باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: اهل‎بیت(ع) الگوی نمونه زندگی- ویژگی انسانهای کریم                                       تاریخ: 95/05/20

 

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین، باعث الأنبیاء والمرسلین، ثم الصلاة والسلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله العالمین، ابی‌القاسم محمد(ص)، وعلی آله الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین الهداة المهدیین واللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

عن مولانا و المقتدانا الامام علی بن موسی الرضا (ع): «الَّذِينَ‏ إِذَا أَحْسَنُوا اسْتَبْشَرُوا وَ إِذَا أَسَاءُوا اسْتَغْفَرُوا وَ إِذَا أُعْطُوا شَكَرُوا وَ إِذَا ابْتُلُوا صَبَرُوا وَ إِذَا غَضِبُوا غَفَرُوا»[1].

قبل از آغاز سخن از اینکه امشب توفیق با ما یار شد تا بتوانیم در این جمع با صفای شما برادران و خواهران و طلاب و اساتید و فضلا و مردم خوب و خونگرم شهر ولایتمدار قم، خطه پردیسان حضور پیدا کنیم خدا را در این توفیق سپاسگزارم و از دوستانی که این توفیق را نصیب ما نموده‌اند به سهم خودم تقدیر و تشکر می‌کنم.

ایام، ایام دهه کرامت است که آغاز آن با میلاد کریمه اهل بیت فاطمه معصومه(س) بود و پایان آن که اکنون در آستانه آن قرار داریم با میلاد با سعادت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع) است. نکته‌ای که در آغاز به آن اشاره خواهم کرد این است که امتیاز شیعه نسبت به سایر مذاهب اسلامی این است که شیعه بنابر عصمتی که برای نبی گرامی اسلام خاتم انبیاء محمد مصطفی(ص) قائل است، مسئله عصمت را در طول حدود 250 سال برای امامان و پیشوایان بعد از پیامبر نیز قائل است و همانگونه که شخص پیامبر را الگو می‌داند امامان و پیشوایان دین را نیز الگوی گفتاری و رفتاری خود می‌شناسند.

 اگر خدای متعال در قرآن پیامبر را با عنوان الگو مطرح می‌کند، « لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة »[2] توسط خود پیامبر امامان بعد از او نیز به عنوان عدل قرآن، جنبه الگویی دارند برای امت اسلامی، «إِنِّي‏ تَارِكٌ‏ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ‏ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي- وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ »[3] لذا اینکه در تعبیرات و گفتار امامان و پیشوایان ما معیار به ما نشان داده‌اند که چگونه می‌توانیم آنها را الگو قرار بدهیم دقیقاً به خاطر نقش الگویی آنهاست؛ امام صادق(ع) دارند می‌فرمایند: «شِيعَتُنَا مَنْ‏ وَافَقَنَا بِلِسَانِهِ‏ وَ قَلْبِهِ‏ وَ اتَّبَعَ آثَارَنَا وَ عَمِلَ بِأَعْمَالِنَا أُولَئِكَ شِيعَتُنَا»[4] پیروان واقعی ما کسانی هستند که در زبانشان، دلشان، عملشان با ما همراهی دارند، اینها مصداق بارز شیعیان ما هستند؛ یا در زیباسخن دیگری امام صادق(ع) می‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَ‏ وَلِايَتَنَا لَاتُنَالُ إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ، وَ مَنِ ائْتَمَّ مِنْكُمْ بِعَبْدٍ فَلْيَعْمَلْ بِعَمَلِهِ، أَنْتُمْ شِيعَةُ اللَّهِ، وَ أَنْتُمْ أَنْصَارُ اللَّهِ، وَ أَنْتُمُ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُون...»[5] ولایت ما اهل بیت به راحتی برای طرفداران ما قابل دسترسی نیست جزء در سایه ورع، پارسایی و تقوا و جز در سایه اجتهاد و تلاش و مجاهدت.

اساساً یکی از راه‌های تربیت انسان‌ها الگوسازی و مدل سازی است و نشان دادن اسوه به افراد است. ما اگر می‌خواهیم کسی را تربیت کنیم و در مسیر تربیت قرار دهیم یکی از راهکارهای اساسی آن ارائه و نشان دادن مدل و الگوست، این یک واقعیت انکار ناپذیر است و شما طلاب و فضلا و اساتید بزرگوار که می‌دانید و توجه دارید و شما مردم خوب این خطه توجه دارید که بخش عظیمی از آیات قرآن اختصاص داده شده به معرفی چهره‌های ثابت قدمی که در تمام دوران زندگی‌شان از اصول انحراف پیدا نکرده‌اند. رمز و راز اینکه قرآن این همه به زندگی پیامبران الهی پرداخته، این همه زندگی پاکان و صالحان را مطرح کرده دقیقاً نظر قرآن این است که الگوهای موفق را به جامعه الگو خواه و الگوپذیر معرفی کند، چقدر از حضرت موسی(ع)، چقدر از حضرت نوح(ع) و چقدر از دیگر پیامبران الهی و از پیامبر ما در قرآن سخن به میان آمده حتی همسر فرعون را هم به عنوان یک الگوی موفق رفتاری و به عنوان یک موحده در مقابل طاغوتی چون فرعون مطرح می‌کند برای تمام مردان و زنانی که دنبال الگو می‌گردند و می‌خواهند الگوپذیر باشند، این یک واقعیت غیرقابل انکار است؛ خدای متعال هم وجود امامان را به عنوان یک نعمت عنایت کرده؛ این تعبیر بلند و رسای امیرمومنان در نهج البلاغه را نگاه کنید آن هم در روزهای آغازین یا ماه‌های آغازین امامت ایشان که می‌فرمایند: «انْظُرُوا أَهْلَ‏ بَيْتِ‏ نَبِيِّكُمْ‏ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ‏ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا»[6] سفارش امیرالمومنین این است که به سیره رفتاری و گفتاری اهل بیت پیامبرتان نگاه کنید، جهت گیری آنها جهت‎گیری شما باشد، پیرو اثر آنها باشید، در این صورت مطمئن باشید دو چیز اتفاق نخواهد افتاد، 1. فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى 2. وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى، شما را از سرچشمه پاک و زلال هدایت دور نمی‌کنند، شما را در مسیر هدایت نگه می‌دارند. اگر شما روز و روزگاری در ضلالت و گمراهی به سر می‌بردید، مشی و مسیر امامان این نیست که دوباره شما را به ضلالت و گمراهی برگردانند، اهل بیت شما را در مسیر هدایت سوق خواهند داد.

« فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا »، خیلی زیباست! اگر اهل بیت در جایی سکوت کردند شما هم سکوت کنید، و اگر اهل بیت قیام کردند شما هم قیام کنید، خودسر نباشید، بدون نظر اهل بیت در یک مسیر دیگری قرار نگیرید.

نکته آخر این است که: «وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا»، نکند گاهی از اوقات از امامان پیشی بگیرید، از امامان جلو بیفتید، برای خودتان اجتهاد کنید و امام را بگذارید و جلوتر از امام و مسیری جلوتر از امام قدم بردارید. همراهی با امام، نه جلو افتادن و نه عقب افتادن. انسان‌هایی که دچار کندروی هستند پایانشان هلاکت است، انسان‌هایی که جلوتر از امام حرکت می‌کنند پایانشان ضلالت و گمراهی است، امام (ع) هم کندروی را محکوم می‌کند و هم جلو افتادن بی‌اذن امام. با اذن امام و همراه امام در گفتار، در رفتار و هر مسیری که می‌خواهید قدم بردارید با قافله امام همراهی کنید، اگر کسی قافله‌ سالارش امام و پیشوا و مقتدا بود راه خطا نخواهد رفت، این توصیه بلند امیرالمومنین است. آن روز امیرالمومنین این مطلب را خطاب به مخاطبان محدود خودش بیان کردند، بعد در سراسر جهان اسلام این خطاب امام گسترش پیدا کرد و امروز در جامعه و حوزه و فضای انقلابی ما دقیقاً آن نسخه امیرالمومنین مو به مو باید پیاده بشود، مکتب اهل بیت مو به مو باید پیاده شود، هنگام سکوت، سکوت؛ هنگام قیام، قیام؛ هنگام حرکت، حرکت؛ هنگام ایستادن، ایستادن؛ اگر جامعه‌ای چنین باشد، اگر حوزه‌ای این چنین باشد، قطعاً پیرو امام، پیرو پیشوا و امروز پیرو رهبر عزیز و فرزانه انقلاب، حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای (حفظه الله) است. این یک جامعه انقلابی است، اصول را می‌داند، فرصت‌ها را می‌داند، تهدیدها را می‌داند، می‎داند کجا قدم بگذارد، دوست را می‌شناسد، دشمن را می‌شناسد. کلام نورانی امام کاظم(ع) یک منشور جالبی است برای همه کسانی که بخواهند بر اساس این منشور حرکت کنند، فرمود: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ كُلَّهُ فِي أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ‏ تَعْرِفَ‏ رَبَّكَ‏ وَ الثَّانِي‏ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ وَ الثَّالِثُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ. »[7] خیلی زیباست، علم را حضرت به علم فیزیک و علم شیمی و سایر علوم تفسیر نمی‌کند، این چهار علم، علم‎های سعادت‎بخش برای انسان است، « أَوَّلُهَا أَنْ‏ تَعْرِفَ‏ رَبَّكَ» خداشناسی، « وَ الثَّانِي‏ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ» نعمت شناسی، خدا به تو چه داده است، و این دوتای اخیر خیلی مهم است، « وَ الثَّالِثُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ » مطالبات خدا از تو چیست؟ وظایف تو چیست؟ خدا از تو چه خواسته به عنوان یک بنده و به عنوان یک عبد و به عنوان یک مخلوق. و نکته آخر نکته مهمی است که نیاز امروز جامعه انقلابی ماست و آن عبارت از این است که « وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ » دشمن‌شناسی است، چه چیز سر راه تو سبز می‌شود؟ چه چیز ممکن است مسیر تو را تغییر دهد؟ از آغاز انقلاب تا الان اوراق تاریخ انقلابمان را که ورق می‌زنیم می‌بینیم کسانی در سطح بالا بوده‌اند، در مسیر درست بوده‌اند ولی به خاطر عدم توجه به این شناخت چهارم، مسیرشان را تغییر دادند و عوض شدند و امروز نه نامی از آنهاست و نه نشانی از آنهاست. این بخش اول عرایض من بود.

بخش دوم عرایض من باز در ادامه این بخش هست، چون دهه کرامت است، مناسب می‌دانم راجع به این صحبت کنم که اساساً کرامت یعنی چه؟ اینکه ما امامانمان را کریم می‌دانیم یعنی چه؟ تعبیرات را در زیارت جامعه کبیره نگاه کنید؛ «السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْيِ وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ وَ خُزَّانَ الْعِلْمِ وَ مُنْتَهَى الْحِلْمِ وَ أُصُولَ الْكَرَمِ وَ قَادَةَ الْأُمَمِ وَ أَوْلِيَاءَ النِّعَمِ وَ» اینها واژگانی است که در زیارت جامعه کبیره در وصف اهل بیت(ع) آمده است. کریم بودن نشانه‌هایی دارد؛ اینکه ما اهل بیت را اهل کرامت می‌دانیم کریم از صفات خود خداست، « فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ »[8] در قرآن از پیامبر(ص) زیاد با وصف کریم بودن یاد شده، « إِنَّهُ‏ لَقَوْلُ‏ رَسُولٍ‏ كَريم‏»[9].

درباره خدا می‌گوییم «یحب الکرام» اینها واژگانی است که ذکر شده.

اولین ویژگی و علامت انسان‌های کریم خدمتگزاری به مردم است؛ خدمتگزاری به مردم نشانه انسان‌های کریم است. امیر بیان امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: «الْكَرِيمُ يَرَى‏ مَكَارِمَ‏ أَفْعَالِهِ‏ دَيْناً عَلَيْهِ‏ يَقْضِيه‏»[10] انسان کریم انسانی است که کارهایی که در جامعه انجام می‌دهد را برای خودش یک وظیفه بداند که آن را ادا می‌کند. انسان کریم خدمتگذار بی‌منت است، نه منت می‌گذارد و توقع تشکر دارد، بلکه به عنوان یک دِین و وظیفه، وظیفه خودش می‌داند که خودش را خدمتگذار مردم معرفی کند. یسع بن حمزه از یاران وجود مقدس آقا علی بن موسی الرضا(ع) است. می‌گوید من در محضر امام در مدینه بودم شخصی وارد شد، جلوی درب گفت آقا من از سفر مکه می‌آیم، الان «ابن السبیل» هستم. پولی ندارم، کمکی کنید، وقتی به وطنم برگردم، پول شما را یا می‌فرستم یا از طرف شما صدقه می‌دهم. حضرت فرمود بنشین. یسع بن حمزه می‌گوید حضرت به اندرون رفت و بعد از مدت کوتاهی آقا فرمود این تازه از سفر آمده کجاست؟ آقا فرمود به او بگویید بیاید، می‌گوید موقعی که آمد آقا از پشت در بدون اینکه چهره مبارکش را به این فرد نشان بدهد دستش را بیرون آورد و مبلغی پول به این فرد داد و آن فرد رفت، من از آقا سوال کردم چرا اینچنین؟ چرا مواجه نشدید با این فرد، حضرت فرمود نخواستم نگاهش به نگاهم بیفتد و خجالت بکشد. چون انسان نیازمند خجالت می‌کشد. این ویژگی وجود مقدس آقا علی بن موسی الرضا(ع) است. آقا آمدند ایران نامه‌ای می‌نویسند برای امام جواد که شنیدم از درب کوچک منزل رفت و آمد می‌کنید؛ درب کوچک را ببند و از درب بزرگ منزل رفت و آمد کن تا فقرا و مستمندان در مسیر راه تو را ببینند. چون زمانی که حضرت آمدند ایران سن امام جواد(ع) اندک بود. تعدادی از بستگان نزدیک به حضرت گفتند مردم انتظار دارند تو به آنها کمک کنی ما هم از بستگان تو هستیم، ما هم نیاز به کمک داریم، اگر از دربِ بزرگ رفت و آمد کنی خیلی سر راه شما را می‌گیرند، با مشکل مواجه می‌شوید، در بزرگ را ببند و رفت و آمد را از کوچه‌ای قرار بده که مردم و جمعیت کمتر سراغ تو بیایند، امام علی بن موسی الرضا(ع) از ایران به امام جواد(ع) نامه می‌نویسد، چرا درب بزرگ را بسته‌ای و درب کوچک را باز کرده‌ای؟ « الْكَرِيمُ يَرَى‏ مَكَارِمَ‏ أَفْعَالِهِ‏ دَيْناً عَلَيْهِ‏ يَقْضِيه » این یک شاخصه.

شاخصه دوم برای انسان‌های کریم این است که به کم قانع هستند و نسبت به امور کم شاکر هستند؛ امیرمؤمنان می‌فرماید: «الْكَرِيمُ‏ يَشْكُرُ الْقَلِيلَ‏ وَ اللَّئِيمُ يُكَفِّرُ الْجَزِيل‏»[11] انسان‌های کریم به نعمت کم قانع و شاکر هستند. ویژگی انسان‌های کریم این است، ولی انسان‌های لئیم نقطه مقابل انسان‌های کریم هستند؛ اینها کسانی هستند که به جزیل و امور فراوان و نعمت فراوان ناسپاسی می‌کنند؛ صفت شاکر بودن صفت مهمی است، کسی است به نام هشام احمری می‌گوید من سوار مرکب بودم، امام کاظم(ع) هم سوار مرکب بود، مسیری را طی می‌کردیم، یک مرتبه دیدم امام از مرکب پیاده شد و سر به سجده گذاشت، سجده طولانی شد، حضرت سوار مرکب شد، همینطور که کنار هم حرکت می‌کردیم، گفتم آقا جای سجده اینجا نبود، نه مسجد بود، نه جای دیگری بود، شما چرا اینجا سجده کردید؟ آقا فرمود من به یاد نعمتی از نعمت‌های خدا افتادم دیدم نباید شکر خدا را به تاخیر بیندازم، به سجده افتادم و شکر کردم. لذا خدمت رسانی علامت انسان کریم است، شاکر بودن نسبت به امر قلیل ویژگی انسان‌های کریم است.از امام مجتبی(ع) پرسیدند کَرم یعنی چه؟ می‌فرماید: «التَّبَرُّعُ‏ بِالْمَعْرُوفِ‏ وَ الْإِعْطَاءُ قَبْلَ‏ السُّؤَال‏»[12] انسان‌های کریم انسان‌هایی هستند که قبل از اینکه از آنها درخواست کنی می‌بخشند. داوطلبانه کار خیر انجام می‌دهند و ا قبل از سوال، قبل از درخواست اعطا می‌کنند؛ این ویژگی انسانهای کریم است.

سومین یا چهارمین ویژگی از ویژگی‌های انسان‌های کریم تغافل است. وجود مقدس امیرمومنان می‌فرماید: انسان‌های کریم از خطاهای دیگران چشم‎پوشی می‎کنند؛ اگر خطایی از کسی سرزد این خطا را بزرگ نمی‌کنند، صرف نظر می‌کنند، اینطور نیست که به او نصیحت نکنند و حرف نزنند، ولی یک جریمه سنگین به پای او نمی‌نویسند، حساب خطاب از حساب امر جداست. انسان‌های کریم حالت تغافل دارند. انسان از کنار قضایا گاهی عبور می‌کند و به رخ شخص نمی‌کشد که تو چه کرده‌ای؟ ممکن است طرف بداند که تو دانسته‌ای و چیزی به او نگفته‌ای.

امام صادق (ع) فرمود: «ثَلَاثَةٌ تَدُلُ‏ عَلَى‏ كَرَمِ‏ الْمَرْءِ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ غَضُّ الطَّرْف»[13]

سه چیز نشانگر کرامت انسان است:

1. اخلاق نشانه کرامت است؛ انسان‌های کریم خوش برخورد هستند، خوش رفتار هستند و در جامعه کسی از آنها آزرده خاطر نمی‌شود. خیرخواه دیگران هستند، شرشان به دیگران نمی‌رسد.

2. خشمشان را کنترل می‌کنند؛ نه اینکه خشم پیدا نمی‌کنند ولی «والکاظمین الغیض» خشمشان را کنترل می‎کنند؛ یکی از اصحاب امام کاظم(ع) می‌گوید یکی از بستگان نزدیک حضرت، به ایشان توهین کرد، حضرت فرمود برویم سراغش، گفت ما خیال کردیم که آقا شمشیری، نیزه‌ای، خنجری بر می‎دارد و قصد تلافی دارد؛ زمانی که رفتیم نزدیک‌تر آقا پولی به او داد و کمکی به او کرد، گفتیم آقا این بود گفتید برویم؟ حضرت فرمود بله. سیره ما اهل بیت برای ساختن انسان‌ها اینگونه است.

3. چشمشان را از حرام می‎پوشانند؛ انسان‌های کریم به دور گناه نمی‌چرخند.

خدایا به عزت و جلال کبریائیت به امت اسلامیمان عزت عنایت بفرما، روح بلند رهبر فقیهمان عالیست اعلا بگردان، به رهبر عزیزمان، به رهبر بزرگوارمان، به رهبری که به عنوان یک دیدبان بیدار برای امت اسلامی‌مان امروز مایه فخر و مباهات است، عزت و سلامت و توفیق و طول عمر با برکت عنایت بفرما، به مراجع بزرگوار تقلیدمان سلامت و طول عمر عنایت بفرما، به حوزه انقلابی ما، به حوزه‌های علمیه ما، به طلاب عزیز ما به فضلای عزیز ما به خدمتگزاران بی‌منت ما، به روحانیت پرچمدار دین ما، عزت و سلامت عنایت بفرما، پروردگارا توطئه‌های دشمنان مکتب حیات بخش اهل بیت را به خودشان برگردان، خدایا ما منتظران رؤیت خورشید هستیم، چشم همه ما را به جمال مولایمان ولی نعمتمان حضرت بقیه الله الاعظم روشن و منور بگردان با صلوات بر محمد و آل محمد.



[1]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص 240.

[2]. «الأحزاب»:21.

[3]. وسائل الشيعة، ج‏27، ص34.

[4]. وسائل الشيعة، ج‏15، ص247.

[5]. كافي (ط - دار الحديث) ؛ ج‏15 ؛ ص489

[6]. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏7، ص76.

[7]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص50.

[8]. «النمل»: 40.

[9]. «التکویر»:19.

[10]. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص388.

[11]. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص277.

[12]. كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج‏1، ص565.

[13]. تحف العقول، النص، ص319.

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: لزوم آموزش قرآن                                                   تاریخ: 95/05/27

مکان: قم،سالن مجتمع فرهنگي شاه سيد علي

 

 

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین، باعث الأنبیاء والمرسلین، ثم الصلاة والسلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله العالمین، ابی‌القاسم محمد(ص)، وعلی آله الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین الهداة المهدیین واللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآن.

قال الله العظیم: «قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ‌»

قبل از آغاز سخن مناسبت خجسته این ایام را یعنی میلاد با سعادت امام رئوف ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا(ع) را خدمت شما رهروان راه قرآن و اهل بیت خاضعانه و متواضعانه تبریک و تهنیت عرض می‌کنم، از برادر پر تلاش و خستگی ناپذیرمان مدیر محترم اداره اوقاف استان قم، جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای حسینی مقدم و همکاران عزیز و بزرگوارشان به خاطر برپایی چنین همایش‌های قرآن به سهم خودم تقدیر و تشکر می‌کنم و برای ایشان و همکارانشان و مربیان قرآنی و حافظان قرآن آرزوی توفیق و عزت و سربلندی دارم، خدای متعال در آیات مختلف قرآن از سبحان با واژگان بسیار زیبایی توصیف کرده است، اصلاً قرآن چیست؟ ویژگی قرآن چگونه است؟ دارای چه اوصافی است قرآن؟ من فقط به همین آیه بسنده می‌کنم و دامنه بحث را سعی می‌کنم کوتاه کنم. چهار توصیف از قرآن در این آیه ذکر شده، اولین وصف، وصف موعظه بودن قرآن است، دومین وصف قرآن «شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ»؛ داروی دردهاست، ویژگی سوم قرآن نقش هدایتی دارد برای جامعه بشری و نقش دیگری که قرآن در این جا برای او بیان شده رحمت است، یعنی انسانی که موعظه قرآنی را بشنود و با این موعظه قرآنی پالایش و پاکسازی روحی شود و شفا پیدا کند و مشمول هدایت پروردگار گردد، این انسان در پایان راه در سرای جاودانی و حتی در دنیا مشمول رحمت واسعه پروردگار است. پس رحمت الهی شامل هدایت یافتگان است، هدایت یافتگان کسانی هستند که از دارو و شفای قرآنی بهره برده‌اند و کسانی از شفای قرآنی بهره می‌برند که تحت تاثیر موعظه قرآن قرار گرفته باشند، چه ارتباط جالبی بین این چهار ویژگی که در این آیه بیان شده ذکر شده است، از موعظه آغاز می‌کند و نتیجه به پایان کار کسی که تحت تاثیر موعظه است، در پایان کار با طی آن مراحل مشمول رحمت پروردگار عالم است، این نکته بسیار جالبی است، در روایات ما از قرآن به عنوان موعظه یاد شده از آن جمله این کلام نورانی امیرمومنان علی(ع) است، دقت بفرمایید با چند توصیف از این جمله توصیف به موعظه بودن قرآن، ان احسن القصص، یعنی قرآن دنبال بهترین داستان است. خیلی کتاب داستان ما داریم ولی موقعی که خدا بفرماید احسن القصص معلوم می‌شود که بقیه داستان‌ها که ساخته و پرداخته دست بشر است به پای این داستان برتر و بلند نمی‌رسد، احسن القصص، این ویژگی اول قرآن در کلام نورانی حضرت است؛ و ابلغ الموعظه، بلیغ‌ترین و زیباترین موعظه است این قرآن؛ و انفع التذکر و سودمندترین پند است قرآن و سودمندترین یادآوری کننده است این قرآن، انسان‌ها را تکان می‌دهد، یادآوری می‌کند، توجه می‌دهد، خوشا به حال عزیزان نوجوانمان، خوشا به حال حافظان قرآن، خواهران و برادرانمان، طلاب عزیزمان و همه اقشاری که سر این سفره نشسته‌اند به برکت فضایی که دوستان عزیز ما در اداره کل اوقاف فراهم آوردند حقیقتاً سر سفره احسن القصص، سر سفره ابلغ الموعظه، سر سفره تعبیر امیرالمومنین انفع التذکر، ان احسن القصص و ابلغ الموعظه وانفع التذکر کتاب الله عزوجل، این ویژگی‌ها در اینجا بیان شده، دوستان عزیز هم در اینجا سوال می‌کنند که موعظه یعنی چه؟ تعبیری که در این رابطه بیان شده یعنی تذکر دادن نیکی‌ها و خوبی‌ها به افراد که توام با رقت قلب است، یعنی یک نوع آرامشی در کلام گوینده وجود دارد، دلهای آماده را نرم می‌کند برای شنیدن و تحت تاثیر قرار گرفتن. من چند نکته و جریان تاریخی عرض بکنم، بعضی مربوط به دوران معاصر ماست و بعضی هم مربوط به گذشته است، کسی داریم به نام اسمعی، می‌گوید من در مسجد بصره مشغول عبادت بودم، دیدم عربی سوار بر شتر با کمان و نیزه و تیر و امثال ذلک می‌گوید آمد جلوی مسجد از من سوال کرد که یا اخی العرب؟ کجا هستی؟ گفتم که بیت رب. چه می‌کنی؟ گفتم که کلام رب را طبابت می‌کنم، می‌گوید به من گفت ممکن است بخشی از این آیات و کلمات پروردگارت را بخوانی، می‌گوید من مشغول خواندن سوره ذاریات بودم و «وَ فِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ‌ * وَ فِي أَنْفُسِکُمْ أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ‌ * وَ فِي السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ‌ * فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ‌»[1] در این کره زمین نشانه‌هایی برای اهل یقین است، «وَ فِي أَنْفُسِکُمْ»، در وجود شما هم آیات و نشانه‌هایی است، «أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ‌»، چرا توجه و دقت نمی‌کنید؟ «وَ فِي السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ»، در آسمان هم روزی شماست و آنچه به شما وعده داده می‌شود، «فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ»، به خدای آسمان و زمین، «إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ‌»، چطور سخن گفتن و حرف زدن شما یک واقعیت است، ذات کبریایی حق تعالی هم به عنوان یک حقیقت و واقعیت است، می‌گوید من این آیات را که خواندم گفت راست می‌گویی اینها در قرآن است، گفتم بله در قرآن است، سوره‌ای است به نام ذاریات، گفت عجب روزی‌دهنده خداست؟ می‌خواهم بگویم معجزه قرآنی چقدر اثر می‌گذارد، گفت اینها موعظه قرآنی است، سخن قرآن است؟ گفتم بله، گفت از شتر آمد پایین به من گفت این شتر را از طرف من نهر کن و گوشت آن را بین فقرا تقسیم کن چون خدا روزی رساننده است، این فقرا روزیشان باید از این شتر من تامین بشود و من هم می‌روم دنبال کارم و خدا روزی رسان است «وَ فِي السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ‌»، می‌گوید این عرب راه افتاد و با همین تیر و کمان و شتر هم سپرد و ما هم نهر کردیم و گوشتش را هم بین فقرا تقسیم کردیم، می‌گوید ایام حج پیش آمد، دیدند یک آدم لاغر اندامی دور خانه خدا در حال طواف است، ‌می‌گوید من تا به چهره او نگاه کردم و او به چهره من نگاه کرد، هم من او را شناختم و هم او مرا شناخت، گفت یا اخی العرب تو همان هستی که در مسجد بصره آن آیات را خواندی، گفتم بله، گفت یک بار دیگر آن آیات را بخوان، شروع کردم کنار خانه خدا «وَ فِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ‌ * وَ فِي أَنْفُسِکُمْ أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ‌ * وَ فِي السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ‌ * فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ‌»؛ یک مرتبه برگشت و گفت اینها چه کار کردند که خدا ناگزیر شده قسم یاد کند «فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ‌»، اینها چقدر انسان‌های ناسپاسی هستند که خدا را وادار کردند که سوگند و قسم یاد کند، می‌گوید یک مرتبه من متوجه شدم کنار خانه خدا دراز کشید و روی زمین افتاد، می‌گوید رفتم بر بالینش آخرین لحظات زندگی‌اش بود و همانجا تحت تاثیر قرآن و موعظه قرآن در کنار خانه خدا جان به جان آفرین تسلیم گفت، این یک نکته.

نکته دوم مرحوم آیت الله العظمی اراکی رضوان خدا بر او باد ایشان جریانی را از موسس حوزه علمیه قم، مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) نقل می‌کند، می‌گوید حاج شیخ فرمود که ما پای منبر مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری بودیم، می‌گوید یک مرتبه شیخ مشغول صحبت، صحبت‌هایش را قطع کرد، گفت می‌خواهم شما را امتحان کنم، می‌گفت ما هم پای منبر، حاج شیخ پای منبر، حاج شیخ جعفر شوشتری می‌گوید من می‌خواهم شما را امتحان کنم، گفتم خدایا این حاج شیخ چه می‌خواهد بکند امروز، می‌گوید یک مرتبه گفت من می‌خواهم آیات نخست سوره انفال را بخوانم، این آیات سوره انفال ببینیم تاثیری در وجود شما ایجاد می‌کند، یا تاثیری در وجود شما ایجاد نمی‌کند، می‌گوید گفتیم خدایا پناه می‌بریم به تو ببینیم چه می‌خواهد بکند، این آیه را خواند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً»[2] می‌گوید خیلی برای من سخت آمد و ترسیدم خدایا این شیخ می‌خواهد ما را امتحان کند که آیا این آیات قرآن در ما اثر می‌کند یا نه؟ می‌گوید دیدم نه! این جملات و آیات «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» موقعی که یاد خدا می‌شود دلشان ترسناک می‌شود، «وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً» می‌گوید من احساس کردم یک انقلابی در وجود من شیخ ایجاد شد، شکر خدا کردم که از عهده این امتحان حاج شیخ جعفر شوشتری سربلند بیرون آمدم. در یک جلسه دیگری حاج شیخ جعفر شوشتری - دوستان طلبه و فاضل من می‌دانند حتی آن کتابشان که راجع به ذکر مصیبت آل الله هم هست از یک ویژگی‌های خاصی برخوردار است که در سایر کتبی که به مقتل و اینها پرداختند این ویژگی کمتر به چشم می‌خورد- مجسم کردند حادثه عاشورا و فضایل و ویژگی‌های آنجا را ، می‌گوید یک مرتبه مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری -می‌خواهم بگویم نقش معجزه بودن قرآن و پیامهای قرآنی که بر دل‌ها اثر می‌گذارد -این آیه را خواند: «تا فردای قیامت به ما گفته می‌شود: «وَ امْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ‌»[3] می‌گوید تا این جمله را گفت که «وَ امْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ‌» صف و مسیرتان را جدا کنید، راهتان را جدا کنید می‌گوید تا این جمله را حاج شیخ بالای منبر فرمود، جلسه موعظه تبدیل شد به جلسه عزا؛ فردی نبود در این جلسه، جز فریاد و ضجه که از او بلند می‌شد، این ویژگی موعظه قرآنی و پندهای قرآنی است، «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ»،[4] من می‌خواهم چه بگویم از این جمله؟ نوجوان قرآنی حافظ 3، 5، 7 و بیشتر و کمتر جز قرآن، اولین چیزی که برایتان مهم است این است که موقعی که این آیات قرآن را می‌خوانید همزمان کنید با فهم معانی این آیات قرآن، تنها الفاظ نباشد، موقعی که این جمله، جمله آیات قرآن، آیه آیه آیات قرآن را از بر می‌کنید با آن مفاهیم و معانی باشد که اولین تاثیر در وجود خودتان بگذارد، یک نوجوانی که در عنفوان نوجوانی تحت تاثیر موعظه‌های قرآن است این بیمه شده است تا آخر عمر، این نوجوان دیگر سراغ گناه نمی‌رود، این نوجوان سراغ برنامه‌هایی که با شأن یک انسان مسلمان سازگاری ندارد نمی‌رود، چه خواهر و چه برادر، این ویژگی اول قرآن که در این آیه بیان شده قرآن موعظه است، ویژگی دوم قرآن شفاست، همین تعبیر را نگاه کنید: «مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ» تعبیری امیرمومنان دارد خیلی جالب است، شفا غیر از این بیماری‌های جسمی است که ما می‌رویم قرص و دارو می‌خوریم، نه بیماری‌های روحی ما خیلی بالاتر از بیماری‌های جسمی ماست، امیرالمومنین می‌فرماید: اینکه خدا می‌فرماید قرآن شفاست می‌دانید یعنی چه؟ می‌گوییم نه؛ می‌فرماید: «ان فیه شفاعاً من اکبر الداع» شفا؛ در قرآن از بزرگترین بیماری‌ها و «هُوَ الْكُفْرُ وَ النِّفَاقُ‏ وَ الْغَيُّ وَ الضَّلَال‏»[5] انسان در پرتو قرآن و شفای قرآن سراغ کفر نمی‌رود، سراغ نفاق نمی‌رود، انسان‌های منافق بهره از داروی شفابخش قرآن نبرده‌اند، سراغ گمراهی و تباهی و امسال ذلک نمی‌رود، شفا یعنی آن پاکسازی درونی به تعبیری تخلیه باطل، آن رذائل می‌روند و لذا زمینه هدایت که گام سوم است فراهم می‌شود. نکته جالبی که من می‌خواهم در اینجا عرض بکنم این است که در داروهای معمولی دیده‌اید جعبه دارو را که باز می‌کنیم آنکه بالای سر آن شیشه دارو هست یا قرص‌هایی که آنجا هست یک کاغذی است که در حقیقت معرفی آن داروست، در آنجا فواید آن دارو را ذکر می‌کند، مثلاً شما رماتیسم دارید چه می‌کند و چه می‌کند ولی یک هشداری هم پایین آن دارد که درست است برای این گونه ناراحتی‌ها شفاست اما آثار جانبی و ضرر هم دارد، این داروهایی است که ما در این دنیا مصرف می‌کنیم، گاهی اتفاق افتاده شخص به داروخانه مراجعه کرده، دارو گرفته سردردش خوب شده ولی یک جای دیگرش عوارض این دارو دامنگیر او شده، اما در کلام نورانی معصوم(ع) تعبیر جالبی وجود دارد و آن تعبیر امیرالمومنین این است که «شفاءٌ لا تخشی اسقامه»[6] تفاوت شفای قرآن با شفای داروهای دیگر این است که داروهای دیگر خطر بیماری‌های دیگر هم کنار آن وجود دارد اما شفای قرآن «لا تخشی اسقامه» یعنی خطر ضررها و زیان‌ها و بیماری‌های دیگر کنار این شفای قرآنی وجود ندارد، خالص خالص در محضر قرآن انسان شفا پیدا می‌کند و ویژگی سوم نقش هدایتگری قرآن است که خیلی جالب است، چهار نوع هدایت ما در رابطه با هدایتگری قرآن داریم، یک جا قرآن می‌گوید: «هدی للناس» برای همه مردم، یک جا می‌فرماید: «هدی للمتقین» یک جا می‌فرماید: «هدی ورحمة وبشری للمسلمین» یک جا هم می‌فرماید: «هدی ورحمة للمومنین» همه خصوصیات را شامل می‌شود، نوع هدایت‌ها فرق می‌کند، انسان متقی از آن هدایت همه انسان‌ها برخوردار شده ولی هدایت متقین یک هدایت ویژه‌ای است.

آخرین سخن بحث رحمت قرآنی است که در پرتو موعظه قرآنی است که انسان مشمول رحمت‌های واسعه خداوند فردای قیامت می‌شود؛ حالا سوال این است که امروز وظیفه ما چیست؟ اولین وظیفه این است که قرآن را بشناسیم، آموزش ببینیم قرآن را، کلمات قرآن را بدانیم، دومین کاری که باید انجام داد و کار درستی است قرائت قرآن است، صرف یاد گرفتن کافی نیست، در خانه‌مان مرتب قرآن تلاوت کنیم، من یک بار در این محضر گفتم الان هم عرض می‌کنم در روایات ما وارد شده، خواهران و برادران و عزیزان روحانی ما، همانطور که ستارگان آسمان برای اهل زمین در شب تاریک چشمک می‌زنند و ما از نور آنها استفاده می‌کنیم، خانه‌ای که در آن تلاوت قرآن شود برای اهل آسمان مثل ستارگان آسمان چشمک می‌زنند و روشنایی می‌بخشد، خوشا به حال کسانی که صبحشان با قرآن آغاز می‌شود، شبشان با قرآن آغاز می‌شود و پایان پیدا می‌کند، اینها لطفی است که خدای متعال شامل حال اینها کرده، امام سجاد(ع) می‌فرماید: «اگر بین المشرق والمغرب» تمام انسان‌ها، تمام موجودات بمیرند و من با قرآن باشم احساس وحشت نمی‌کنم. این کلام امام سجاد(ع) است. «لو مات‏ بين‏ المشرق‏ و المغرب، لما استوحشت بعد أن يكون القرآن‏»[7]. لذا یکی از آدابی که در اسلام وارد شده برای مادرها و پدرها این هست که در کنار اینکه برای بچه‌شان اسم انتخاب می‌کنند، «یعلم القرآن» به بچه‌شان هم قرآن یاد بدهند، در گذشته‌ها خیلی مقید بودند خانواده‌ها، متاسفانه کمی ضعیف شده تصور خانواده‌هایی که در این مدارس بچه‌ها قرآن یاد می‌گیرند ولی متاسفانه گاهی اتفاق افتاده دوره دبستان پشت سر، دوره راهنمایی حالا قبل هم بود پشت سر، دوره دبیرستان پشت سر، دوره دانشگاه پشت سر، این بچه‌ای که باید در سن 5-6 سالگی قرآن یاد می‌گرفت در سطح دانشگاه هم که می‌رسد هنوز با واژه‌ها و الفاظ قرآن آشنا نیست، لذا یکی از کارهای مهم پدران و مادران آشنا کردن بچه‌ها با قرآن است و یکی از کارها که امروز این جلسه آبرومند به خاطر آن برگزار شده مسئله حفظ قرآن است، یک روایت بخوانم، روایت بسیار جالبی است، وجود مقدس امام صادق(ع) تعبیر جالبی دارند می‌فرمایند: «حافظان قرآن کسانی که با قرآن حشر و نشر دارند و آشنایی با قرآن دارند اینها فردای قیامت با فرشتگان الهی محشور می‌شوند» منتهی دو قید دارد، الحافظون والعاملون، کسانی که حافظ قرآن هستند و عمل به قرآن می‌کنند اینها فردای قیامت با فرشتگان الهی محشور می‌شوند. من واقعاً به سهم خودم تشکر می‌کنم. گزارش بسیار خوبی برادر عزیزمان ارائه دادند، فرمودند پارسال 5000 نفر ثبت نام کننده داشتیم، امسال 7000 نفر ثبت نام کننده و سال به سال انشاءالله این کار جدی‌تر پیگیری بشود تا ما به آن هدف و نظری که رهبر عزیز و فرزانه انقلابمان داشتند نائل بشویم، الان بعضی از این کشورهای آفریقایی، بعضی از این کشورهای عربی واقعاً مسئله حفظ قرآن یک امر عادی است در خانواده‌ها، خیلی عادی است، حالا ما الان برایمان جلوه می‌کند که اگر بچه‌مان 2-3 جزء قرآن داشته باشد، آنها چون ساز و کار و برنامه‌شان از اول برای حفظ قرآن است کمتر خانواده‌ای انسان پیدا می‌کند که حافظ قرآن نباشد، انشاءالله به همت اوقاف و عزیزانمان در اداره کل اوقاف و سازمان اوقاف و امور خیریه در قم به عنوان حرم اهل بیت(ع) و عش آل محمد(ص) به عنوان پیشرو و پیش کسوت و جلودار این کار انشاءالله دنبال کنند و پیامی به سراسر کشور از قم منتشر و منتقل بشود که چه نشسته‌اید که فرزندان قمی، نونهالان و نوجوانان قمی، دختران و پسران با قرآن این کتاب الهی و آسمانی نه تنها آشنا هستند در قرائت بلکه حافظان و عاملان قرآن هستند، به امید موفقیت و سربلندی که خدای متعال رابطه ما را با قرآن، رابطه ما را با عترت که پیامبر فرمود: «انی تارکم فیکم الثقلین، کتاب الله وعترتی» همچنان پیوسته و مستدام بماند. والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.



[1] . «الذاریات»:20 - 23.

[2] . الانفال 2.

[3] . «یس»: 59.

[4] . «یونس»: 57.

[5] . شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج 10، ص 19.

[6] . شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ج 19 ص 194.

[7] . تفسیر العیاشی ج 1 ص 23.

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: دیدار با مردم شهرستان شُنبه-اطاعت از ائمه، تکمله اطاعت از پیامبر و خدا                      تاریخ: 95/05/16

مکان: شهرستان شنبه

 

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، والصلاة والسلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله العالمین، ابی‌القاسم المحمد(ص)، وعلی آله الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین الهداة المهدیین واللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

قبل از آغاز سخن لازم می‌دانم از این توفیقی که امشب نصیب ما شد که در جمع مردم ولایتمدار و دوست داشتنی شهر شُنبه باشیم خدای بزرگ را سپاسگذاریم. از مسئولین محترم مرکز شهرستان، برادر بزرگوار و خستگی‌ناپذیرمان، فرماندار محترم جناب آقای مهندس مهرجو و رابطین و همکاران و مدیران ارجمند شهرستان، بخشدار محترم، شورای شهر شُنبه و همه بزرگوارانی که در جمعشان حضور داریم، روحانیت عزیز و بزرگوار، روحانیون عزیزی که در این سفر ما را همراهی کردند، سادات محترم، برادر عزیزمان جناب حجت الاسلام آقای مهدوی که سابقه دیرینه‌ای در این منطقه دارند و از همه بزرگواران صمیمانه تقدیر و تشکر می‌کنم. ایامی که این توفیق نصیب ما شده ایام دهه کرامت است، یعنی دهه‌ای که آغاز آن با میلاد با سعادت کریمه اهل بیت فاطمه معصومه(س) و پایان آن با میلاد ثامن الحجج امام رئوف وجود مقدس آقا علی بن موسی الرضا(ع) است. من امشب آمده‌ام عرض ادبی خدمت شما داشته باشم و آخرین توفیق زیارت من نسبت به شهر شُنبه در سال 91 بود که که آن حادثه تلخ و شاید بشود گفت انتقام بزرگ ایرانی برای شما به هرحال پیش آمد و بعد هم سعی کردم در آن ایام که مردم و خانواده‌ها نگران بودند شهر امروز تا آن روز خیلی تفاوت داشت، آن روز تلی از خاک بود، کسی کسی را نمی‌توانست درست بشناسد، ولی آفرین بر شما مردم، از این آزمون بزرگ الهی سربلند بیرون آمدید، خیلی زیبا درخشیدید با صبر و بردباریتان بسیار زیبا درخشیدید و از مسئولین ما هم از آن روزی که آمدیم مسئولین استقبال آمده بودند پیگیری و دنبال کردیم مسئولین شهرستان و استان و به هر حال وضعیت آن روز وضعیت به شدت قابل قبولی است گرچه براساس نظر رئیس محترم شورا همچنان کار هست و نیاز به تلاش هست، انشاءالله باز هم با همت شما و مسئولین کارهای باقیمانده هم سامان پیدا کند. گرچه شما از نعمت روحانی خوب و دوست داشتنی برادر بزرگوارمان جناب حجت الاسلام آقای پرواز برخوردارید من دعا می‌کنم برای موفقیت ایشان و این خواست شما راجع به نمازتان یک خواست درستی است، انشاءالله بتوانیم که تلاش کنیم و شما هم تلاش کنید، امام جمعه محترم مرکز شهرستان برادر بزرگوارمان جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای مصلح فرماندار محترم، بخشدار محترم انشاءالله همکاری کنند و اینجا پایگاه عبادی ـ سیاسی نماز جمعه تشکیل بشود و مردم بتوانند با حضورشان در نماز عبادی ـ سیاسی جمعه حضور بیشتری انشاءالله در عرصه‌های مختلف انقلاب داشته باشند، خوب اجازه بدهید من بخشی از عرائضم را اختصاص بدهم به مناسبت میلاد با سعادت آقا علی بن موسی الرضا(ع)، تفاوتی که بین شیعه و بین دیگر مذاهب وجود دارد یک تفاوت برجسته است و آن تفاوت برجسته این است که در بین سایر مذاهب تنها پیامبر اکرم و نبی مکرم خاتم انبیاء محمد مصطفی(ص) را به عنوان مقصود می‌دانند اما شیعه امامان بعد از نبی گرامی اسلام همه آنها در طول دوران حدود 250 سال بعد از پیامبر اکرم همه اینها از نماد شیعه به عنوان معصوم یعنی همانطور که گفتار پیغمبر، همانطور که رفتار پیغمبر برای همه امت اسلامی الگوست و ما وظیفه داریم مسیر پیغمبر را در زندگی دنبال کنیم و ادامه بدهیم، قرآن هم تعبیر جالبی دارد: « وَ ما آتاكُمُ‏ الرَّسُولُ‏ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[1] یعنی به بایدها و نبایدهای پیغمبر توجه کنیم، آنجا که پیغمبر از جانب خدای متعال نکته‌ای را بیان کرده که امت اسلامی باید آن را انجام بدهند ما به عنوان پیروان پیامبر وظیفه داریم آن را انجام بدهیم و حتی پیامبر اکرم از ناحیه خدا نهی دارد و می‌گوید آن را انجام ندهید و از آن پرهیز کنید وظیفه ما به عنوان پیرو راه رسول الله این است که آنجا حرکت و رفتن را ممنوع اعلام کنیم، هم برای خودمان و هم برای کسانی که از ما شنوایی دارند. به بایدها عمل کنیم و از نبایدها پرهیز کنیم، این چیزی است که وظیفه ما در رابطه با رسول اکرم است، شیعه نکته‌ای که مطرح می‌کند این است که می‌گوید منحصر به پیغمبر نیست، چون درست است که وظیفه ما پیروی از پیغمبر است که پیروی از آن پیروی از خداست اما همین پیامبر اکرم و همین نبی مکرم در آن وصیت بسیار ارزشمند فرمود: « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ‏ تَمَسَّكْتُمْ‏ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي- وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض‏»[2] من دو گوهر گرانبها را در میان امت اسلامی می‌گذارم که یک گوهر به نام قرآن و گوهر دیگر به نام عترت است، که اگر شما به این دو گوهر تمسک بجویید، به این دو گوهر چنگ بزنید، پایبند به قرآن و عترت باشید، هیچ گمراهی سراغ شما نخواهد آمد، منتهی شرطش این است که همراهی کنید، شعار ندهید، «حسبنا کتاب الله؛ کتاب و قرآن برای ما کافی است» و سراغ عترت نروید، در کنار قرآن، عترت، در کنار عترت، قرآن، اگر این چنین دسیسه‌ای در میان شیعه و امت اسلامی شکل بگیرد جامعه اسلامی یک جامعه مرتبی است، برادران و خواهران فلاسفه دو دیدگاه دارند، یک دیدگاه این است که جامعه‌ای سعادتمند و خوشبخت است که دارای قانون مترقی باشد، اگر جامعه‌ای برخوردار از قانون مترقی شد این جامعه سعادتمندی است، دیدگاه دیگر فلاسفه این است که می‌گویند جامعه سعادتمند جامعه‌ای است که مجریان صالح داشته باشد، یعنی کسانی که کار اجرایی جامعه به آنها سپرده شده اگر انسان‌های ساده‌ای باشند آن جامعه به سمت سعادت و خوشبختی پیش می‌رود، اما اسلام عزیز ما نبی گرامی اسلام ما می‌فرماید هم سخن دسته اول از فلاسفه درست است و هم سخن دسته دوم از فلاسفه درست است، ولی نه هر کدام به تنهایی و باز اگر هر دو هم جمع بشود باز مکفی نیست. خیلی جالب است شعار و تعبیر اسلام، اسلام می‌گوید قانون مترقی سعادت آفرین است، 1. مجریان صالح برای جامعه سعادت آفرین هستند. 2. اینها به تنهایی کافی نیستند، هر دو هم کنار هم قرار بگیرند باز کافی نیستند، اسلام یک قید سومی را به این دو اضافه می‌کند و آن قید این است که مردم هم باید بخوانند. خیلی نکته جالبی است، ممکن است قرآن در جامعه اسلامی باشد، ممکن است حتی عترت هم در جامعه اسلامی باشد در دوران حکومت امیرالمومنین(ع) هم قرآن بود و هم عترت، ولی عده‌ای نخواستند و همراهی نکردند، عده‌ای امام را به رسمیت نشناختند، چون نشناختند وجود قرآن و عترت به تنهایی کارساز نبود کما اینکه هر کدام به تنهایی کارساز نبودند، خیلی جالب است این تعبیر حدیث ثقلین، « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ‏ تَمَسَّكْتُمْ‏ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي- وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض » من دو گوهر گرانبها در میان شما می‌گذارم، 1. کتاب الله یعنی قانون؛ 2. عترتی؛ یعنی مجریان صالح؛ اما تا اینجا پیغمبر سخن را پایان یافته اعلام نمی‌کند، پیغمبر می‌فرماید: « مَا إِنْ‏ تَمَسَّكْتُمْ‏ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا » بسنده نکنید به وجود قرآن به تنهایی، بسنده نکنید به وجود عترت در کنار قرآن، ما انی تمسکتم، یعنی شما باید به قرآن و عترت چنگ بزنید، آغوش باز کنید برای قرآن و عترت، اگر آغوش باز کردید برای قرآن و عترت آن موقع قرآن و عترت در زندگی شما هم به عنوان قانون مترقی و هم به عنوان مجریان ساده می‌توانند نقش آفرین و تاثیرگذار باشند، لذا تعبیر جالبی وجود مقدس امام صادق(ع) دارد، می‌فرماید: ولایت ما اهل بیت به همین شکلی قابل دسترسی نیست، کسی که ادعا کند من پیرو ولایت اهل بیت هستم، نمی‌شود از او شنید، چه وقت می‌شود از او شنید؟ در یک جا می‎شود از او شنید و آن جایی است که اگر کسی قومی را به آنها اعلام پیروی کرد باید جای پای او پا بگذارد، عمل آنها را در زندگی پیاده کرد، اگر عمل آنها را در زندگی پیاده کرد می‌تواند ادعا کند من برخوردار و بهره‌مند از ولایت اهل بیت عصمت و طهارت هستم، اینکه مردم ما، مرد و زن ما، پیر و جوان ما در عرصه‌های مختلف اعلام کردند پیروی‌شان را نسبت به اهل بیت، در تمام سختی‌هایشان، گاهی در اوج فقر و نداری موقعی که احساس کردند مراسم عزاداری بناست برپا شود امکانات محدود خودشان را تقسیم کردند با عزاداری ابی‌عبدالله الحسین(ع)، مردم شیفته‌اند، مردم دلباخته‌اند، مردم عشق می‌ورزند به اینکه این کشور ما در طول دوران انقلاب بعد از 38 سال سرپا ایستاده، خیلی ما تهدید شدیم، آمده‌اند، تهدید کردند، گاهی اقدام عملی کردند ولی در نهایت آنچه مانع شده آن ولایتمداری مردم ماست و دل مردم ما امروز در این فضای نورانی کشور به این خوش است که فرزندی از فرزندان اهل بیت سکان‌دار کشتی انقلاب است و آن هم شخصیت والا، ارزشمند و بزرگ حضرت آیت الله العظمی امام خامنه‌ای است. اینکه در طول سال این همه جمعیت به سمت مرقد مطهر آقا علی بن موسی الرضا حرکت می‌کند و حاجت‌هایشان را آنجا می‌گیرند و مشکلاتشان را آنجا مطرح می‌کنند، حاجت روا برمی‌گردند، اینها عشقی است که به اهل بیت دارند، در یک برهه‌ای از تاریخ تشیع خیلی عجیب است این بود هر کس به زیارت سید و سالار شهیدان می‌رفت تردید نداشت که باید دست‌های او را قطع کرد ولی به جان می‌خریدند می‌گفتند دست در راه حسین، حاضر می‌شدند دست‌هایشان قطع بشود، به عشق زیارت دست‌ها قطع بشود ولی به زیارت حسین بن علی می‌رفتند، مردم این شکلی هستند، در اوج شعور، در اوج ولایتمداری. من یک نکته‌ای عرض کنم توجهی که وجود مقدس آقا علی بن موسی الرضا به کسانی که دلداده او هستند می‌روند کنار مرقد ایشان و عرض ادب می‌کنند و خواسته‌شان را مطرح می‌کنند. عالمی است از علمای عراق، می‌گوید آمدم ایران، رفتم مشهد، خانواده‌ام در عراق بودند خودم در خراسان دچار مشکل شدم نه خودم آهی در بساط داشتم نه خانواده‌ام که در عراق بودند، روزی پیش شخصی عرض حال کردم گفتم خیلی مشکل دارم چه کار کنم؟ گفت آصف الدوله والی خراسان است، آدم بسیار خوبی است، اگر شما هم که دستی در شعر گفتن دارید چند مصرع شعر درباره آصف الدوله بگویید و این اشعار را پیش آصف الدوله بخوانید پول خوبی به تو خواهد داد، می‌گفت به امید پول گرفتن آمدیم شعر سرودیم، ولی بعد این شعرها را نگاه کردم دیدم این شعرها کجا و آصف الدوله کجا؟ این شعرها سطحش خیلی بالاتر از آصف الدوله است، این شعرها را باید بروم کنار مرقد آقا علی بن موسی الرضا بخوانم، آقا ایشان است، می‌گوید من رفتم کنار ضریح مطهر ایستادم گفتم آقا این شعرها را برای کس دیگری گفتم ولی سطح شعرها تناسبی با او ندارد، این شعرها تناسب با شما دارد اما بی‌حساب و کتاب هم نمی‌خوانم، شرط دارم، پولی در بساط ندارم، وضع زندگی خانواده‌ام بد است، شما به دعبل خزاعی موقعی که آن اشعار را جلوی شما خواند آن جبه گران قیمت را به او دادید، اینگ من جبه را بخشیدم ولی پول میخواهم، می‌گوید من شروع کردم شعر خواندن، شعرها را زیبا خواندم یک مرتبه گفتم آقا پول‎ها چه شد؟ می‌گوید یک کسی به من گفت دستت را دراز کن، می‌گوید دست دراز کردم، می‌گوید یک کسی ده تومان گذاشت در دست من، گفتم آقا این چیه؟ می‌گوید دوباره یک کسی گویا به من گفت دستت را دراز کن، یک ده تومان دیگر گذاشت در دست من، بار سوم، بار چهارم، بار پنجم، بار ششم، گفت شد 60 تومان می‌گوید دیگر حیا کردم چیزی بگویم، می‌گوید این پول‌ها را در جیبم گذاشتم آمدم جلوی کفشداری دیدم آن عالم سابق وارسته‌ای که در صحن مطهر قبر اوست و خیلی افراد می‌روند زیارتشان، مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آن عالم بزرگی که از اول شب تا صبح پشت بام حرم حضرت در برف در حال رکوع یا در حال سجده بود، می‌گوید تا آمد کنار من گفت شیخ ابراهیم، خوب با آقا بهم ریخته‌ای، تو شعر می‌خوانی آقا صده می‌دهد، گفتم این عالم از کجا خبر دارد، گفت آن پول‌ها که آقا به تو داده بده، گفت من دست کردم شصت تومان را به ایشان دادم، ایشان هم یک پاکت به من بدهد، گفت صبر هم نکردم سریع شمردم دیدم 120 تومان است، دو برابر به من داد، چون من حیا کرده بودم که بیشتر تقاضا کنم، حالا چرا من این را بیان کردم؟ برای اینکه اهل بیت به همه جوانب اشراف دارند، چه بروی کنار مرقد مطهرشان چه یادشان، گاهی با یک جمله، گاهی با یک صدا زدن، گاهی با یک توجه این همه ارتباط بین شیعه و بین امامان وجود دارد. من به شما مردم خوب و عزیز و بزرگوار شُنبه عرض می‌کنم که دعا کنید که این محبت اهل بیت از ما گرفته نشود، این عنایت و توجه اهل بیت از ما گرفته نشود، بالاخره اینها نکاتی است که بسیار مهم و ارزشمند است، امیدواریم که خدای متعال به همه ما و شما عنایت کند و انشاءالله ما روزی بیاییم شهر شُنبه و این وضع و شرایط به برکت خدمات نظام مقدس جمهوری اسلامی بهتر و بهتر بشود و به همین مقدار هم اکتفا می‌کنم انشاءالله که موفق و موید و رستگار باشید. من در پایان لازم می‌دانم از همه بزرگواران، فرماندار محترم، معاونین محترمشان، بخشدار محترم، سپاهیان عزیز، نیروهای انتظامی و همه خوبان و بزرگوار، برادر عزیزمان جناب آقای احمدی که زحمت مسئولیت کار ...

 



[1]. «الحشر»:7

[2]. وسائل الشيعة، ج‏27، ص34.

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: فرهنگ مدیریت جهادی                                                 تاریخ: 94/03/26

مکان: جزیره خارک

 

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، والصلاة والسلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله العالمین، ابی‌القاسم المحمد(ص)، وعلی آله الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین الهداة المهدیین واللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

قبل از آغاز سخن لازم می‌دانم به سهم خودم از دست‌اندرکاران این همایش ارزشمند، همایش فرهنگ و مدیریت جهادی، تقدیر و تشکر کنم. از برادر عزیز و بزرگوارم جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای هاشمی، دبیر محترم این همایش و برادر عزیزمان جناب آقای مهندس منوچهری رئیس محترم سازمان جهاد کشاورزی و همه دوستانی که در خلق این همایش نقش و تاثیری داشتند. از حضور همه شما برادران و خواهران و جهادگران و میهمانان عزیز و بزرگوار هم بخصوص استاندار محترم، معاونین محترم، فرماندار محترم، امام جمعه محترم خارک و همه عزیزان، نیروهای نظامی و انتظامی، به سهم خودم و بخاطر این توفیقی که امروز نصیبم شده لازم می‌دانم صمیمانه تقدیر و تشکر کنم. جلسه بسیار خوب و با شکوهی است، مدتی بود که برادر بزرگوارمان جناب آقای هاشمی به عنوان میزبان و جناب آقای مهندس منوچهری تقاضا کرده بودند که ما از نزدیک خدمت جهادگران عرض ادب و ارادتی داشته باشیم، توفیق با ما یار نبود ولی در آستانه این ماه مبارک رمضان توفیق با ما یار شد و ما بر این توفیق خدای بزرگ را سپاسگذاریم. من بحثی را که در نظر گرفتم شامل 5 بخش هست، البته چون جناب استاندار محترم هم باید افاضه فیض کنند باید وقت ایشان را هم محفوظ نگه بداریم که همه استفاده کنند، سرفصل اولی که برای بحث در نظر گرفتم در مورد نگاه اسلام و منظر اسلام نسبت به کشاورزی است، اساساً کشاورزی در فرهنگ و آموزه‌های دینی ما، دارای چه نقش و جایگاهی است. نکته دوم این است که کشاورزی در توسعه کشور چه سهمی را ایفا می‌کند و نکته سوم که موضوع این همایش هست، تحت عنوان فرهنگ مدیریت جهادی ویژگی‌های فرهنگ جهادی است؟ ویژگی‌های مدیریت جهادی چیست؟ یعنی ما با چه شاخص‌هایی می‌توانیم فرهنگ جهادی را بشناسیم؟ و چهارمین نکته که به نظر من نکته بسیار مهمی است آسیب‌های کار کجاست؟ چه آسیب‌هایی متوجه فرهنگ جهادی ماست که تذکر آسیب‌ها می‌تواند ما را از افتادن در باتلاق‌هایی حفظ و نگه بدارد و آخرین مطلب و پنجمین سخن که کوتاه و فشرده عرض خواهم کرد جمع بندی بحث خواهد بود که بالاخره خروجی بحث ما در ضمن چند دقیقه‌ای که محضر مبارکتان بوده‌ایم چیست؟

دیدگاه اسلام در مورد کشاورزی

در رابطه با مسئله اول که نگاه اسلام و منظر اسلام در رابطه با کشاورزی چه هست؟ برای من موقعی که با این روایات و فرهنگ آشنا شدم خیلی جلب توجه می‌کرد، چون امروز در جامعه ما گاهی به صنعت که می‌رسیم، صنعت گاهی چشم ما را به گونه‌ای خیره می‌کند که از کشاورزی صرف‌نظر می‌کنیم ولی منافاتی هم با هم ندارد، صنعت جایگاه و ویژگی‌های خودش را دارد اما کشاورزی دارای ویژگی خاصی است، من تا جایی که ملاحظه کردم علاوه بر کلمات نورانی اهل بیت و ائمه ما در رابطه با مسئله کشاورزی می‌بینیم اکثر انبیای الهی و پیشوایان معصوم ما اساساً یکی از شغل‌های اصلی‌شان کشاورزی بود، کشاورزی شغل انبیاء الهی است، من روایاتی که می‌خوانم خدمت شما به نکته جالبی می‌رسیم، در بین پیغمبران همه کشاورز بودند جز یک پیغمبر که خیاط بوده، همه پیغمبران بدون استثناء کشاورز و به کشاورزی اهتمام، البته در روایات این نکته هم آمده که هیچ پیغمبری خدای متعال نفرستاده مگر اینکه چوپان و گله‌دار و دامدار بوده، این هم حکمت و نکته‌ای دارد که در جای خودش باید مطرح بشود، اما روایاتی که از ناحیه اهل بیت داریم، من این روایات را بخوانم، من باورم این هست، برادران و خواهران، به باور من این کلمات اهل بیت آنچنان نورانیت دارد فضا را متحول می‌کند، سخن سخنی است که از معصوم صادر شده و به دل می‌نشیند، امام صادق(ع) می‌فرماید، از پیامبر(ص) پرسیدند: بهترین ثروت کدام است؟ پیامبر اکرم(ص) پاسخی که می‌دهد می‌گوید کشاورزی، « زَرْعٌ‏ زَرَعَهُ‏ صَاحِبُهُ‏ وَ أَصْلَحَهُ وَ أَدَّى حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِه‏»[1]تعبیر جالبی دارد، زراعتی که کشاورز با دست خودش می‌کارد آن را، با مراقبت‌هایی که می‌کند، این کشت به ثمر می‌نشیند و هنگام درو کردن حقوق واجبش را پرداخت می‌کند، یعنی زکات مالش را می‌دهد و دادن زکات چقدر برکت برای مال ایجاد می‌کند، تعبیر حضرت: « وَ أَدَّى حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِه » موقعی که این کشاورز درو می‌کند حقش را پرداخت می‌کند. در روایت دیگری امام صادق می‌فرماید: « الزَّارِعُونَ كُنُوزُ اللَّهِ‏ فِي‏ أَرْضِه‏»[2] کشاورزان گنج‌های یک جامعه هستند، کشاورز یک گنج است در یک جامعه دینی و اسلامی؛ در تعبیر دیگری باز امام صادق(ع) می‌فرماید: « الزَّارِعُونَ‏ كُنُوزُ الْأَنَام‏» کشاورزان گنج‌هایی هستند در بین مردم زندگی می‌کنند و بعد هم اضافه می‌کند: «يَزْرَعُونَ طَيِّبا وَ هُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَحْسَنُ النَّاسِ مَقَاماً وَ أَقْرَبُهُمْ مَنْزِلَةً يُدْعَوْنَ الْمُبَارَكِين‏»[3] کشتشون پاک و پاکیزه است، می‌فرماید اینها در روز قیامت بهترین مردم هستند، جایگاهشان جایگاه بالایی است، شخصی از امام باقر(ع) درباره کشاورزان سوال می‌کند، کشاورزان چیست؟ توضیح بدهید، حضرت می‌فرماید: «كُنُوزُ اللَّهِ‏ فِي‏ أَرْضِهِ‏ وَ مَا فِي الْأَعْمَالِ شَيْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الزِّرَاعَة»[4] اینها گنج‌های خدا هستند؛ در بین شغل‌هایی که در جامعه وجود دارد شغلی محبوب‌تر پیش خدا از کشاورزی نیست. این نکته جالبی است که عرض کردم، « وَ مَا بَعَثَ‏ اللَّهُ‏ نَبِيّاً إِلَّا زَارِعاً إِلَّا إِدْرِيسَ ع فَإِنَّهُ كَانَ خَيَّاطاً »[5] خدا هیچ پیغمبری را نفرستاده مگر اینکه آن پیغمبر کشاورز بوده و در بین پیغمبران تنها یک پیغمبر کشاورز نبوده و آن هم ادریس (ع) است که خیاط بود. کشاورز اگر در بین ما هست واقعاً ببالند و افتخار کنند که در بیان و کلام معصوم چگونه از آنها تقدیر می‌شود، کشاورزی حقیقتاً یکی از ارکان توسعه جامعه ماست، یعنی اگر روزی و روزگاری ما فروش نفت نداشته باشیم، امکانات دیگر در اختیار نداشته باشیم، یکی از راه‌های توسعه جدی کشور که می‌شود روی آن سرمایه‌گذاری جدی کرد کشاورزی است، امکاناتی که در اختیار کشاورز هست، الان بخشی از وابستگی‌های ما متاسفانه، وابستگی‌هایی از طریق واردات است، یعنی چیزی که در داخل باید بتوانیم تولید کنیم، امکاناتی که باید بتوانیم فراهم کنیم، همانطور که اشاره فرمودند امنیت قضایی در جامعه بتوانیم ایجاد کنیم، خوب این محور توسعه است واقعاً و روی این حساب حضرت امام(ره) جمله‌ای دارند من این جمله حضرت را عرض می‌کنم جمله جالبی است فرمود ما در تمام زمینه‌های اقتصادی یک انقلاب واقعی می‌خواهیم، کلام امام هست، امر کشاورزی در حکومت ما و نظام ما از اولویت خاصی برخوردار است، ایشان می‌فرمایند: «شاه کشاورزی را در این کشور نابود کرد و وظیفه و رسالت همه ما این است که کشاورزی را در جامعه احیاء کنیم» این نکته‌ای است که در این رابطه وجود دارد.

سوال اصلی و سوال کلیدی که در اینجا می‌شود مطرح کرد عبارت از این است که چه کنیم که به این جایگاه برسیم؟ تنها راهکار همین موضوع همایش آبرومند شماست به عنوان مدیریت جهادی، من عناصری را برای این مدیریت جهادی در نظر گرفتم و مطرح می‌کنم خدمتتان انشاءالله اینها ملاک باشد برای یک مدیریت جهادی.

ویژگی‎های مدیریت جهادی

ویژگی اول: در مدیریت جهادی کار برای خداست، «وَ الَّذِينَ‏ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِين‏»[6] جهاد معنای خیلی گسترده‌ای دارد ولی خدای متعال می‌فرماید، اگر در راه ما و برای رضایت ما بود، ما راه را هموار می‌کنیم. پس مدیریت جهادی اولین شاخصه‌اش کار برای خداست و اگر کار برای خدا اتفاق افتاد و رضایت الهی در آن بود می‌شود امیدوار بود به این مدیریت جهادی.

ویژگی دوم: در مدیریت جهادی ایثار لازم است، ما دو واژه در فرهنگ دینی‌مان داریم، یکی ایثار و یکی استیثار، ایثار معنایش این است که من اقدام بکنم تا دیگران بمانند؛ استیثار که یک فرهنگ مخرب است دیگران کار کنند تا من بمانم. در فرهنگ جهادی ایثار لازم داریم نه استیثار؛ یعنی من تلاش و مجاهدت و فداکاری کنم تا در سایه تلاش من دیگران زندگی کنند، ما در مدیریت جهادی به ایثار نیاز داریم، دفاع مقدس ما را ایثار اداره کرد، روزهای نخستین پیدایش جهاد سازندگی ما که دیدیم پا به پای سپاه و ارگان‌های دیگر ما پیش رفت ایثار و فداکاری بود، اینکه سنگرسازان بی‌سنگر تعبیر می‌کنیم، حقیقتاً جز سپاه چیزی نیست، هیچ پناهی ندارد، باید سنگر بسازد برای رزمندگان، هر لحظه مورد آماج حملات دشمن است، این اوج ایثار است.

ویژگی سوم: ویژگی سومی که برای فرهنگ مدیریت جهادی لازم است انعطاف‌پذیری است، آنهایی که می‌گویند کار من این است و لاغیر اینها منشاء تحول در یک جامعه دینی نمی‌شوند، ولی من کارکردهای جهاد را عرض می‌کنم، همین جهاد سازندگی اول انقلاب امروز است، امروز هم انشاءالله جهاد کشاورزی، نمونه‌های این شکلی است، اگر نیاز به حضور در جبهه بود، جهادگران ما در آنجا حضور داشتند، اگر در روستا کاری بر زمین مانده بود نمی‌گفتند کار ما اینجا تعریف شده و غیر از این نیست، مشکل ساختار اداری ما در جامعه، آن تمرکز گرایی است و برای خودمان شأن درست کردن، اما مدیریت جهادی جنگ آماده‌اند، کار در روستا، آماده‌اند، برق‌رسانی آماده‌اند، شما نگاه کنید اول انقلاب من از جهادگران سوال می‌کردم شغل شما چیست؟ می‌گوید هرجا کاری زمین مانده به ما واگذار می‌کنند، این می‌شود مدیریت جهادی، برق‌رسانی روستا، کار ماست، آبرسانی با تانکرها کار ماست، تهیه کود برای کشاورزی، کارماست و دهها کار، در شورای اسلامی کاری زمین مانده کار ماست، فرش دستی زمینه‌هایش را فراهم کنیم کار ماست، سیلو بسازیم، کار ماست، این نشان‎دهنده یک گستره کاری است که یک مجموعه کمر بسته برای رضای خدا کار کردن با حالت ایثارگری کار کردن و انعطاف‌پذیر هستند، مدیریت‌های غیرجهادی، مدیریت‌های انعطاف‌ناپذیر، اگر مدیریت انعطاف‌پذیری شد، چه در رده بالا و چه در رده پایین کشور مشکلی برایش باقی نمی‌ماند و ویژگی دیگر مدیریت جهادی دین مداری و ولایت محوری است، کسانی که ولایت مدار هستند، دینمدار هستند با انگیزه‌های دینی کار می‌کنند براساس تکلیف و وظیفه‌شناسی کار می‌کنند اینها هیچ موقع در مشکلات نمی‌مانند، لذا کسانی که در تاریخ با نام و نشان مطرح شده‌اند، میثم تمار یک انسان تکلیف مدار است، یعنی می‌گوید وظیفه من چیست و چه کنم؟ این تکلیف‌مداری است، امیرالمومنین روزی به میثم تمار رسید به میثم فرمود: تو را بر تنه یک درخت می‌بندند و در راه محبت و ولایت ما دست و پای تو را قطع می‌کنند، میثم یک سوال کرد، یا امیرالمومنین آن لحظه‌ای که دست و پای مرا قطع می‌کنند، چون حضرت فرمود زبان تو را هم قطع می‌کنند، آیا بر ولایتمداری و محبت شما اهل بیت باقی هستم یا قافیه را می‌بازم، دچار حالت وازدگی می‌شوم؟ حضرت فرمود تا آخرین جمله‌ای که بر زبان تو جاری می‌شود با ما هستی و همراه ما هستی. عناصری که برخوردار از مدیریت جهادی هستند این شکلی می‌درخشند، در صحنه‌ها هستند، نه جلو می‌زنند و نه عقب می‌مانند، همراه هستند.

ویژگی چهارم: ویژگی دیگر در مدیریت جهادی عبارت است از اعتماد متقابل در تمام سطوح مرزبانی، یعنی هر مقدار که می‌توانند اعتماد در جامعه ایجاد می‌کنند. مدیریت‌هایی شکست می‌خورند که نتوانند اعتماد مردم را به سمت خودشان جلب کنند. مدیریت‌هایی موفق می‌شوند که بتوانند اعتماد عمومی در جامعه ایجاد کنند. مدیریت جهادی، مدیریت خودباورانه است، خودش را باور کرده، این جمله معروفی که عزیزان هم مطرح کردند، جمله ما می‌توانیم، جمله‌ای که در مقابل دشمن احساس شکست نمی‌کنیم و می‌توانیم این روحیه خودباوری که ما از اول انقلاب تا الان تجربه کردیم، 36 سال حقیقتاً کم نیست ما در حال تحریم هستیم، این سران کشورها زمانی که به مسئولین نظام جمهوری اسلامی می‌رسند می‌گویند شما چه آدم‌هایی هستید؟ شما از کجا آمده‌اید؟ این همه استقامت، این همه مقاومت، این همه پایمردی، اگر کشور ما یک ماه مورد تحریم قرار بگیرد تمام بنیان‌ها و ارکان نظام ما به هم می‌ریزد، شما چه می‌کنید؟ من معتقدم بخش عمده‌اش آن خودباوری ملت ماست، خداباوری ملت ماست، ولایتمداری ملت ماست و اعتقاد عمیق ملت ما به دین و خدا و ارزش‌های اسلامی است، ویژگی دیگر مدیریت جهادی توجه به نیروی انسانی به عنوان منابع مهم کاری است، روی نیروی انسانی مدیریت جهادی حساب باز می‌کند، توجه خاص به کرامت انسانی در مدیریت جهادی موج می‌زند. عدم برخورد ابزاری با نیروی انسانی در مدیریت جهادی است، حساسیت نسبت به حل مشکلات نیروی انسانی، یعنی نیرویی که با من کار می‌کند اول باید مشکلاتش را حل کنم تا این نیرو دلگرم و با انگیزه کار کند، توجه به افزایش دانش و مهارت در مدیریت جهادی است. ایجاد ارتباط عاطفی با کارکنان در مدیریت جهادی است، نهادینه کردن اخلاق و ارزش‌های اسلامی در مدیریت جهادی است، سرعت عمل در کارها، سخت کوشی از ویژگی‌های مدیریت جهادی است، مدیریت مشارکت پذیر از ویژگی‌های مدیریت جهادی است، تک رو و خودمحور نیست، مشارکت پذیر است، از همه عناصر جامعه کمک می‌گیرد، از دانشجو کمک می‌گیرد، از کاسب کمک می‌گیرد، از بازاری کمک می‌گیرد، از روحانی کمک می‌گیرد، از فارغ التحصیل کمک می‌گیرد، از روستایی کمک می‌گیرد، این مدیریت جهادی است و خلاصه مدیریت جهادی یک مدیریت مردمی است و بهره‌گیری از تمام توان و امکانات مردم و جامعه است. مدیریت جهادی مدیریت قناعت است نه مدیریت اسراف، این ویژگی مدیریت جهادی است، قناعت می‌کند، خیلی اهل اسراف و ولخرجی نیست، اول دنبال میز و صندلی و عدد و عُده نیست، اول دنبال این است که چه کاری می‌تواند ارائه بدهد، کار که پیشرفت کرد می‌داند مسئول بالاتر بخاطر تلاش بالاتر این انسان هم امکانات به او می‌دهد و هم نیروی انسانی در اختیار او قرار می‌دهد. متاسفانه مدیریت‌های ما در جامعه اول می‌آیند سراغ آدم‌ها، ده نفر آدم می‌خواهیم، ده اطاق می‌خواهیم، این تعداد صندلی می‌خواهیم، این تعداد رایانه نیاز داریم، یک لیست بلندبالا جلوی مسئول بالاتر می‌گذارد که مسئول بالا می‌گوید این امکانات را الان من ندارم؛ ولی آدم‌هایی که برخوردار از مدیریت جهادی هستند کار را از یک جای کوچک شروع می‌کنند و آرام آرام متناسب با نیازهایی که برایشان پیش می‌آید نظر مسئول بالاتر را جلب می‌کنند، اما آسیب‌هایی که متوجه این مدیریت جهادی است اینهاست:

آسیب هایی که متوجه مدیریت جهادی است

من حدود هفت آسیب اینجا یادداشت کرده‌ام.

1- نفوذ اندیشه‌های نقصانی؛ اگر اندیشه‌های نقصانی و مادی در مدیریت نفوذ پیدا کرد، خودخواهی‌ها ویرانگر است، خداخواهی آباد می‌کند و خودخواهی ویران می‌کند.

2- عدم التزام عملی و عدم پایبندی به رفتارهای دینی و اخلاقی، مسئولی که پایبند به مسائل اخلاقی و ارزش‌های اخلاقی نیست در این ساز و کار اداری مدیریت جهادی بیرون نمی‌آید.

3- فرصت طلبان اگر نفوذ کردند در این مدیریت، این مدیریت دیگر مدیریت جهادی نیست، نفوذ فرصت طلبان در مسئولیت‌ها ویرانگر است برای مدیریت جهادی.

4- برکناری یا بی‌مهری نسبت به پایه‌گذاران جهاد، کسانی که واقعاً چهره جهادی دارند، اینها از صحنه جهاد دفعشان بکنیم، طردشان بکنیم، مورد بی‌مهری قرار بگیرند، طبعاً عناصری باقی می‌مانند که هیچ انگیزه‌ای برای کار جهادی ندارند.

5- ضعف نظارت و ارزشیابی؛ در مدیریت جهادی نظارت و ارزشیابی دقیق لازم است.

6- در مدیریت جهادی کادرسازی، مدیر تربیت کردن از امور جدی و اساسی است.

7- و هفتمین مورد بی‌توجهی به نقش ولایی در بند بند کارها است؛ یعنی آن جایگاه ولایی را اگر در یک مدیریت تضعیف کردیم این مدیریت، مدیریتی جهادی نخواهد بود.

در یک جمع بندی ما دنبال استقلال و اعتبار کشور هستیم، یکی از جاهایی که می‌تواند نقش کلیدی و اساسی در استقلال کشور ما و عدم وابستگی به بیگانگان را برای ما به ارمغان بیاورد تقویت بُعد کشاورزی در کشور است، باید طراحی کنیم، برنامه‌ریزی کنیم، مدل‌های نو و کارآمد و جدید انشاءالله به کار ببندیم، دولت هم به نظر بنده باید یک بخش مهمی از بودجه و امکانات را در مسیر کشاورزی قرار دهد؛ به جای اینکه ما ناگزیر بشویم گندم و جو و غلات وارد کنیم، امکانات را در اختیار مدیریت‌های جهادی قرار بدهیم، ممکن است کمی به درازا بکشد تا محصول اینها به دست بیاید ولی نتیجتاً ما را از هزاران وابستگی نجات خواهد دا که اگر روزی ما نفت را هم نخواهیم بفروشیم ولی از نظر کشاورزی بتوانیم روی پای خود بایستیم در دنیا افتخار خواهیم کرد کشوری مستقل و آباد و آبرومند خواهیم داشت. والسلام علیکم ورحمة الله.



[1]. من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص291.

[2]. تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏6، ص384.

[3]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏5، ص261.

[4]. تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏6، ص384.

[5]. همان.

[6]. «العنکبوت»:69.

 

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: لزوم شناخت ائمه (ع)- نقش هدایتگری امام صادق (ع)                                                   تاریخ: 95/05/09

مکان: قم،

 

 

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین، باعث الأنبیاء والمرسلین، ثم الصلاة والسلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله العالمین، ابی‌القاسم محمد(ص)، وعلی آله الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین الهداة المهدیین واللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

عن مولانا ومقتدانا الامام الصادق(ع): «شِيعَتُنَا مَنْ‏ وَافَقَنَا بِلِسَانِهِ‏ وَ قَلْبِهِ وَ اتَّبَعَ آثَارَنَا وَ عَمِلَ بِأَعْمَالِنَا أُولَئِكَ شِيعَتُنَا».[1]

لزوم شناخت ائمه (ع)- نقش هدایتگری امام صادق (ع)

این مجلس و محفل باشکوه به مناسبت شهادت ششمین امام و پیشوا، وجود مقدس امام صادق(ع) و پنجاه و پنجمین سالگرد حمله وحشیانه مزدوران طاغوت به مرکز علم و فضیلت، از طرف بیت مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سره) تشکیل یافته است. موضوع سخنم در محضر اهل علم و فضل و کمال آیات و حجج و مردم خوب و متدین شهر خون و قیام قم، پیرامون لزوم شناخت و معرفت امامان و پیشوایان و نقش هدایتگری امام صادق(ع) است. هم در قرآن و کلام وحی و هم در سخنان گوهربار رسول خاتم (ص) و امامان (ع)، در رابطه با لزوم معرفت و شناخت امامان و اهل بیت (ع) سخن فراوان به میان آمده است. آیات مودّت، آیاتی که خطاب به رسول گرامی اسلام، خطاب به امت اسلامی است در رابطه با وظیفه امت اسلامی نسبت به پیامبر و اهل بیت در قرآن مکرر به چشم می‌خورد. از کلمات نورانی خود امام صادق(ع) هم نسبت به مسئله معرفت و شناخت امامان و پیشوایان جملاتی وجود دارد که من بسنده می‌کنم به یک جمله از کلمات نورانی امام صادق(ع)؛ یکی از اصحاب و یاران امام (ع) از امام(ع) پرسشی را مطرح می‌کند تحت این عنوان: «أَيُّ الْأَعْمَالِ هُوَ أَفْضَلُ بَعْدَ الْمَعْرِفَة» کدامیک از اعمال و کردار ما بعد از شناخت ذات کبریایی حق تعالی برتر و بالاتر است؟ امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ يَعْدِلُ هَذِهِ الصَّلَاةَ، وَ لَا بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَ الصَّلَاةِ شَيْ‏ءٌ يَعْدِلُ الزَّكَاةَ، وَ لَا بَعْدَ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ يَعْدِلُ الصَّوْمَ، وَ لَا بَعْدَ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ يَعْدِلُ الْحَج‏» جان سخن اینجاست «وَ فَاتِحُةُ ذَلِكَ كُلِّهِ مَعْرِفَتُنَا، وَ خَاتِمَتُهُ مَعْرِفَتُنَا»[2] در پاسخ امام صادق(ع) می‌فرماید: بعد از معرفت، برتر و بالاتر نماز است، بعد از معرفت و نماز، زکات است، بعد از معرفت و نماز و زکات، روزه است و بعد از اینها حج است، ولی بدان آغاز و انجام همه اینها معرفت و شناخت ما اهل بیت (ع) است. این جمله بلند، این جمله نورانی و رسای امام صادق(ع) در رابطه با معرفت و شناخت اهل بیت است، لذا بی‌جهت نیست که رسول گرامی اسلام خاتم انبیاء محمد مصطفی(ص) در آخرین وصیتش مسئله حرمت‌گذاری به عترت، پیروی راه عترت را عدل قرآن می‌داند، «إِنِّي‏ تَارِكٌ‏ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ‏ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض‏»[3] عترت در کنار قرآن، قرآن در کنار عترت، آنانی که دچار انحراف شده‌اند دست از عترت برداشته‌اند و شعار حسبنا کتاب الله سر داده‌اند، سرنوشتی آن چنان پیدا کردند، این است جایگاه امامت، جایگاه پیشوایی و جایگاه امامان معصوم ما هم در قرآن و هم در روایات نورانی اهل بیت. این مجلس و محفل به مناسبت شهادت امام صادق(ع) و یادآوری آن خاطره دردناک قبل از 55 سال قبل برگزار شده است. اجازه بفرمایید سخنم را پیرامون دو موضوع مطرح کنم، موضوع اول در رابطه با نقش هدایتگری امام صادق(ع)، یکی از ویژگی‎های امام صادق (ع) این است که ایشان عمر طولانی دارد نسبت به دیگر امامان و ویژگی دیگرش طول دوران امامت آن حضرت است، لذا فرصت خوبی پیدا کردند تا بتواند در مدینه به گسترش علم و دانش و تفسیر و تربیت شاگرد و گسترش حدیث بپردازد، شما اهل علم، شما بزرگان مجلس، شخصیت‌های علمی که در محضرتان هستند می‌دانید کتاب وسائل ما، مجامع روایی ما، عمده روایاتی که به خصوص در زمینه فقه وارد شده، مربوط به وجود مقدس امام باقر و امام صادق(ع) است، این جایگاه و مکانت امام صادق(ع) است، دوران حضرت، دوران عجیبی است، چند مسئله در زمان حضرت اتفاق افتاده که اینها به عنوان تهدیدهاست و مسائلی در زمان حضرت اتفاق افتاده که اینها به عنوان فرصت‌هاست، تهدیدهای عصر حضرت این بوده که حضرت با یک جو سیاسی مواجه هست بعد از انقراض حکومت امویان و بر سر کار آمدن دولت سفاک عباسیان، این عامل تهدید است برای امام در برهه‌ای از تاریخ حکومت عباسیان، گاهی شرایط امام شرایط دردناکی است که اگر کسی مسئله‌ای شرعی برای او پیش می‌آمد و می‌خواست از محضر امام سوال کند به شکل طبیعی و عادی درِ خانه امام به روی او باز نبود تا بتواند پرسش را مطرح کند، ناگزیر بود لباس خیار فروش را بپوشد، خیارهای خیارفروش را از او بخرد و به عنوان خیارفروش خودش را به درِ خانه امام صادق(ع) برساند تا پرسش شرعی‌اش را بتواند از امام داشته باشد، این شرایط جانکاهی است که به وجود آمده، فرقه‌های مختلف، نحله‌های مختلف، مذاهب متعدد فقهی، مفاسد مختلف اجتماعی، همه اینها در عصر امام صادق(ع) است و لذا امام نمی‌تواند آزادانه در مقابل جبهه طاغوت مبارزه کند، لذا در مقابل آن یار حضرت که به حضرت گاهی با لحن اعتراض آمیز سخن می‌گفت که آقا شما با همه این شیعیانی که دارید چرا در مقابل طاغوت قیام نمی‌کنید، آقا بفرماید تعداد شیعیان همراه من چه تعداد هستند رقمی حدود 100 هزار نفر مطرح می‌کند، امام با تعجب می‌پرسد 100 هزار نفر؟ او در پاسخ می‌گوید، آقا نه 200 هزار نفر شما یار پا به رکاب دارید که اینها آمادگی دارند، باز حضرت با تعجب می‌پرسد 200 هزار نفر؟ می‌گوید نه نیمی از مردم با شما هستند، حضرت دست او را می‌گیرد و به بیابان می‌برد، نوجوانی را می‌بینند که گله گوسفندی را به چرا آورده است؛ حضرت می‌فرماید اگر تعداد یاران واقعی من در عصر منصور و این خلفای عباسی به اندازه این تعداد گله گوسفند بود یک ذره در مبارزه و ایستادن در مقابل جبهه طاغوت کوتاهی نمی‌کردم، بعد آن آقا تعداد گوسفندان را شمرد عدد آنها 17 عدد بود. این عصر خفقانی بود که که حضرت در آن زندگی می‎کرد، اما حضرت یک فرصت طلایی هم در فاصله انتقال قدرت بین حکومت امویان و عباسیان پیدا کرد که این فرصت طلایی را هم امام باقر(ع) و هم امام صادق(ع) پیدا کرد، امام در دو عرصه کار جدی را دنبال کرد، که امروز حوزویان ما، طلاب عزیز ما، فضلای گرانقدر ما، عالمان دین ما، شخصیت‌های وارسته ما به تبعیت از امام صادق(ع) در جامعه باید چنین اقدامی انجام بدهند، امام در دو عرصه کارش را دنبال کرد، عرصه اول در سطح عموم جامعه به شایسته‌سازی اقدام کرد، امام تنها کار نخبگانه‌ای انجام نداد، امام تنها روی شاگردانی مثل ابان بن تغلب‎ها و محمد بن مسلم‌ها و هشام بن حکم‌ها و مومن طاق‌ها کار نکرد که البته آن کار جایگاه خاص خودش را دارد و ارجمند و ارزشمند است که الان اشاره می‌کنم، امام (ع) در سطح افکار عمومی جامعه، مردم کوچه و بازار و افرادی که به عنوان نخبگان جامعه محسوب نمی‌شوند هم امام کار کرد، جملاتی که مطرح کرد، کلماتی که امام بیان کرد، تذکراتی که مطرح کرد، این تذکرات، تذکرات بسیار مهمی است، موقعی که به کسی می‌رسد، می‌گوید من می‌خواهم در مجلسی شرکت کنم و در آن مجلس مبتلا به گناه می‌شوم، چه کنم؟ حضرت (ع) می‌فرماید: «لَا يَنْبَغِي‏ لِلْمُؤْمِنِ‏ أَنْ‏ يَجْلِسَ‏ مَجْلِساً يُعْصَى اللَّهُ فِيهِ وَ لَا يَقْدِرُ عَلى‏ تَغْيِيرِه‏»[4] سزاوار نیست یک مومن و مسلمان و بازاری و یک فرد معمولی در مجلسی شرکت کند که در آنجا گناه انجام می‌گیرد و او قدرت و توان تغییر فضای مجلس را ندارد، اینها تربیت افراد عادی جامعه است، این خطاب، خطاب نخبگان است، خطاب مربوط به توده جامعه است، بازاریان و اصناف مختلف متوجه باشید، در مجلسی که گناه انجام می‌گیرد، حضور پیدا نکنید اگر می‌توانید فضای گناه را تغییر بدهید بسم الله و اگر نتوانستید، اگر پیرو امام صادقی است که می‌فرماید: «شیعتنا من وافقنا بلسانه و قلبه و اتبع آثارنا و عمل باعمالنا اولئک شیعتنا» شیعه امام صادق در مجلس گناه شرکت نمی‌کند، این کار نخست حضرت بود که نمونه‌های فراوانی وجود دارد، در یک جا خطاب به عموم جامعه می‎فرماید: «لَا يَتِمُ‏ الْمَعْرُوفُ‏ إِلَّا بِثَلَاثِ‏ خِصَالٍ تَعْجِيلِهِ وَ تَصْغِيرِهِ وَ سَتْرِهِ فَإِذَا عَجَّلْتَهُ هَنَّأْتَهُ وَ إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ وَ إِذَا سَتَرْتَهُ أَتْمَمْتَه‏»[5] خیلی تعبیر زیبایی است، می‌گوید اگر می‌خواهید کار خوب در جامعه رونق پیدا کند، اگر می‌خواهید کار خوب در جامعه شکل بگیرد، سه ویژگی باید کار خوب شما داشته باشد تا به نتیجه برسد، از امام سوال می‌کنند آن سه ویژگی کار خوب چیست که در جامعه شکل بگیرد؟ می‌فرمایند: «تَعْجِيلِهِ وَ تَصْغِيرِهِ وَ سَتْرِهِ» خیلی تعبیر زیباست اگر کار خوب به ذهنتان آمد تأمل نکنید، زود بروید سراغ کار خوب و خیر، جای چه کنم چه کنم نیست، به فردا انداختن نیست، در کار خوب باید تعجیل کرد و باید انجام داد، اگر می‌خواهید دست مسلمانی را بگیرید، اگر می‌خواهید جهیزیه کسی را برایش آماده کنید، اگر می‌خواهید کمکی به حال کسی بکنید، تعجیل کنید.

تصغیره یعنی چه؟ یعنی در نظرت بزرگ جلوه نکند. کاری را که برای خدا انجام داده‌ای، کار خوب تو در نظرت کوچک باید جلوه کند، ذیل روایت نکته جالبی است، «إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ» اگر کوچک شمردی کار را، خدای بزرگ این کار کوچک تو را بزرگ جلوه می‌دهد و صورت سوم و وجه سوم تصغیره، بنا نیست در بلندگو بگذاری و هر جا رسیدی به رخ این و آن بکشی، کار خوب را بپوشان که اگر تو پوشاندی، خدا کار خوب تو را برجسته می‌کند. این کلام نورانی امام صادق (ع) در سطح عموم جامعه است، اما در سطح نخبگانی، امام صادق(ع) ابان را تربیت می‌کند، امام صادق هشام را تربیت می‌کند، خود ابان بن تغلب سی هزار حدیث از امام صادق(ع) نقل می‌کند و لذا آن لحظه‌ای که خبر فوقت ابان بن تغلب به امام (ع) رسید تعبیری که حضرت دارد فرمود: «أما و اللّه‏ لقد أوجع‏ قلبي‏ موت‏ أبان‏»[6] به خدایی خدا قسم که مرگ ابان قلب مرا به درد آورد، این کلام نورانی امام صادق در مرگ یک شاگرد تربیت شده مکتب امام صادق است، هشام بن حکم شخصیتی است که هارون الرشید زمانی که درباره او می‌خواهد قضاوت کند می‌گوید زبان هشام بن حکم برابری می‌کند با صد هزار شمشیر زن، این تعبیر کمی نیست، لذا امام صادق(ع) در حق او دعا می‌کند: «لَا تَزَالُ‏ مُؤَيَّداً بِرُوحِ‏ الْقُدُسِ‏ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِك‏»[7] تو همیشه هشام عزیز ما مؤید به روح القدس باشی تا زمانی که با زبانت یار ما اهل بیت (ع) هستی، این کلام حضرت در رابطه با این دو شاگرد برجسته است. در بُعد اعتقادی، در بُعد اجتماعی، در بُعد سیاسی حضرت برنامه دارد، در مقابل ابن ابی الاوجاها، ابوشاکر دیصانی‌ها، عبدالملک مصری‌ها، حضرت یکه و تنها مقابله می‌کند و اینها را در مجالس مختلف محکوم می‌کند؛ منصور کسی را که ادعای فقه و فقاهت داشت وادار می‌کند که چهل مسئله از امام صادق(ع) در یک مجلس بپرسد، هر چه پرسید، امام (ع) پاسخ داد، او ناگزیر شد در پایان گفت اعلم الناس کسی است که اختلافات فتاوا را خوب می‌داند و آن کسی جز امام صادق(ع) نیست. اینها جایگاه امام صادق(ع) است در بُعد اعتقادی تنها در مقابل ابن ابی‌الاوجاها امام مناظره نمی‌کند، تنها در مقابل ابوشاکر ديصاني امام مناظره نمی‌کند، یک جوان بر امام وارد می‌شود - این برای ما طلبه‌ها پیام دارد- می‌گوید آقا من خدا را قبول ندارم و منکر خدا هستم، من تا چیزی را به چشمم نبینم به آن باور پیدا نمی‌کنم، آقا فرمود تو این عالم و خورشید را قبول دارید، زمین و ماه و آسمان را قبول داری؟ گفت همه اینها را من قبول دارم چون به چشمم می‌بینم، حضرت فرمود به نظر شما این خورشید و ماه و زمین از چه وقت به وجود آمدند؟ به تعبیر طلبگی ما آیا اینها قدیم هستند یا حادث، اینها از اول بودند یا بعداً پدید آمدند، فکر کرد اگر بگوید حادث است حتماً امام سوال می‌کند چه کسی آنها را به وجود آورده است، لذا گفت اینها از روزی که آدم بوده روی زمین خورشید و ماه و امثال ذلک بوده است، امام در اینجا سوال کرد آیا تو که می‌گویی تا من چیزی را نبینم به آن باور ندارم، تو آن روز بوده‌ای که اینها بوده‌اند یا نبوده‌ای؟ به همین جا که رسید ناگزیر شد تسلیم کلام امام صادق بشود.

در ابعاد اجتماعی بارها و بارها نکاتی پیش می‌آمد مسائلی پیش می‌آمد و وجود مقدس امام صادق(ع) گره‌گشایی می‌کرد، مشکلات جامعه را برطرف می‌کرد و آحاد جامعه تحت تاثیر رفتار امام صادق و برخورد امام صادق قرار می‌گرفتند. بزرگترین معضل امام صادق(ع) معضل مواجه شدن حضرت با طاغوت‌های زمان خودش بود بخصوص منصور دوانیقی، منصور دوانیقی خیلی بر امام سخت‌گیری کرد، روزی به امام خطاب کرد چرا مثل بقیه مردم با ما رفت و آمد نمی‌کنید، حضرت فرمود: ما که دنیایی نداریم، تا از تو بخاطر دنیایمان بترسیم و تو آخرتی نداری که ما به خاطر آخرت به تو امید داشته باشیم، منصور برگشت و گفت حالا که سراغ ما نمی‌آیی لااقل نصیحتی کنید ما را، خیلی سخن تکان دهنده است، ببینید تهدید وجود دارد، بارها امام را احضار کردند، تهدید به قتل کردند ولی حضرت شجاعانه در مقابل طاغوت زمان سخن می‌گوید، می‌فرمایند: «مَنْ‏ أَرَادَ الدُّنْيَا لَا يَنْصَحُكَ وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ لَا يَصْحَبُك‏»[8] کسی که دنبال دنیاست که تو را نصیحت نمی‌کند دنیا را از دست می‌دهد و کسی که دنبال آخرت است با تو هم‌نشینی نمی‌کند تا بخواهد تو را نصیحت کند، این پاسخ دندان شکن امام صادق(ع) به منصور است اما منصور دست بردار نیست، در مقابل مکتب امام صادق(ع) می‌خواهد مکتب‌سازی کند، در مقابل امام صادق(ع) می‌خواهد شخصیت‌سازی کند، مالک بن انس یک شخصیت گمنامی است، اما منصور کسی را به دنبال او می‌فرستد، هر موقع مالک وارد مجلس می‌شود، منصور با تمام مجموعه در مقابل مالک می‌ایستد، می‌خواهد مالک را در مقابل امام صادق(ع) در جامعه آن روز بزرگ کند، به مالک می‌گوید تو کتاب حدیث بنویس من کتاب حدیث تو را در سراسر حکومتم منتشر خواهم کرد، لذا مالک کتاب مقطع را نوشت که بیش از 1720 حدیث در آنجاست، منصور با او شرط کرد، یک شرط دارد، در صورتی کتاب تو را در سطح کشور مطرح خواهم کرد که حتی یک روایت از علی به تعبیر او و از امیرمومنان علی(ع) به تعبیر ما در این کتاب تو ذکر نشود، او هم چنین کرد، مکتب سازی در مقابل مکتب امام صادق(ع)، چهره‌سازی، شخصیت‌سازی در مقابل شخصیت امام صادق تا شخصیت امام تحت شعاع شخصیت مالک بن انس قرار بگیرد، این کاری است که منصور دوانیقی انجام داده، آن هم نه یک بار و چند بار، گاهی دستور می‌داد امام را احضار کنند، بعد شرایطی برای او پیش می‌آمد، ناچار می‌شد دو زانو در مقابل امام بنشیند و به امام بگوید شما فرمایشی دارید، امام بفرماید تو ما را احضار کردی من که اینجا نمی‌آمدم.

بزرگان مجلس، مردم خوب و ولایتمدار قم، طاغوت‌های زمان کارشان این است، در مقابل چهره‌های الهی مبارزه می‌کنند، جنگ راه می‌اندازند، یورش راه می‌اندازند، حمله راه می‌اندازند، 55 سال قبل در همین فیضیه، طاغوت زمان ما در مقابل شخصیت امام و مراجع بزرگوار تقلید، در مقابل شخصیت برجسته‌ای که آمد در مجلس عزای امام صادق (ع) شرکت کند حمله را آغاز کرد، کماندو راه انداخت، نیروهای نظامی را با اسلحه وارد فیضیه کرد، عده‌ای در لباس دهقان و کشاورز اینجا ریختند به سر و صورت طلبه‌ها زدند، طلبه‌ها را زخمی کردند، از طبقه دوم این ساختمان به رودخانه انداختند، فاجعه‌ای آن روز اتفاق افتاد، این حرکت ددمشنانه‌ای بود که طاغوت زمان ما به پیروی از طاغوت عصر امام صادق انجام داد، این روش طاغوت‌های زمان در هر برهه‌ای از تاریخ است، اگر امام را تبعید می‌کنند، اگر شخصیت آیت‌الله العظمی گلپایگانی در یکی از این حجرات تردید دارم حجره این طرف مدرس یا حجره آن طرف مدرس در اطاق به ظاهر زندانی می‌شود چون اینها ریختند طلبه‌ها را کتک زدند و تعدادی از همراهان آن مرجع بزرگ جلو درب ایستادند تا از جان حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی حفاظت و حمایت کنند، این وضعیت طاغوت است، لذا منصور به ربیع می‌گوید در دل شب برو امام صادق را در هر حالی که هست احضار کند به کاخ و قصر ما، ولی پسرش محمد را می‌فرستد به او هم دستور می‌دهد از دم در وارد نشو، از بالای دیوار وارد شو آن هم در دل شب، وارد منزل امام صادق می‌شود، می‌گوید وارد شدم دیدم امام صادق پیراهن بلند سفیدرنگی را پوشیده و در حال نماز و نیایش و دعاست. می‌گوید کمی صبر کردم حضرت نمازش را تمام کرد، گفتم منصور تو را احضار کرده، گفت پس اجازه بده غسل کنم و لباسم را بپوشم، می‌گوید به او اجازه ندادم می‌گوید من سوار بر اسب بودم و حضرت جلوی من با پای پیاده، با سر برهنه آن هم در دل شب، می‌گوید برای حضرت دلم رحم آمد حضرت را سوار بر اسب کردم، او را نیمه شب به قصر منصور بردم این یکی از اقدامات منصور است؛ منصور دستور می‌دهد خانه امام صادق را آتش بزنند؛ بزرگان! طلاب! فضلا! این در تاریخ مظلومیت شیعه سابقه دارد، درب خانه حضرت زهرا را آتش زدند، خیمه‌های بچه‌های ابی‌عبدالله را آتش زدند، الان نوبت رسیده به خانه امام صادق، حضرت همینطور در راهروی منزل می‌گشت، می‌فرمود: من فرزند ابراهیم خلیل هستم که آتش خاموش شد برای او، مردم آمدند آتش را خاموش کردند ولی دیدند آقا دارد گریه می‌کند، گفتند آقا آتش به کسی آسیب نرساند چرا گریه می‌کنید، فرمود به یاد بچه‌های جدم حسین افتادم، این بچه‌ها رو به بیابان آوردند، آشیانه‌شان را آتش زدند، پناهگاهی نداشتند، من عرض می‌کنم آقا امام صادق تو را مسموم کردند و زهر دادند، اما «لایوم کیومک یا عبدالله» آقا امام صادق تو را شهید کردند ولی خواهرت زینب را کتک نزدند، آقا امام صادق تو را شهید کردند ولی بچه‌هایت دربه‌در بیابان‌ها نشدند، آقا امام صادق تو را شهید کردند ولی بدن مطهرت سه روز و سه شب در بیابان کربلا روی زمین نیفتاده بود، آقا امام صادق تو را شهید کردند ولی اسب‌های نعل زده بر بدنت نتاختند...

من قبل از اینکه دعا کنم لازم می‌دانم از طرف آقازادگان مکرم مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی از همه آیات حجج ائمه محترم جمعه، شخصیت‌های علمی، اساتید بزرگوار، فضلا و طلاب و شما مردم خوب و خون گرم و ولایی به خاطر حضورتان در این جلسه آبرومند تقدیر و تشکر کنم.

پروردگارا ما را بیامرز، به اسلام و اسلامیان عزت عنایت بفرما، تا از ما راضی نشوی ما را از این دنیا مبر، روح بلند حضرت امام، روح بلند مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی را پروردگارا عالی است اعلا بگردان، به رهبر معظم انقلابمان این سکان دار کشتی انقلاب پروردگارا عزت و سلامت و طول عمر با برکت عنایت بفرما، به مراجع بزرگوار تقلیدمان عزت و سلامت عنایت بفرما، پروردگارا این توسلات را به شایستگی از همه ما قبول بفرما، پروردگارا این فیضه ما این مهد علم و تقوا و فضیلت را برای دفاع از اسلام در مقابل تمام خطرات حفظ بفرما، در فرج مولا و آقایمان صاحب اصلی‎مان حضرت بقیه الله الاعظم تعجیل بفرما، با صلوات بر محمد و آل محمد.



1.وسائل الشيعة، ج‏15، ص247.

[2]. الأمالي (للطوسي)، ص694.

[3]. وسائل الشيعة، ج‏27، ص34.

[4]. كافي (ط - دار الحديث)، ج‏4، ص121.

[5]. بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏71 ؛ ص413

[6]. من لا يحضره الفقيه، ج‏4، ص435.

[7]. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص69.

[8]. كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج‏2، ص209.

Please publish modules in offcanvas position.