موضوع کلی: فصلٌ فی المطهّرات تاریخ: 28 آذر 1394 موضوع جزئی: الثالث من المطهّرات، الشمس- کیفیت تطهیر متنجِّس به وسیله خورشید مصادف با: 7 ربیع الاول 1437 سال تحصیلی: 95-94 جلسه: 20 |
«الحمدلله رب العالمين و صليالله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن علي اعدائهم اجمعين»
بحث در مسأله356 بود [«كما تطهر ظاهر الأرض كذلك باطنهاالمتصل بالظاهر النجس بإشراقها عليه و جفافه بذلك بخلاف ما إذا كان الباطن فقط نجسا أو لم يكن متصلا بالظاهر بأن يكون بينهما فصل بهواء أو بمقدار طاهر أو لم يجف أو جف بغير الإشراق على الظاهر أو كان فصل بين تجفيفها للظاهر و تجفيفها للباطن كأن يكون أحدهما في يوم و الآخر في يوم آخر فإنه لا يطهر في هذه الصور»[1]].
مرحوم سید (ره) در بخش اول این مسأله گفته است که باطن زمین نیز مانند ظاهر آن با تابش خورشید و خشک شدن به وسیله خورشید، پاک میشود. ایشان در ادامه برای این فرع دو شرط قائل شده است: 1- ظاهر و باطن زمین نجس باشد؛ 2- باطن، متصل به ظاهر باشد تا بتوان عنوان شیء واحد بر آن بار کرد.
بخش دوم مسأله مذکور، پنج فرع را شامل میشود که طبق آن، باطن زمین با تابش خورشید پاک نمیشود.
1- اگر ظاهر پاک باشد و باطن نجس باشد، باطن با تابش خورشید تطهیر نمیشود زیرا تحقق اشراق بر ظاهر، موجب صدق اصابت و اشراق خورشید بر باطن نمیشود زیرا باطن که نجس است، شیء دیگری محسوب میشود لذا عنوان باطنِ نجس با عنوان ظاهرِ پاک تفاوت دارد و در عرف نیز، باطن به عنوان چیز دیگری شناخته میشود.
2- ظاهر و باطن نجس باشند ولی به یکدیگر متصل نباشند. به تعبیر روشنتر، فاصلهای بین این دو لایه [ظاهر و باطن] ایجاد شده است و هوا در بین این دو جریان دارد یا اینکه یک لایه پاک، واسطه بین ظاهر و باطنِ نجس شده باشد که در این صورت نیز باطن به وسیله تابش خورشید پاک نخواهد شد زیرا باطن و ظاهر دو چیز محسوب میشوند؛ در حالی که در بخش اول از مسأله 356 بیان شد که ظاهر و باطن باید یک شیء واحد تلقی شوند لذا چون مقوله تعدد مطرح میشود، وجهی برای پاک شدن باطن وجود ندارد؛ حتی اگر ظاهر نیز پاک شود، نجاستِ باطن همچنان باقی میماند.
3- با تابش خورشید، ظاهر خشک شده باشد اما باطن خشک نشده باشد که در این صورت نیز باطن به وسیله تابش خورشید، پاک نخواهد شد زیرا همانطور که در ابتدای مباحث مربوط به شرایط تطهیرِ متنجِّس به وسیله خورشید بیان شد، یکی از شروط لازم برای تحقق طهارت توسط خورشید، ایجاد حالت جفاف و خشک شدن به وسیله خورشید است لذا در این مورد [حتی اگر حالت جفاف در ظاهر رخ دهد]، چون حالت جفاف در باطن حاصل نمیشود، نمیتوان به طهارت حکم کرد.
4- باطن زمین به وسیله خورشید، خشک نشده باشد، بلکه از طریق دیگری خشک شده باشد که این نیز موجب تطهیر باطن نمیشود زیرا همانطور که در مباحث گذشته بیان شد، حالت جفاف الزاماً باید توسط خورشید صورت گیرد لذا اگر باطن زمین از طریق دیگر، مانند کوره یا بخاری خشک شود، نمیتوان به طهارت آن حکم کرد.
5- بین خشک شدنِ ظاهر و خشک شدنِ باطن، فاصله زمانی ایجاد شده باشد؛ مثلاً ظاهرِ زمین امروز خشک شده باشد، اما باطنِ آن فردا خشک شود. اگر بین خشک شدن ظاهر و باطنِ زمین، فاصله زمانی ایجاد شود، در حقیقت باطن و ظاهر از عنوان واحد خارج میشوند لذا اگرچه در نگاه اول، عنوان واحد بر ظاهر و باطن صدق میکند، اما چون بین خشک شدن آنها فاصله زمانی ایجاد شده است، از نظر عرف، باطنِ زمین شیء دیگری محسوب میشود و عملاً از عنوان شیء واحد خارج میگردد.
مسأله 357: «إذا كانت الأرض أو نحوها جافة و أريد تطهيرها بالشمس يصب عليها الماء الطاهرأو النجس أو غيره مما يورث الرطوبة فيها حتى تجففها«[2].
مرحوم سید (ره) نوشته است که اگر زمین یا غیر منقولاتی مثل آن [همچنین، استثنائات از منقولات که سابقاً به آنها اشاره شد]، خشک باشد و قصد شده باشد که به وسیله خورشید، آنها پاک گردد، باید آب پاک یا نجس یا غیر آن که موجب مرطوب شدن آن شیء متنجِّس میشود، بر متنجِّس ریخته شود تا به وسیله تابش خورشید، خشک گردد. مرحوم سید (ره) فرموده است که این رطوبت میتواند از طریق آبِ پاک، آبِ نجس یا حتی سایر مایعات ایجاد شود. [واژه «غیره» اشاره به سایر مایعات دارد.]
مرحوم آیتالله خویی (ره) نیز به این نکته اشاره کرده و فرموده است در این رابطه، هدفِ مورد نظر، این است که رطوبت ایجاد شود لذا تفاوتی ندارد که این رطوبت با آبِ طاهر یا نجس یا حتی سایر مایعات ایجاد شود، بلکه آنچه که اهمیت دارد، این است که متنجِّس مرطوب باشد و حالت جفاف بعد از تابش خورشید حاصل شود.
دلیل این مسأله، این است که آنچه در این بحث، مورد نظر است، ایجاد خشکی و جفاف از رهگذر تابش خورشید است لذا اگر متنجِّس خشک باشد، باید قبل از تابش خورشید، مرطوب گردد تا به وسیله تابش خورشید، خشک شود زیرا اگر محل مورد نظر از ابتدا خشک باشد، دلیلی ندارد تا بگوییم به وسیله خورشید خشک شده است.
عبارت « كَيْفَ يَطَّهَّرُ مِنْ غَيْرِ مَاءٍ»[3]، در صحیحه ابن بزیع نیز به همین نکته اشاره دارد، یعنی برای اینکه خورشید بتواند متنجِّس را پاک کند، آن شیء متنجِّس باید مرطوب باشد تا به وسیله خورشید، خشک گردد و اگر مرطوب نباشد، باید به وسیله آب یا مایع دیگری مرطوب گردد. پس عبارت مذکور در روایت ابن بزیع، به معنای مرطوب کردن متنجِّس است؛ نه اینکه به معنای شستن آن باشد زیرا اگر به معنای شستن باشد، خورشید نقشی در تطهیر آن نخواهد داشت؛ در حالی که این روایت، در صدد بیان نقش خورشید در تطهیر متنجِّس است.
مسأله 358: «ألحق بعض العلماء البيدر الكبير بغير المنقولاتو هو مشكل»[4].
مرحوم سید (ره) نوشته است که برخی از بزرگان، بیدر [خرمن بزرگ] را جزء غیرمنقولات دانستهاند که در این امر، اشکال وجود دارد لذا بر اساس نظر مرحوم سید (ره)، اگر بیدر متنجِّس به نجاستی شود، حتی اگر مرطوب باشد و خورشید نیز بر آن بتابد، در طهارت آن، اشکال وجود دارد و نمیتوان قائل به تطهیر آن شد زیرا اجزای این خرمن به صورت دستهدسته قابل انتقال است و لذا جزء منقولات محسوب میشود زیرا کل تابع جزء است. البته عدهای انتقال جزء به جزء را به انتقالِ سنگریزه و خاک از روی زمین، تشبیه کردهاند که درست نیست چون درست است که خاک و سنگریزه تا زمانی که روی زمین هستند، از اجزای آن محسوب میگردند و میتوان بخشی از این خاک یا سنگریزه را جا به جا کرد، ولی نمیتوان کل زمین را انتقال داد؛ در حالی که در مورد خرمن، میتوان کل خرمن را انتقال داد؛ اگرچه کاری دشوار است، ولی امکان پذیر است.
اما بر خلاف نظر مرحوم سید (ره)، بزرگانی مانند آیت الله خویی (ره) و آیت الله حکیم (ره) وجهی برای این اشکال قائل نشدهاند لذا بر اساس نظر این بزرگواران، اگر خرمن، متنجِّس به نجاستی شود، با تابش خورشید و ایجاد حالت جفاف، پاک میشود زیرا اجزای این خرمن، به دلیل کثرت، تحت عنوان ثبات [ثابت شده بر روی زمین] قرار میگیرند لذا غیرمنقولند و حکم غیر منقولات بر آن بار میشود و به وسیله تابش خورشید بر آن پاک میشود.
توضیح مطلب
مرحوم سید فرموده است که عدهای از علما و بزرگان، بیدر (خرمن بزرگ) را با اینکه اجزای آن قابل جابه جا کردن است، به غیرمنقولات ملحق کردهاند، ولی به نظر مختار، الحاق «بیدر» به غیرمنقولات، صحیح نیست زیرا از یک طرف، چون خرمن قابلیت جابه جا شدن را دارد، منقول است لذا به وسیله تابش خورشید، پاک نمیشود و از طرف دیگر، چون جابه جایی خرمن بزرگ مشکل است، آن به غیرمنقولات ملحق میشود لذا تطهیر آن به وسیله تابش خورشید، ممکن است که لازمه آن جمع شدن دو حکم مختلف در یک چیز است لذا مرحوم سید (ره) فرموده است که الحاق خرمن بزرگ به غیرمنقولات مشکل است. در نتیجه، اگر خرمن بزرگ، متنجِّس به نجاستی شود و فرضاً مرطوب باشد، با تابش خورشید بر آن، پاک نمیشود زیرا اجزای این کومه و خرمن منقول میباشند و کل نیز تابع جزء است، یعنی اگر خرمن مورد نظر دسته دسته به جای دیگری منتقل شود، صدق میکند که گفته شود که کل آن خرمن، قابل انتقال است. بنابراین، چون اجزاء خرمن منقولند، کل خرمن نیز به تبع اجزاء، منقول میباشد و وقتی آن منقول باشد، قابل تطهیر به وسیله خورشید نیست.
همچنین، قیاس خرمن بزرگ، به خاک و سنگریزه و امثال، آن صحیح نیست زیرا درست است که خاک و سنگریزه نیز قابلیت جابه جایی را دارند، ولی مشکل این است که کل زمین قابل جابه جایی نیست؛ برخلاف خرمن که همانطور که اجزای آن تدریجاً قابل جابه جایی است، کل آن نیز قابلیت نقل و انتقال را دارد [؛هرچند انتقال آن مشکل است، ولی باز قابل انتقال است]. بنابراین، خرمن را نمیتوان به خاک و سنگریزه قیاس کرد و از این طریق در صدد اثبات تطهیر آن به وسیله خورشید بود.
کلام آقای خویی (ره) و آقای حکیم (ره) مبنی بر الحاق «بیدر» به غیر منقولات
اما بزرگانی مثل آیت الله خویی (ره) و مرحوم آقای حکیم (ره) گفتهاند که وجهی برای اشکال مرحوم سید (ره) مبنی بر عدم الحاق خرمن به غیر منقولات، وجود ندارد زیرا به خاطر کثرت اجزاء خرمن مورد نظر، میتوان یک نحوه ثباتی برای آن قائل شد و آن را غیر منقول به حساب آورد. دلیل مرحوم آقای خویی (ره) بر این مطلب تمسک به اطلاق یا عموم روایت ابوبکر حضرمیاست [عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ؛ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ (ع): «يَا أَبَا بَكْرٍ مَا أَشْرَقَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ فَهُوَ طَاهِرٌ»[5]. این روایت، به اطلاق یا عمومش هر آنچه را که خورشید بر آن بتابد شامل میشود. در این مورد نیز میتوان گفت که خرمنِ بزرگ مثل ظرفهای بزرگی است که در زمین ثابتند [که به خاطر حجم و سنگینی، هرچند قابل جابجایی میباشند، ولی غیرمنقول محسوب میگردند]، یعنی خرمنِ بزرگ نیز غیرمنقول محسوب میگردد. البته آقای خویی (ره) استناد به روایت ابوبکر حضرمی را به خاطر ضعیف بودن سندش نپذیرفته است.
«والحمد لله رب العالمین»
[1]. سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص130.
[2]. همان.
[3]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج3، کتاب الطهارة، ابواب النجاسات، باب 29، ص 453، ح 7؛ [عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ؛ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَرْضِ وَ السَّطْحِ يُصِيبُهُ الْبَوْلُ وَ مَا أَشْبَهَهُ هَلْ تُطَهِّرُهُ الشَّمْسُ مِنْ غَيْرِ مَاءٍ؛ قَالَ: «كَيْفَ يَطَّهَّرُ مِنْ غَيْرِ مَاءٍ»].
[4]. همان.
[5]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج3، کتاب الطهارة، ابواب النجاسات، باب 29، ص453، ح5؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج2، کتاب الصلاة، ابواب الزیادات، باب 17، ص377.