فصل فی الحیض 1402/10/30

درس خارج فقه حضرت آیت الله حسینی بوشهری (دامت برکاته)

موضوع کلی: فصل فی الحیض                                                                        تاریخ: 30 دی 1402

موضوع جزئی: حکم خون مشتبه بین حیض و بکارت                                                     مصادف با: 8 رجب 1445                                                                                                                                       

سال تحصیلی: 1403-1402                                                                                                جلسه: 48

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خلاصه جلسه گذشته

 

عرض شد که مرحوم سید (ره) در رابطه با اشتباه خون حیض با خون بکارت، فرموده است که اختبار (آزمایش) واجب است، یکی از ادله وجوب اختبار روایت محمدبن یعقوب بود که در جلسات گذشته به طور مفصل سند آن مورد بررسی قرار گرفت.

 

بررسی دلالت روایت مذکور

 

دلالت روایت محمدبن یعقوب [که در جلسه گذشته ذکر شد] بر وجوب اختبار و کیفیت تمییز خون حیض از خون بکارت روشن است، لکن سؤال این است که آیا این روایت همه صُور پنج‏گانه [مذکور در رابطه با اشتباه خون حیض با بکارت] را شامل می‏شود یا فقط بعضی از صور را شامل می‏شود؟

 

به نظر می‏رسد که روایت مذکور، فقط صورت اول و دوم از صُور پنج‏گانه مذکور را شامل می‏شود و صُور سوم، چهارم و پنجم را شامل نمی‏شود، یعنی این روایت [«...إِنَّ‌ رَجُلاً مِنْ‌ مَوَالِيكَ‌ تَزَوَّجَ‌ جَارِيَةً‌ مُعْصِراً لَمْ‌ تَطْمَثْ‌ فَلَمَّا افْتَضَّهَا سَالَ‌ الدَّمُ‌ فَمَكَثَ‌ سَائِلاً لاَ يَنْقَطِعُ‌ نَحْواً مِنْ‌ عَشَرَةِ‌ أَيَّامٍ...»[1]]  فقط موردی را شامل می‏شود که زن به زوال بکارت علم دارد و قبل از زوال بکارت نیز حیض ندیده است. پس، این روایت صورت چهارم و پنجم که زوال بکارت مشکوک است را شامل نمی‏شود، همچنین صورت سوم که زن به حدوث حیض قبل از مجامعت و زوال بکارت علم دارد را شامل نمی‏شود و این روایت فقط صورت اول [که زن به زوال بکارت و عدم حدوث حیض قبل از آن علم دارد و بعد از زوال بکارت در حیض بودن یا بکارت بودن آن خونی که از او خارج می‏شود شک دارد] را شامل می‏شود همچنین، صورت دوم [که زن به زوال بکارت و عدم حدوث حیض قبل از آن علم دارد همچنین، علم دارد که خونی که در لحظه بعد از زوال بکارت از او خارج شده است خون بکارت بوده است، لکن در رابطه با خونی که در ادامه از او خارج می‏شود شک دارد که خون حیض است یا خون بکارت است] را شامل می‏شود.

 

بنابراین، روایت مذکور، فقط صورت اول و دوم را شامل می‏شود و صُور سه‏گانه بعدی را شامل نمی‏شود. در ذیل به روایت دیگری در رابطه با شمول آن نسبت به صور پنج‏گانه مذکور اشاره می‏شود؛

 

روایت دوم: صحیحه زیاد بن سوقه: مُحمّد بن یَعقُوب عَنْ‌ مُحَمَّدِ بْنِ‌ يَحْيَى [العطّار] عَنْ‌ أَحْمَدَ بْنِ‌ مُحَمَّدِ بْنِ‌ عِيسَى [الأشعری] عَنِ‌ اِبْنِ‌ مَحْبُوبٍ‌ عَنِ‌ اِبْنِ‌ رِئَابٍ‌ عَنْ‌ زِيَادِ بْنِ‌ سُوقَةَ‌؛ قَالَ‌: سُئِلَ‌ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ‌ السَّلاَم عَنْ‌ رَجُلٍ‌ افْتَضَّ‌ امْرَأَتَهُ‌ أَوْ أَمَتَهُ‌ فَرَأَتْ‌ دَماً كَثِيراً لاَ يَنْقَطِعُ‌ عَنْهَا يَوْماً كَيْفَ‌ تَصْنَعُ‌ بِالصَّلاَةِ؟‌ قَالَ‌: «تُمْسِكُ‌ الْكُرْسُفَ‌ فَإِنْ‌ خَرَجَتِ‌ الْقُطْنَةُ‌ مُطَوَّقَةً‌ بِالدَّمِ‌ فَإِنَّهُ‌ مِنَ‌ الْعُذْرَةِ‌ تَغْتَسِلُ‌ وَ تُمْسِكُ‌ مَعَهَا قُطْنَةً‌ وَ تُصَلِّي فَإِنْ‌ خَرَجَ‌ الْكُرْسُفُ‌ مُنْغَمِساً بِالدَّمِ‌ فَهُوَ مِنَ‌ الطَّمْثِ‌ تَقْعُدُ عَنِ‌ الصَّلاَةِ‌ أَيَّامَ‌ الْحَيْضِ‌»[2].

 

روای گفته است که از امام باقر (ع) در رابطه با شخصی که بکارت زنش یا کنیزش را از بین برده است، پس آن زن یا کنیز خون زیادی دیده است که قطع نمی‏شود، سؤال شده که وظیفه‏اش نسبت به نماز چیست؟ آن حضرت (ع) فرمود که پارچه‏ای [، مثل شورت] را زیر لباسش می‏بندد پس، اگر پنبه را خارج کرد و دید که خون به صورت طوق و دایره‏ای شکل به پارچه اصابت کرده است، خون بکارت است پس، غسل جنابت می‏کند و پنبه را داخل فرج می‏گذارد و نماز می‏خواند، اما اگر خون در پارچه فرو رفته باشد پس، آن خون، خون حیض است و در ایام حیضش می‏نشیند و نماز نمی‏خواند.

 

نکته: گفته شده است که مراد از «تغتسل» که در روایت مذکور، آمده است، این است که غسل جنابت می‏کند چون فرض این است که مجامعت صورت گرفته است و بکارت زایل شده است.

 

این روایت نیز بر وجوب اختبار در فرض شک در خون بکارت با حیض دلالت دارد و ملاک و معیار را مشخص کرده است، به این نحو که اگر خون، حالت طوق و دایره‏ در پنبه ایجاد کرده باشد، خون بکارت است و اگر در پنبه فرو رفته باشد خون حیض است.

 

بررسی سند روایت مذکور

 

محمدبن یحیی، یکی از روات مذکور در سند روایت مورد بحث است. نجاشی (ره) درباره او گفته است: «محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عينٌ، كثيرُ الحديث له كتب، منها: كتاب مقتل الحسين [عليه السلام] و كتاب النوادر أخبرني عدة من أصحابنا عن ابنه أحمد عن أبيه بكتبه»[3]؛ محمدبن یحیی ابو جعفر عطار قمی در زمان خودش بزرگ اصحاب ما بوده است، ثقه است، عین است و کثیر الحدیث است... .

 

احمدبن محمدبن عیسی نیز یکی دیگر از روات سند روایت مذکور است. نجاشی (ره) درباره او گفته است: «و أبو جعفر رحمه الله شيخ القميين و وجههم و فقيههم»[4]؛ ابو جعفر که خداوند او را رحمت کند، شیخ قمّیّین و چهره شاخص قمّیین و فقیه آنهاست.

 

شیخ طوسی (ره) نیز احمدبن محمدبن عیسی را توثیق کرده و فرموده است: «أحمد بن محمّد بن عيسى الأشعري القمّيّ ثقة له كتب»[5].

 

حسن‏بن محبوب، یکی دیگر از روات سند مذکور است. شیخ طوسی (ره) درباره او گفته است: «الحسن بن محبوب السراد، كوفي، ثقة رَوى عن أبي الحسن الرضا عليه السّلام و رَوى عن ستّين رجلا من أصحاب أبي عبد اللّه عليه السّلام و كان جليل القدر يعدّ في الأركان الأربعة في عصره»[6].

 

اصطلاحِ «ارکان اربعه» در روایات معصومین (ع) بیان نشده است، لکن محدّثین از شخصیت‏هایی که دارای فضیلت بوده‏اند به خاطر جایگاه و مقامی که داشته‏اند به عنوان ارکان نام برده‏اند و به چهار نفر از شخصیت‏های برجسته هر عصر، ارکان اربعه آن عصر می‏گفته‏اند، مثلاً در رابطه با نخستین ارکان اربعه [که در عصر پیامبر (ص) می‏زیسته‏اند] از سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد و عمار یاسر نام برده شده است.

 

مقصود از ارکان اربعه در عصری که حسن‏بن محبوب می‏زیسته است حسن‏بن فضّال، صفوان‏بن‏یحیی، ابن ابی عمیر و خودِ حسن‏بن محبوب می‏باشند.

 

ارکان اربعه قبل از عصر حسن‏بن محبوب عبارت از بُرید عِجلی، زراره، ابوبصیر مرادی و محمدبن مسلم می‏باشند.

 

کشّی (ره)، حسن‏بن محبوب را از اصحاب اجماع می‏داند.

 

نجاشی (ره) به ترجمه و شرح حال حسن‏بن محبوب نپرداخته است لذا آیت الله خویی (ره) در ذیل شرح حال او گفته است: «أن النجاشي لم يتعرض لترجمة الحسن بن محبوب و لا يظهر وجه لذلك إلا أن يكون قد غفل عن ذلك أو أنّه سَقَطَت ترجمته عن نسخة المستنسِخ لكتابه و إلا فلا يحتمل أن النجاشي لم يطلع على كتاب الحسن بن محبوب»[7]؛ نجاشی متعرّض شرح حال حسن‏بن محبوب نشده است و وجه آن روشن نیست مگر اینکه گفته شود که نجاشی (ره) از آن غفلت کرده است یا اینکه شرح حال او از نسخه‏ای که استنساخ شده است حذف شده است وگرنه محتمل نیست که نجاشی (ره) از کتاب حسن‏بن محبوب اطلاع نداشته است.

 

دلیل دیگری که نجاشی (ره) به شرح حال حسن‏بن محبوب نپرداخته است کلام خودِ نجاشی (ره) در ذیل بیان شرح حال احمدبن محمدبن عیسی است که گفته است: «ما كان أحمد بن محمد بن عيسى يروي عن ابن محبوب، من أجل أن أصحابنا يَتَّهِمون ابن محبوب في أبي حمزة الثمالي، ثم تاب و رجع عن هذا القول»[8]؛ احمدبن محمدبن عیسی از ابن محبوب روایت نمی‏کرده است زیرا اصحاب ما به خاطر روایت کردن ابن محبوب از ابو حمزه ثمالی او را به کِذب و عدم وثاقت متّهم می‏کردند، اما احمدبن محمدبن عیسی بعداً از این قول برگشت و از او روایت نقل می‏کرد.

 

نجاشی (ره) در ترجمه و شرح حال ابو حمزه ثمالی گفته است: «لقي علي بن الحسين و أبا جعفر و أبا عبد الله أبا الحسن عليهم السلام و رَوى عنهم، و كان من خيار أصحابنا و ثقاتهم و معتمديهم في الرواية و الحديث و روى عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: أبو حمزة في زمانه مثل سلمان في زمانه و روى عنه العامة و مات في سنة خمسين و مائة»[9]؛ ابو حمزه ثمالی امام سجاد (ع)، امام باقر (ع) و امام صادق ملاقات کرده است و از آنها روایت نقل کرده است و از برگزیدگان از اصحاب ما و ثقات آنها و مورد اعتمادشان در روایت و حدیث بوده است و از امام صادق (ع) روایت شده است که فرموده است که ابو حمزه ثمالی در زمان خودش مثل سلمان در زمان خودش بوده است و عامّه نیز از او روایت کرده‏اند و در سال صد و پنجاه هجری وفات کرده است.      

 

کشّی درباره حسن‏بن محبوب گفته است: «و مات الحسن بن محبوب في آخر سنة أربع و عشرين و مأتين و كان من أبناء خمس و سبعين سنة»[10]؛ حسن‏بن محبوب در آخر سال دویست و بیست و چهار وفات نموده است و هفتاد و پنج سال داشته است. 

 

اگر سن ابن محبوب از سال وفاتش کم شود، حاصل آن صد و چهل نُه می‏شود، یعنی او در سال صد و چهل و نُه هجری به دنیا آمده است و لذا حسن‏بن محبوب در سال فوت ابو حمزه ثمالی که طبق کلام نجاشی (ره) سال صد و پنجاه هجری بوده است، یک ساله بوده است لذا امکان نقل روایت از ابوحمزه ثمالی را نداشته است. اشکال این است که چگونه امکان دارد که ابن محبوب که در زمان وفات ابوحمزه ثمالی طفلی یک ساله بوده است اکثر روایات خود را بدون واسطه از ابوحمزه ثمالی روایت کرده باشد و لذا از اینجا بوده است که نجاشی گفته است که اصحاب ما حسن‏بن محبوب را به نقل از ابوحمزه ثمالی متّهم می‏کرده‏اند چون امکان ندارد که طفل یک ساله از ابوحمزه ثمالی روایت نقل کند. بنابراین، وثاقت ابوحمزه ثمالی مشکلی ندارد، بلکه مشکل از ناحیه حسن‏بن محبوب است که در یک سالگی از ابوحمزه ثمالی بدون واسطه روایت نقل کرده است و این اشکال باعث شده است که نجاشی (ره) بنویسد که اصحاب ما حسن‏بن محبوب را به نقل از ابوحمزه متهم می‏کرده‏اند لذا به عدم وثاقت متّهم می‏شود و این اتّهام باعث شده بود که احمدبن محمدبن عیسی در ابتدا از حسن‏بن محبوب روایت نقل نکند چون متّهم به کذب و عدم وثاقت بوده است ولی بعداً از این نظر برگشت و از او روایت نقل کرده است که ان‏شاءالله، دلیل برگشت از نظر قبلی احمدبن محمدبن عیسی در جلسه آینده بیان خواهد شد.

 

«الحمدلله رب العالمین»

 



[1]. حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، ج2، کتاب الطهارة، ابواب الحیض، باب2، ص272، ح1.

[2]. همان، ص273، ح2.  

[3]. نجاشی، ابوالحسن، احمدبن علی، رجال النجاشی، ص353.

[4]. همان، ص82.

[5]. طوسی، محمدبن حسن، رجال الطوسی، ص351.

[6]. طوسی، محمدبن حسن، فهرست کتب الشیعة و أصولهم و أسماء المصنفین و أصحاب الأصول، ص122.  

[7]. موسوی خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج6، ص98.

[8]. نجاشی، ابوالحسن، احمدبن علی، رجال النجاشی، ص82 .

[9]. همان، ص115.

[10]. کشّی، محمدبن عمر، رجال الكشي- اختيار معرفة الرجال( مع تعليقات مير داماد الأسترآبادي)، ج2، ص851.

 

Please publish modules in offcanvas position.