روایت اول: قال مولینا الإمام الباقر (ع): «ثَلَاثُ خِصَالٍ لَا يَمُوتُ صَاحِبُهُنَّ أَبَداً حَتَّى يَرَى وَبَالَهُنَّ الْبَغْيُ وَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ وَ الْيَمِينُ الْكَاذِبَةُ يُبَارِزُ اللَّهَ بِهَا»[1].
امام باقر (ع) در روایت مذکور، فرموده است که سه خصلت است که مرتکبِ آنها نمیمیرد مگر اینکه نتیجه بد آنها را میبیند که آن سه خصلت، ظلم و ستم، قطع رحم و قسم دروغ که انسان به وسیله آن با خدا مبارزه میکند، میباشند.
آن حضرت (ع) در روایت مذکور، به عواقب بعضی از اعمال اشاره کرده است که انسان باید در زندگی خود مراقب باشد تا آن اعمال از او سر نزند چون آثار آن اعمال تنها در آخرت گریبان انسان را نخواهد گرفت، بلکه بلکه از آثار وضعی آن اعمال در همین دنیا به سراغ انسان خواهند آمد، گاهی انسان کاری را انجام میدهد و در ذهنش این مطلب است که توبه خواهم کرد و خدا نیز ارحم الراحمین است و خواهد بخشید که این بیشتر به حق الله مربوط است، هرچند که در رابطه با بعضی از حقوق الناس نیز آمده است که در روز قیامت از اعمال خوب انسان به شخص مقابل که حقش را ضایع کرده است، داده خواهد شد، اما عواقب بعضی از اعمال در همین دنیا گریبان انسان را خواهند گرفت و انسان نمیمیرد مگر اینکه اثر وضعی آن عمل را در همین دنیا میبیند.
امام باقر (ع) در روایت مذکور، فرموده است که یکی از مواردی که انسان عواقب آن را در همین دنیا خواهد دید، ظلم و ستم است و ظلم و ستم نیز اعم از این است که یک شخصی به عنوان پادشاه و حاکم در رأس امور مملکت به دیگران ظلم کند و یا اینکه شوهر به زن و یا بر عکس، زن به شوهر و یا هر دو به فرزندان خود ظلم کنند و یا اینکه مسؤول نسبت به زیر دست خود ظلم کند و هر چه را که بتوان به عنوان مصداق ظلم و ستم فرض کرد، شامل میشود. دومین موردی که امام باقر (ع) به آن اشاره کرده است که اثر وضعی خود را در همین دنیا میگذارد، قطع صله رحم است. کسی که رابطه خویشاوندی خود را با اقوام و خویشان قطع کند و احوال آنها را نپرسد در همین دنیا معاقب خواهد شد و یکی از آثاری که بر قطع رحم مترتب میشود این است که همانطور که شخص با دیگران قطع رابطه کند، در آخر عمر کسی سراغی از او نخواهد گرفت و به او سرکشی نخواهد کرد. سومین موردی که امام باقر (ع) آن را به عنوان یکی از اعمالی که در همین دنیا گریبانگیر انسان خواهد شد، ذکر میکند قسم دروغ است. بعضی مثل نقل و نبات دروغ میگویند؛ به نحوی که اگر دروغ نگویند، احساس میکنند که چیزی کم دارند و امور زندگیشان بدون دروغ گفتن نمیگذرد.
روایت دوم: عن مولینا الإمام علی بن موسی الرضا (ع): «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ تَكُونُ الْعَافِيَةُ فِيهِ عَشَرَةَ أَجْزَاءٍ؛ تِسْعَةٌ مِنْهَا فِي اعْتِزَالِ النَّاسِ وَ وَاحِدٌ فِي الصَّمْت»[2].
امام رضا (ع) در روایت مذکور، فرموده است که زمانی بر انسان میآید که عافیت دارای ده جزء میباشد که نُه جزء از آن ده جزء در کنارهگیری از مردم است و یک جزء در سکوت و خاموشی است.
اینکه در روایت مذکور، آمده است که نُه جزء از ده جزئی که عافیت انسان را تأمین میکند در کنارهگیری از مردم است به این معنا نیست که انسان به تنهایی در جایی سکنی گزیند و به هیچ چیز کاری نداشته باشد، بلکه منظور این است که انسان در عین حال که در جامعه زندگی میکند باید مواظب باشد که تحت تأثیر آدمهای آن جامعه قرار نگیرد و شرائط منفی جامعه بر او اثر نگذارد و اگر احیاناً دید که فضای منفی جامعه بر او تأثیر میگذارد مکان دیگری را برای زندگی انتخاب کند.
بنابراین، طبق روایت مذکور، زمانی فرا خواهد رسید که انسان برای اینکه در سلامت باشد باید از مردم کنارهگیری کند و سکوت پیشه کند و مراقب باشد که در باتلاق گرفتار نشود که چیزی جز خسران نصیبش نخواهد شد «...خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ»[3].
تفسیر آیه71: «قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَ ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لاَ تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاَ شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَ مَا كَادُوا يَفْعَلُونَ»[4]؛ گفت که خداوند مىفرمايد که گاوى باشد كه نه براى شخم زدن رام شده و نه براى زراعت آبكشى كند؛ از هر عيبى بركنار باشد و حتى هيچگونه رنگ ديگرى در آن نباشد. گفتند که الآن حق مطلب را آوردى! سپس (چنان گاوى را پيدا كردند و) آن را سر بريدند، ولى مايل نبودند اين كار را انجام دهند.
دلیل اینکه بنیاسرائیل مایل به ذبح گاور نبودند یا این بوده است که کسانی که قاتل در بین آنها بود، نمیخواستند که با این کار حقیقت ماجرا روشن گردد و قاتل مشخص شود یا دلیل، این بوده است که کلام حضرت موسی (ع) مبنی بر مشخص شدن قاتل به وسیله ذبح گاو را باور نداشتند و معتقد بودند که ربطی بین قتل و ذبح گاو نیست و ذبح گاو نمیتواند در مشخص شدن قاتل تأثیری داشته باشد.
«ذلول» از ریشه «ذل» به کسر ذال به معنای لینت و نرمی است و ضد سختی و درشتی است. در زبان عرب به حیوانات رامی که از انسان فرمان میبرند ذلول گفته میشود. به شتر راهبری که آهسته حرکت میکند و اجازه میدهد ک افراد بار خود را بر پشت او بگذارند و از جایی به جای دیگر ببرند نیز «ناقة الذلولة» گفته میشود. به گاوی که خیش روی گردن او گذاشته میشود و زمین را شخم میزند و سرش از سنگینی خیش پایین میآید نیز «ذلول» گفته میشود.
در فقه به یک نکتهای اشاره شده است و آن، اینکه حیوانی که میخواهید ذبح کنید باید سالم باشد و معیوب نباشد و لذا محتمل است که از همین بابد خداوند فرموده است که گاوی که بنیاسرائیل میخواهند ذبح کنند باید «مسلَّمة» باشد و همچنین، باید «لاشیة» باشد یعنی رنگ آن گاو یکدست باشد و لک نداشته باشد.
جمله «وَ مَا كَادُوا يَفْعَلُونَ» حاکی از روحیه لجوج و بهانهگیرانه بنیاسرائیل است که همانطور که اشاره شد گاو را ذبح کردند، ولی مایل به انجام آن نبودند که یا به خاطر ترس از آشکار شدن واقعیت بود یا به خاطر عدم اعتقاد به کلام حضرت موسی (ع)؛ مبنی بر پیدا شدن قاتل به وسیله ذبح گاو بود.
جالب این است که لجاجت و بهانهجویی فقط در زمان حضرت موسی (ع) نبوده است، بلکه در زمان سایر پیامبران الهی نیز بعضی از اقوام لجاجت کرده و از پذیرش سخن حق سر باز زدهاند، کما اینکه بعضی در رابطه با داستان غدیر خم با آن وضوح و روشنی و آیات صریحی که در آن رابطه وارد شده است [«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ...»[5] «...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً...»[6]،] تشکیک کردند. یکی از آن اشخاصی که از تأیید کردن داستان غدیر سر باز زدند حسان بن ثابت بود، بعداً نیز عدهای ولایت را به معنای سرپرستی دانستند و از تأیید خلافت امیرالمؤمنین امام علی بن ابیطالب سر باز زدند.
تفسیر آیه72: «وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»[7]؛ و (به ياد آوريد) هنگامى را كه فردى را به قتل رسانديد، سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختيد و خداوند آنچه را مخفى مىداشتيد، آشكار مىسازد.
همانطور که قبلاً نیز اشاره شد، این آیه در اصل باید قبل از آیه 67 میآمد، ولی به خاطر جذابیت داستان، نخست به ذبح گاو اشاره شده و در این آیه به اصل داستان قتلی که صورت گرفته بود، اشاره شده است.
یکی از معانی کلمه «نفس» که در آیه مذکور آمده است، خون است. در فقه نیز آمده است که بعضی از حیوانات دارای نفس سائله هستند؛ به این معنا که خون جهنده دارند و ملاک اینکه میته چه حیواناتی نجس است و میته چه حیواناتی نجس نیست سائله بودن یا عدم سائله بودن نفسشان دانسته شده است، یعنی آن حیواناتی که نفس سائله داشته باشند، نجسند و حیواناتی که نفس سائله نداشته باشند، پاکند.
گاهی نیز واژه «نفس» به معنای جان و روح آمده است که به صورت «أنفس» جمع بسته میشود. خداوند متعال فرموده است: «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ...»[8]. پس یکی دیگر از معانی نفس، جان و روح است، کما اینکه در قرآن آمده است: «...مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً...»[9]؛ هر کس شخصی را جز از طریق قصاص یا فسادی در زمین بکشد مثل این است که همه مردم را کشته است.
واژه «إدَّارَأْتُمْ» بر وزن «إفّاعَلتم» است، در اصل «تدارأتم» از باب تفاعل بوده است که حرت «تاء» به «دال» تبدیل شده و «ددارأتم» شده شده و دو تا دال در هم ادغام شدهاند و «دارأتم» به تشدید «دال» شده است و چون ابتدا به ساکن محال است همزه وصل در ابتدای کلمه آمده است و «إدّارأتم» شده است. این کلمه از ریشه «دَرأ» به معنای رد کردن و دفع کردن است. «الحدود تُدرأٌ بشبهات» نیز به معنای این است که حدود به شبهات دفع میشود.
«الحمد لله رب العالمین»