درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری (دامت برکاته) موضوع کلی: فصل فی الحیض تاریخ: 9 مهر 1402 موضوع جزئی: اجتماع حیض با شیر دادن و حمل مصادف با: 15 ربیع الأول 1445 سال تحصیلی: 1403-1402 جلسه: 3 |
خلاصه جلسه گذشته
عرض شد که دیدگاه دوم از سه دیدگاهی که در رابطه با اجتماع حیض با حمل وجود دارد این است که حیض با بارداری قابل جمع نیست مطلقا؛ اعم از اینکه حیض قبل از آشکار شدن حمل باشد یا بعد از آشکار شدن حمل باشد و اعم از اینکه در ایام عادت خون ببیند یا قبل از ایام عادت یا بعد از ایام عادت خون ببیند.
ابن جنید اسکافی (ره)، شیخ مفید (ره) و ابن ادریس (ره) این دیدگاه را پذیرفتهاند که قول این بزرگان در سال تحصلی گذشته به طور مفصل ذکر شد. در دلیل این دیدگاه به روایت سکونی [بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ (ع)؛ أَنَّهُ قَالَ: «قَالَ النَّبِيُّ (ص): "مَا كَانَ اللَّهُ لِيَجْعَلَ حَيْضاً مَعَ حَبَلٍ يَعْنِي إِذَا رَأَتِ الدَّمَ وَ هِيَ حَامِلٌ لَا تَدَعُ الصَّلَاةَ إِلَّا أَنْ تَرَى عَلَى رَأْسِ الْوَلَدِ إِذَا ضَرَبَهَا الطَّلْقُ وَ رَأَتِ الدَّمَ تَرَكَتِ الصَّلَاةَ"»[1]؛ سکونی در روایت مذکور، از جعفر از پدرش (امام صادق (ع)) نقل کرده است که آن حضرت (ع) فرموده است که پیامبر (ص) فرموده است که خداوند حیض را با حمل قرار نمیدهد، یعنی اگر زن در حالی که باردار است خون ببیند نماز را ترک نکند [، یعنی باید نمازش را بخواند] مگر زمانی که سر بچه از فرج او خارج شود و تولد بچه شروع شود و درد زایمان بر او عارض شود و خون ببیند که در این صورت، نمازش را ترک میکند [، یعنی اگر زن خون نفاس ببیند باید از خواندن نماز خودداری کند] اشاره شد.
گفته شد که در مورد نوفلی که در سند این روایت وارد شده است توثیق خاصی وارد نشده است، اما طبق مبنای آیت الله شبیری زنجانی (حفظه الله تعالی) سکونی و نوفلی توثیق شدهاند و آن مبنا این است که اگر یک راوی از مشاهیر و صاحب کتاب باشد و اصحاب به روایات او عمل کنند و همچنین، أجلّاء از او إکثار روایت داشته باشند و روایات زیادی را از او نقل کرده باشند، موثق است. البته اینکه یک راوی در سلسله سند اسناد کامل الزیارات یا اسناد تفسیر علیبن ابراهیم قمّی باشد نیز میتواند با انضمام بعضی دیگر از شواهد و قرائن ما را به توثیق راوی برساند.
در کتاب کافی روایات زیادی از نوفلی و سکونی نقل شده است و بعضی از اصحاب اجماع نیز از این دو روایت نقل کردهاند و همچنین، نام این دو نفر در سلسله اسناد روایات کامل الزیارات و تفسیر علیبن ابراهیم قمّی نیز آمده است و این موارد، دلیل بر توثیق این دو نفر میباشد.
اشکالات وارده از طرف مرحوم امام خمینی (ره) بر استناد به روایت سکونی
مرحوم امام (ره) اشکالاتی بر روایت مذکور، وارد کرده است؛
اشکال اول، این است که تعبیر «مَا كَانَ اللَّهُ» که در این روایت آمده است [«مَا كَانَ اللَّهُ لِيَجْعَلَ حَيْضاً مَعَ حَبَلٍ»] در مقامات خاصی وارد میشود و این واژه در همه جا کاربرد ندارد بلکه در موارد خاصه و مربوط به مواردی است که یک فعل، خلاف شأن فاعل یا خلاف شأن مفعولٌبه [کسی که کار در رابطه با او انجام میشود،] باشد و در سایر موارد، مثل مانحنفیه کاربرد ندارد و با مانحنفیه تناسب ندارد.
در بررسی صورت گرفته در کتاب وسائل نیز تعبیر «مَا كَانَ اللَّهُ لِيَجْعَلَ حَيْضاً مَعَ حَبَلٍ» یک تعبیر منحصر به فرد است و مشاهده نشده است که در وسائل از چنین اسلوبی استفاده شده باشد و چنین تعبیری به کار رفته باشد.
مرحوم امام (ره) به چند مورد از مواردی که تعبیر «مَا كَانَ اللَّهُ» در آنها به کار رفته است، اشاره کرده است که مورد اول و دوم، فعل مورد نظر خلاف شأن فاعل است و مورد سوم، خلاف شأن مفعولٌبه است؛
مورد اول، «وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ مَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»[2]؛ ولى (اى پيامبر!) تا تو در ميان آنها هستى، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد و (نيز) تا استغفار مىكنند، خدا عذابشان نمىكند.
مورد دوم، «مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ»[3]؛ چنين نبود كه خداوند، مؤمنان را به همانگونه كه شما هستيد واگذارد؛ مگر آنكه ناپاك را از پاك جدا سازد و نيز چنين نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب، آگاه كند (تا مؤمنان و منافقان را از اين راه بشناسيد؛ اين بر خلاف سنت الهى است،) ولى خداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد برميگزيند (و قسمتى از اسرار نهان را كه براى مقام رهبرى او لازم است، در اختيار او مىگذارد.) پس (اكنون كه اين جهان، محل آزمايش پاك و ناپاك است،) به خدا و رسولان او ايمان بياوريد! و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداش بزرگى براى شماست.
مورد سوم، «وَ مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»[4]؛ شايسته نيست مؤمنان همگى (به سوى ميدان جهاد) كوچ كنند، چرا از هر گروهى از آنان، طايفهاى كوچ نمىكند (و طايفهاى در مدينه بماند) تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهى يابند و به هنگام بازگشت بسوى قوم خود، آنها را بيم دهند؟! شايد (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خوددارى كنند!
مرحوم امام (ره) بعد از ذکر موارد مذکور، فرموده است که اجتماع حیض با حمل تکویناً و تشریعاً هیچ منافاتی با شأن خداوند متعال ندارد تا نیاز باشد از واژه «ما کان الله» استفاده شود، یعنی نه تکویناً مخالف شأن خداوند متعال است که زن باردار در عین بارداری خون حیض ببیند چون واضح است که زن باردار میتواند در ایام عادت خون حیض ببیند و هیچ منع عقلائی از اینکه زن باردار خون ببیند وجود ندارد و در عالَمِ وجود خللی ایجاد نمیشود همچنین، تشریعاً نیز محذوری وجود ندارد که زن باردار در ایام بارداری خون حیض ببیند و از نظر شرعی مشکلی پیش نمیآید که بر خونی که صفات حیض را دارد و از زن باردار خارج میشود، آثار شرعیِ حیض بار شود. بنابراین، به نظر میرسد که تعبیر «مَا كَانَ اللَّهُ لِيَجْعَلَ حَيْضاً مَعَ حَبَلٍ»، تعبیری نیست که از لسان معصوم (ع) صادر شده باشد لذا دلالت این روایت بر مدعا (امتناع اجتماع حیض با حمل) تمام نیست.
به علاوه اینکه روایات کثیرهای وجود دارند که بر این دلالت دارند که خونی که زن باردار در ایام بارداری میبیند و صفات حیض را دارد، خون حیض است و آثار حیض بر آن بار میشود.
اشکال دوم، این است که ممکن است که گفته شود که تعبیر «مَا كَانَ اللَّهُ لِيَجْعَلَ حَيْضاً مَعَ حَبَلٍ» در صدد نفی تلازم بین حیض با حمل است، یعنی بین حیض و حمل تلازمی وجود ندارد و گمان نشود که بین حیض و حمل همیشه معیّت و تلازم وجود دارد چون حیض و حمل گاهی با هم جمع میشوند و گاهی نیز با هم جمع نمیشوند بنابراین، تعبیر مذکور، فقط تلازم بین حیض و حمل را نفی میکند و نمیخواهد بگوید که حمل با حیض اصلاً جمع نمیشوند، بلکه امکان جمع حمل با حیض وجود دارد لذا نمیتوان به عنوان دلیل بر امتناع اجتماع حیض با حمل، به این روایت استناد کرد، بلکه چه بسا گفته شود که این روایت، مؤیّد بر امکان اجتماع حیض با حمل است چون قائلین به امکان اجتماع حیض با حمل، در صدد اثبات این نکته نیستند که زن باردار حتماً حیض میبیند، بلکه فقط میگویند که امکان دارد که زن باردار خون حیض ببیند. بنابراین، این روایت اگر سنداً و دلالةً نیز تمام باشد، مؤیّد سخن قائلین به امکان اجتماع حیض با حمل است و نمیتواند دلیل برای قول قائلین به امتناع اجتماع حیض با حمل قرار بگیرد.
مرحوم امام (ره) در ادامه فرموده است که ممکن است که سخن ما در ابتدا خلاف فهم عرف باشد، لکن در مقام جمع بین این روایت با روایاتی که بر امکان اجتماع حیض با حمل تصریح دارند، عرض میشود که تعبیر «مَا كَانَ اللَّهُ لِيَجْعَلَ حَيْضاً مَعَ حَبَلٍ» در صدد نفی تلازم بین حیض با حمل است و لذا نمیتوان به عنوان دلیل بر امتناع اجتماع حیض با حمل، به این روایت استناد کرد، بلکه چه بسا گفته شود که این روایت، مؤیّد بر امکان اجتماع حیض با حمل است.
اشکال بر کلام مرحوم امام (ره)
عرض میشود که توجیه مذکور، خلاف فهم عرف است زیرا هیچ کس این توهّم را ندارد که حیض همیشه با حمل تلازم دارند تا امام معصوم (ع) با آن جلالت و شأن و مقام در صدد دفع آن توهّم برآید و بفرماید: «مَا كَانَ اللَّهُ لِيَجْعَلَ حَيْضاً مَعَ حَبَلٍ» و حتی در مورد زنی که باردار نیست نیز توهّم تلازم همیشگی او با حیض وجود ندارد چون بسیارند زنانی که باردار نیستند ولی حیض نمیشوند لذا عرض میشود که توجیه مذکور در نهایت بُعد قرار دارد.
البته مرحوم امام (ره) در پایان فرموده است: «و إن أَبيتَ عنه فلا محيصَ مِن رَدّ علمِها إلى أهلِه بعد عدم مقاومتها سنداً و دلالةً لما تقدّم و بعد كونها موافقة لأشهر فتاوى العامّة و كون الراوي عامّياً»[5]، اگر این سخن را نمیپذیری، چارهای نیست جز اینکه علمش به اهلش برگردانده شود، بعد از اینکه این روایت سنداً و دلالةً نمیتواند در مقابل سایر روایت [دال بر امکان اجتماع حیض با حمل] مقاومت کند و بعد از اینکه این روایت موافق با أشهر فتاوای عامّه است و راویِ آن عامّی است.
«الحمدلله رب العالمین»
[1]. حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، ج2، کتاب الطهارة، ابواب الحیض، باب30، ص333، ح12.
[2]. أنفال: 33.
[3]. آل عمران: 179.
[4]. توبه: 122.
[5]. موسوى خمينى، سید روح اللّه، كتاب الطهارة (ط- الحدیثة)، ج1، ص335.