موضوع کلی: فصلٌ فی المطهّرات تاریخ: 24 آذر 1394 موضوع جزئی: الثالث من المطهّرات، الشمس- کیفیت تطهیر متنجِّس به وسیله خورشید مصادف با: 3 ربیع الاول 1437 سال تحصیلی: 95-94 جلسه: 19 |
«الحمدلله رب العالمين و صليالله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»
خلاصه جلسه گذشته
در جلسات گذشته، مطالبی درباره شرایط تطهیر متنجِّس به وسیله خورشید بیان شد؛ از جمله اینکه گفته شد رطوبتی که در متنجِّس هست، نباید مسریه باشد و جفاف و خشک شدن متنجِّس نیز باید به وسیله تابش خورشید محقق شود، همچنین، گفته شد که بین تابش خورشید و جسم متنجِّس، نباید مانع و حجابی وجود داشته باشد.
مرحوم سید (ره) در ادامه نوشته است: «و في كفاية إشراقها على المرآة مع وقوع عكسه على الأرض إشكال»[1].
مرحوم سید (ره) فرموده است که تابش خورشید بر آینه و انعکاس نور خورشید از آینه بر زمین، برای حصول طهارت، کافی نیست، یعنی اگر تابش خورشید بر زمین به واسطه آینه صورت بگیرد، باعث طهارت زمین متنجِّس نمیشود.
در بیان علت این مطلب بین بزرگان اختلاف وجود دارد، برخی از بزرگان گفتهاند که در این مورد، اشراق خورشید و اصابت [تابش خورشید بدون واسطه] صورت نگرفته است و به تعبیر روشنتر، در این مورد، آینه حکم حجاب و مانع را دارد لذا تابش خورشید با واسطه آینه موجب حصول طهارت نمیشود.
نظر آقای خویی (ره) درباره عدم تحقق اصابت خورشید بر متنجِّس، به وسیله آینه
مرحوم آیت الله خویی (ره) با اینکه اشراق خورشید به وسیله آینه را معتبر دانسته است، «اصابت» را زیر سؤال برده است و معتقد است که اصابت نور خورشید به متنجِّس محقق نشده است و برای این امر، به موثقه عمار ساباطی استدلال کرده است، در بخشی از این موثقه آمده است: «إِذَا كَانَ الْمَوْضِعُ قَذِراً مِنَ الْبَوْلِ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ فَأَصَابَتْهُ الشَّمْسُ ثُمَّ يَبِسَ الْمَوْضِعُ فَالصَّلَاةُ عَلَى الْمَوْضِعِ جَائِزَة»[2].
مرحوم آقای خویی (ره) فرموده است که عبارت «فأصابته الشمس»، شامل ما نحن فیه (تابش خورشید به واسطه آینه) نمیشود لذا اصابت خورشید به متنجِّس محقق نمیشود. بنابراین، وقتی «اصابت» تحقق پیدا نکند، طهارت حاصل نخواهد شد. همچنین، به وسیله موثقه عمار، صحیحه زراره [عَنْ زُرَارَةَ؛ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) عَنِ الْبَوْلِ يَكُونُ عَلَى السَّطْحِ أَوْ فِي الْمَكَانِ الَّذِي يُصَلَّى فِيهِ؛ فَقَالَ (ع): «إِذَا جَفَّفَتْهُ الشَّمْسُ فَصَلِّ عَلَيْهِ فَهُوَ طَاهِرٌ[3]]، قید زده شد و گفته شد که عبارت «فصل علیه»، مقید به این است که خورشید بدون واسطه به متنجِّس اصابت کند و آن را خشک نماید؛ نه اینکه خورشید به چیز دیگری مثل آینه بتابد و شئ منتجّس را با واسطه خشک کند.
به علاوه، روایت ابیبکر حضرمی [عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ؛ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ(ع): «كُلُّ مَا أَشْرَقَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ فَهُوَ طَاهِرٌ[4]] نیز به وسیله موثقه عمار تقیید زده شد و گفته شد که علاوه بر اشراق، «اصابت» نیز لازم است. بنابراین، نظر مرحوم آیت الله خویی (ره) این است که بر فرض پذیرفته شود که در فرض تابش خورشید بر آینه و انعکاس نور خورشید از طریق آینه بر متنجِّس نیز اشراق شمس وجود دارد، نمیتوان تحقّق «اصابت» را اثبات نمود و قائل شد که اصابت خورشید بر متنجِّس نیز محقق شده است.
نظر مختار: «آینه» واسطه در اشراق و تابش خورشید بر متنجِّس محسوب میشود و همانطور که در جلسات گذشته گفته شد که هر چیزی که واسطه بین تابش خورشید و شئ متنجِّس شود، مانع از تطهیر منتجِّس به وسیله خورشید میشود، در مانحنفیه نیز آینه واسطه در تابش خورشید شده است لذا آینه مانع و حاجب از تابش خورشید است و همین امر برای منع کفایت میکند و نیازی به بررسی اشراق و اصابت نیست.
مسأله 356: «كما تطهر ظاهر الأرض كذلك باطنهاالمتصل بالظاهر النجس بإشراقها عليه و جفافه بذلك بخلاف ما إذا كان الباطن فقط نجسا أو لم يكن متصلا بالظاهر بأن يكون بينهما فصل بهواء أو بمقدار طاهر أو لم يجف أو جف بغير الإشراق على الظاهر أو كان فصل بين تجفيفها للظاهر و تجفيفها للباطن كأن يكون أحدهما في يوم و الآخر في يوم آخر فإنه لا يطهر في هذه الصور»[5].
مرحوم سید (ره) نوشته است همانطور که خورشید ظاهر زمین را پاک میکند، باطن آن را نیز پاک میکند. البته باطن زمین باید متصل به ظاهر آن باشد و به تعبیر دیگر، اسم واحد بر ظاهر و باطن صدق کند. البته در مواردی، از قبیل موارد ذیل، با تابش خورشید، طهارت باطن حاصل نمیشود:
1. اگر ظاهر پاک باشد و باطن نجس باشد، با تابش خورشید باطن تطهیر نمیشود؛
2. ظاهر و باطن نجس باشند، ولی به یکدیگر متصل نباشند؛ به تعبیر روشنتر، فاصلهای بین این دو لایه [ظاهر و باطن] وجود داشته باشد و هوا در بین این دو لایه جریان داشته باشد یا اینکه یک لایه طاهر بین ظاهر و باطنِ متنجِّس واسطه شده باشد؛
3. با تابش خورشید، ظاهر خشک شود، اما باطن خشک نشود؛
4. خشک شدن باطن با اشراق خورشید صورت نگرفته باشد، بلکه حالت جفاف از طریق دیگری حاصل شده است؛
5. بین خشک شدنِ ظاهر و خشک شدنِ باطن، فاصله زمانی ایجاد شده باشد؛ مثلاً ظاهر امروز خشک شود و باطن فردا خشک شود.
دلیل تطهیرِ باطن متنجِّس به وسیله خورشید
درباره اینکه تابش خورشید علاوه بر ظاهر، باطنِ متنجِّس را نیز پاک میکند، به روایت صحیحه زراره تمسک شده است:
عَنْ زُرَارَةَ؛ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) عَنِ الْبَوْلِ يَكُونُ عَلَى السَّطْحِ أَوْ فِي الْمَكَانِ الَّذِي يُصَلَّى فِيهِ؛ فَقَالَ (ع): «إِذَا جَفَّفَتْهُ الشَّمْسُ فَصَلِّ عَلَيْهِ فَهُوَ طَاهِرٌ»[6]. گفته شده است که این روایت در طهارتِ آنچه که خورشید آن را خشک کرده است، ظهور دارد؛ اعم از اینکه متنجِّس، ظاهرِ شیء باشد یا باطن شیء باشد زیرا در روایت آمده است که اگر خورشید بر محل نماز، اشراق و اصابت کند، طهارت حاصل میشود که این مطلب، هم شامل باطن متنجِّس میشود و هم شامل ظاهرِ متنجِّس میشود. همچنین، بزرگانی مثل علامه (ره) در تذکره و محقق (ره) در جامع المقاصد نیز به همین مطلب اشاره کرده و گفتهاند که در رابطه با ظاهر و باطن، اتحاد اسم مطرح میشود. به تعبیر روشنتر، با اتصال بین ظاهر و باطن، شیئیت واحده تحقق پیدا میکند و ظاهر و باطن یک چیز محسوب میشوند.
اشکال بر استدلال به صحیحه زراره[دالّ بر تطهیرِ باطن متنجّس به وسیله خورشید]
گفته شده است که صحیحه زراره به جواز نماز خواندن بر زمینِ متنجِّسی که به وسیله خورشید خشک شده است، اشاره دارد که برای این امر (نماز خواندن)، ظاهر زمین کفایت میکند لذا طهارتِ ناشی از اشراق و اصابت شمس، شامل باطنِ زمین نمیشود زیرا امام (ع) در مقام بیان مجوّز برای نماز بوده است که با طهارتِ ظاهرِ زمین، این مجوّز تحقق پیدا میکند. البته اگر گفته شود که با اشراق و اصابت خورشید مقداری از باطن نیز طاهر میشود، اشکالی ندارد زیرا در بعضی از موارد مانند زمینِ رمل(شنی)، باطن به ظاهر میآید و ظاهر به باطن میرود، یعنی جای باطن و ظاهرِ زمین عوض میشود.
پاسخ به اشکال مذکور
درست است که جواز صلاة، طهارتِ مقدارِ زاید بر ظاهرِ زمین را اقتضا ندارد، اما صحیحه زراره قابلیت و توانایی حکم به طهارت باطن زمین را نیز دارد زیرا در این روایت، به عبارت «المکان الذی یصلی فیه»، اشاره شده است که مقصود از «مکان»، فقط ظاهر مکان نیست، بلکه منظور از مکان، محلی است که در آنجا نماز خوانده میشود و آن اعم از ظاهر و باطن است. همچنین، در ذیل این مسأله (مسأله 356) اشاره شد که مقصود از باطن، هر باطنی نیست، بلکه آن باطنی مورد نظر است که متصل به ظاهر باشد و ظاهر و باطن، شیء واحد محسوب شوند.
«والحمد لله رب العالمین»
[1]. سید محمد کاظم طباطبایی، یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص130.
[2]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج3، کتاب الطهارة، ابواب النجاسات، باب 29، ص452، ح4.
[3]. همان، ص451، ح1.
[4]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج3، کتاب الطهارة، ابواب النجاسات، باب 29، ص453، ح6؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج2، کتاب الصلاة، ابواب الزیادات، باب 17، ص377.
[5]. سید محمد کاظم طباطبایی، یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص130، مسأله1.
[6]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج3، کتاب الطهارة، ابواب النجاسات، باب 29، ص 451، ح1.