها، درونی و فطری و عقلی است. امام کاظم (ع) به هشام فرموده است: «يَا هِشَامُ! إِنَ‏ لِلّهِ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏ حُجَّتَيْنِ‏؛ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً، فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»[6]؛ ای هشام برای خدا بر مردم دو حجت است؛ حجت ظاهری و حجت باطنی که حجت ظاهری، پیامبران (ع) و ائمه (ع) می‏باشند و حجت باطنی، عقل است.

 خداوند متعال در میثاق درونی از انسان می‎خواهد که از زشتی‎ها و پلیدی‏ها پرهیز کند و اطاعت او را به جای آورد. مراد از عهد در آیه شریفه «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»[7] و «يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ»[8]، عهد درونی است.

اما گاهی میثاق، بیرونی است که خداوند متعال با فرستادن پیامبران خویش آن را به منصه ظهور می‎رساند. میثاق خداوند متعال با بنی‎اسرائیل، میثاق بیرونی بود، یعنی میثاقی بود که بین بنی‎اسرائیل و پیامبرشان (ع) واقع شده بود. پس گاهی میثاق بیرونی و بین مردم و پیامبران الهی (ع) بوده است. پیمان با پیامبران (ع) یادآور آن پیمان فطری است و انسان‎ها را به فطریات و تعقلات و تأملات درونی باز می‎گرداند، یعنی فطرت را به آنها یادآور می‎شود. امیرالمؤمنین (ع) در نهج‎البلاغه فرموده است: «فَبَعَثَ‏ فِيهِمْ‏ رُسُلَهُ‏ وَ وَاتَرَإ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول»[9]. منظور این است که انبیاء (ع) میثاق فطری و درونی انسان‏ها با خداوند را به آنان یادآوری می‏کنند.

جریان کوه طور، داستان مفصلی است. بعضی از نقل‎ها این است که زمانی که حضرت موسی (ع) از کوه طور برگشت و الواح تورات را با خودش آورد، بنی‎اسرائیل را به پذیرش تورات دعوت کرد، ولی آنها زیر بار نمی‎رفتند. خداوند متعال قسمتی از کوه طور را که به اندازه قامت یک انسان بود، بالای سر آنها آورد و بنی‎اسرائیل احساس ترس و وحشت کردند لذا گفتند که تورات را می‎پذیریم و تسلیم شدند. چند نقل دیگر نیز در این زمینه وجود دارد که ان‎شاءالله، در جلسه آینده ذکر خواهد شد.

«الحمد لله رب العالمین»



[1]. «البقرة»:62.

[2]. «الشعراء»:90.

[3]. «آل عمران»:131.

[4]. «البقرة»:61.

[5]. همان:63.

[6]. كلينى، الکافی (ط- دار الحديث)، ج‏1، ص35.

[7]. «یس»:60.

[8]. «البقرة»:40.

[9]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص43.  

Please publish modules in offcanvas position.