باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: شهداء                                                  تاریخ: 91/12/30

مکان: مناطق جنگی

 

 

لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِی‌القاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»

قال الله العظیم فی کتابه « وَ الَّذينَ‏ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ‏ اللَّهِ‏ فَلَنْ‏ يُضِلَّ أَعْمالَهُم‏»[1]

پرسشی که مطرح است این است که با چه انگیزه­ای از دورترین نقاط کشور، زن و مرد و پیر و جوان در اینجا گرد آمده­اند؟ چرا همه ساله تعداد جمعیت حاضر در مناطق دفاع مقدس رو به افزایش است؟ چرا علاوه بر زائرانی که از سراسر کشور این­جا حضور پیدا می­کنند، از کشورهای دیگر هم عده­ایعاشقانه در جمع راهیان نور حضور دارند؟ مگر این­جا چه تفاوتی با دیگر مناطق جغرافیایی کشور ما دارد؟ چه شرایطی دست به دست هم داده است که مردم عزیز و بزرگوار ما در هنگام تحویل سال، به جای اینکه در خانه و کاشانه و بر سر زندگی خود باشند، سر به بیابان­ها و شن­زارها می­آورند؟ کسی به فکر این نیست که موقعیت اجتماعی او چیست یا وضع غذا و رفاه و آسایش او چگونه است. این ویژگی­ها از رهگذر چه مسئله­ای پدید آمده است؟

آن جوان ما هنگامی که در بازی فوتبال یک شوت می­زند و اظهار خوشحالی می­کند، بعد که به او می­گویند گناهان خود را بشمار، می­گوید من فکر می­کنم یکی از گناهان من آن خوشحالی بوده است که غرور و خود شیفتگی بی­جا به من دست داد.

از آن جوانی که چند ماه در جبهه بوده است سؤال می­کنند که چه کرده­اید؟ می­گوید من کاری نکرده­ام و آنچه کرده است، خدا کرده است. یعنی منیت­ها و خودبینی­ها رنگ می­بازد. اینجا مگر چه خبر است، اینجا مگر چه شرایطی حاکم است؟ این­جا سرزمین مقدس است؛ این­جا سرزمینی است که شهدای عزیزان ما، برای اسلام فداکاری کرده­اند و به دعوت امام و پیشوا و مقتدای خود لبیک گفته­اند. آن­ها آمدند تا بگویند اگر ما در کربلا نبودیم که فریاد استغاثه حسین ابن علی (ع) را لبیک بگوییم اما هنگامی که حضرت امام روح الله الموسوی الخمینی، فریاد کشید که میهن اسلامی ما نیاز به مدافع دارد، دیدیم همگان خانه و زندگی را ترک کردند و نوجوانان سیزده ساله ما با الگو گرفتن از کربلای حسین (ع)، وارد صحنه دشت جنوب و دشت­های میهن اسلامی شدند. این­جا معطر به عطر شهیدان است، این­جا معطر به خون پاک شهیدان و مجاهدان ماست. قرآن تعبیر جالبی دارد و می­فرماید: « وَ الَّذينَ‏ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ‏ اللَّهِ‏ فَلَنْ‏ يُضِلَّ أَعْمالَهُم‏»[2]. کسانی که به راستی در راه ما به شهادت رسیدند احساس شکست نکنند احساس اینکه وامانده هستند، نکنند چرا که تمام اعمال و کارکرد آن‏ها ثبت و ضبط است و آثار آن را بعد از ده­ها و صدها سال مردم مشاهده خواهند کرد.

امروز من توفیق داشتم در معراج الشهدای اهواز عرض ادب و ارادتی کردیم به محضر شهدای عزیزی که اخیراً چه در مرزهای خودمان و چه در مرزهای عراق، ابدان مطهر آن­ها تفحص شده بود.شهدا خیلی حق به گردن ما دارند؛ عزت امروز شما، عظمت امروز ملت ما و رهبری قائد عظیم الشأن ما حضرت آیت الله العظمی امام خامنه­ای در سایه تلاش­های مجاهدان است.

برنامه راهیان نور که با همت والای عزیزان ما چند سالی است راه اندازی شده است، خدمت بزرگی است که به فرهنگ این کشور و انقلاب اسلامی ما انجام می­شود. امروز دشمنان ما درصدد طراحی برنامه­های ویران­گرعلیه بنیان­های اعتقادی و ارزش­ها و رفتارهای اسلامی ما هستند و یکی از کلاس­هایی که در حقیقت باید گفت دانشگاه است،این حرکت ارزشمند راهیان نور است. من خود شاهد بوده­ام که دانشجویان و دانش آموزانی آمده‏اند چند روزی در این­جا مانده­اند و معطر به عطر شهیدان شده اند و اساساً زندگی آن­ها تغییر کرده است. این که ما در دعای اول سال می­خوانیم یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر الیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال بهترین مصداق برای دگرگونی در باطن انسان­هایی که دنبال حقیقت هستند، حرکت به سمت این سرزمین­های مقدس است. امیدوارم این حرکت مقدس همچنان ادامه پیدا کند و حرکت فرهنگی در سایه این کار مقدس راهیان نور در سراسر کشور گسترش پیدا کند.

 من تضمین می­دهیم اگر این حرکت ـ که الحمدلله گسترش پیدا کرده است ـمی­تواند منشأ خیرات و برکات برای ما باشد وطراحی­های دشمنان را از بین خواهد برد. دشمن کینه توز استکبار بداند تا این مردم ما در صحنه حضور دارند، آن­ها نمی­توانند کوچک­ترین غلطی کنند.

 ما در انتظار بیانات ارزشمند رهبر فرزانه انقلاب هستیم تا لحظاتی دیگر با تمام وجود خود پیام رهبر عزیز خود را می­شنویم که برای خودمان سرمشق بگیریم که در این سال جدید چه وظیفه­ای بر دوش روحانیت و چه وظیفه­ای بر دوش مردم عزیز و قهرمان ماست که در مقابل تحریم­های دشمنان مانند کوه می­ایستند و ایستادگی کرده­اند و حضور آن­ها در 22 بهمن امسال نشانگر این حقیقت بود.

 

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. «محمد»: 4.

[2]. همان.

 

 

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: علل ماندگاری حادثه عاشورا                                                   تاریخ: 93/08/11

مکان: قم، در جمع مبلغین نوروزی طرح آرامش بهاری در امامزادگان قم

 

 

لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِی‌القاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»

قال رسول الله (ص): « إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي‏ قُلُوبِ‏ الْمُؤْمِنِينَ‏ لَا تَبْرُدُ أَبَد»[1]

موضوع سخن ما در این مجلس و محفل با شکوه پیرامون علل ماندگاری حادثه عاشورا است. قیام و نهضت عاشورا در ساعاتی محدود و در سرزمین و مکانی تعیین شده اتفاق افتاد است اما نه در این محدوده از نظر زمان باقی ماند و نه از نظر مکان در این سرزمین باقی ماند بلکه آوازه آن تمام تاریخ بشریت را پر کرد. قبل از  بحث در رابطه با عوامل ماندگاری حادثه عاشورا شوم، ابتدا از زبان دو امام معصوم در رابطه با سید و سالار شهیدان سخن می‏گویم.

اول اینکه وجود مقدس ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع) می‏فرماید: «کلنا سفینة النجاة اما سفینة الحسین اوسع و اسرع».همه ما اهل بیت (ع) کشتی نجات هستیم اما کشتی حسین (ع) هم گسترده تر و هم تند تر و پر تحرک تر از کشتی ما اهل بیت (ع) است.

حال زمانی که شخصیتی مثل علی بن موسی الرضا (ع) در رابطه با سید و سالار شهیدان این گونه قضاوت می‏کند دیگر تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

سخن دوم از امام هادی (ع)، امام دهم ما شیعیان است.

نقل شده است که امام هادی (ع) بیمار شدند، چند نفر را فرا خواندند و فرمودند: به کربلا بروید و زیر قبة الحسین برای شفای من دعا کنید. وقتی آنها از امام هادی (ع) علت این کار را جویا شدند آقا فرمود: زیرا خداوند حساب دیگری برای حسین باز کرده است.

اگر یک سری مطالب را انسان از مردم عادی بشنود ممکن است پرونده خاصی برایش باز نکند ولی زمانی که گوینده علی بن موسی الرضا (ع) و امام هادی (ع) است، دیگر انسان می‏داند که ماجرا از چه قرار است.

تا کنون ما در این محضر شریف به عوامل چند گانه ای در رابطه با علل ماندگاری حادثه عاشورا اشاره کرده ایم. عزیزانی که از شب اول در اینجا بوده اند، در فضای این مجلس هستند. عواملی همچون مشیت الهی، حق طلبی حسین (ع)، عدالت خواهی حسین (ع)، ظلم ستیزی حسین (ع)، رمز ماندگاری است.

عامل سوم را هم گفتیم که عبارت از عمل صالح است و قرآن وعده داده است که انسان های مؤمن و کسانی که اهل عمل صالح اند جایشان در دل ها است و اگر کسی در دلها جا شد نام او در تاریخ ماندگار است. « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً  »[2]

دیشب به عامل چهارم پرداختم و آن این بود که دعوت حسین بن علی (ع) بخاطر احیاء فطرت خدادای بود. او آمد تا گرد و غبارهایی که توسط حکومت های جائر ایجاد شده بود، را بزداید. وجود نازنین ابا عبدالله اینها را کنار زد و با زبان فطرت با جهانیان و با بشریت سخن گفت لذا طرفداران سید و سالار شهیدان، فقط شیعیان نیستند، بلکه بودایی و مسیحی و زرتشتی و دیگر صاحبان مکاتب هم پیرو نام حسین بن علی ع) هستند.

نکته پنجمی که مطرح کردیم، این بود که رهبری قیام توسط امام معصوم (ع) بود. ظرفیت ها و قابلیت ها، توانمندی برای تأثیر گذاری در فضای آن روز و فضای بعد از آن از کسی غیر از امام معصوم ساخته نبود.

عامل ششم جامعیت نهضت عاشورا است. انقلاب ها گاهی یک بخش و یک بُعد را شامل می‏شوند ولی ابعاد دیگر را کاری ندارند. انقلاب های زیادی در طول تاریخ اتفاق افتاده که بعضی از آن ها انقلاب های کارگری و بعضی صرفاً بُعد سیاسی داشته است. کسانی که در این انقلاب ها شرکت کرده اند طبقه خاصی از جامعه بودند. اما انقلاب ابا عبدالله و نهضت ایشان یک نهضت فراگیر است. گویا به تعبیر آن نویسنده عرب عباس عقد می‏گوید گویا حسین بن علی یک نمایشگاه ترتیب داده است که در این نمایشگاه همه ویژگی ها و ارزش های عالی انسانیت مشاهده می‏شود و می‏گوید صحنه کربلا دو نمایشگاه است که در یک نمایشگاه سپاه حسین بن علی است که درآن ویژگی های اخلاقی را مشاهده می‏کنیم و نمایشگاه دیگر سپاه یزیدیان و عبیدالله زیاد است که در آن رزائل اخلاقی را می‏بینیم.  حادثه کربلا برای همه اقشار جامعه پیام و درس دارد و این عظمت یک نهضت بزرگی را می‏رساند که توانسته است جامعیت لازم را پیدا کند و همه اقشار جامعه را تحت پوشش خود قرار دهد. بنده در این جلسه به دو عنصر اخلاقی در رابطه با حادثه عاشورا و نهضت کربلا اشاره می‏کنم.

مورد اول آزادگی و جلوه آزادگی در کربلا است. حسین (ع) بر خوردار از روح آزادگی است.

ما یک واژه آزادگی داریم و یک واژه آزادی. تفاوت این دو این است که آزادی در مقابل بردگی مطرح می‏شود یعنی ما تحت تسلط یک کشور و یک جامعه نیستیم اما آزادگی معنایی فراتر از آزادی دارد. آزادگی یعنی حریت انسان و رهایی انسان از تمام قیودات ذلت آور و حقارت آور در زندگی. سید و سالار شهیدان نیز آزادگی و شرافت انسانی و کرامت انسانی است. لذا در تعبیرات رسای ابا عبدالله آمده است که: « موتٌ فی عزِّ خیرٌ من حیاةٍ فی ذلٍّ »[3] مرگ با عزت بهتر از حیات با ذلت است. این همین شعاری است که وجود مقدس امیر مؤمنان علی در مراحل مختلفی مطرح کرده است و نه تنها شیعیان بلکه جامعه بشری به استقبال این شعار می‏آید

و همچنین در کلام دیگری از ابا عبدالله (ع) آمده است که فرمودند: «لا والله لا أعطنیهم بیدی اعطاء الدلیل و لا افر فرار العدید».[4] زمانی که او را مجبور کردند به بیعت با یزید، حضرت فرمودند: به خدا قسم دست ذلت به اینها نمی‏دهم و مانند بردگان که فرار می‏کنند و صحنه را ترک می‏کنند، اهل ترک کردن صحنه نیستم و تا آخر خط می‏مانم ولو به قیمت کشته شدن و شهادت باشد.

این ادبیات است که عالم هستی را تکان داده است و اگر این جملات حسین بن علی را امروز ترجمه کنند و در اختیار آزادی خواهان عالم قرار دهند، آنها هم متأثر می‏شوند و این برگرفته از کلام مولای متقیان امیرالمؤمنین (ع) است که خیلی تعبیر بلندی می‏باشد «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ‏ هَذِهِ‏ اللُّمَاظَة»[5] آیا آزاده ای پیدا نمی‏شود که این نیم مانده دنیا را واگذارد؟ بعد حضرت می‏فرمایند: «إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا»[6]  چرا خودتان را کوچک می‏بینید؟ چرا برای خودتان ارزش قائل نیستید؟ ارزش جان شما بهشت است و این جانتان را جز با بهشت به چیز دیگری نفروشید. این شعار های بزرگ منشی یک شخصیت تأثیر گذار در فضای جامعه دینی و جامعه اسلامی است و لذا شخصیت هایی مثل زهیر بن غین بجلی و حربن یزید ریاحی که در کربلا آمدند و به کاروان حسین بن علی (ع) پیوستند، می‏بینیم که برخوردار از یک آزادی اند یعنی به پست و مقام و به جایگاه های اعتباری دنیا، پشت می‏کنند و آنچه را که می‏پذیرند بر اساس کلام امیرالمؤمنین جانشان را همین گونه نمی‏دهند و ثمن جانشان را بهشت قرار می‏دهند.

اما عده ای آن آزادگی لازم را ندارند. در مسیر راه زهیر بن غین تصمیمش این است که هر جا حسین (ع) خیمه می‏زند از آنجا حرکت کند و هر جا حسین حرکت کند آنجا خیمه بزند و نمی‏خواهد در آغاز راه با حسین بن علی روبرو و شود اما به یک جایی رسید که چاره ای جز این نداشت که در آنجا خیمه بزند. وجود مقدس ابا عبدالله هم در همان جا فرود آمد. از آنجایی که وجود مقدس ابا عبدالله دنبال این است که با مردم اتمام حجت کند و افراد را به سعادت ابدی برساند لذا برای زهیر پیام فرستاد که ما عازم کربلاییم اگر می‏خواهی اهل سعادت شوی به کاروان ما بپیوند. یکی از یاران زهیر می‏گوید ما سر سفره صبحانه نشسته بودیم تا این پیام رسید، زهیربن غین خشکش زد و اصلاً نتوانست حرف بزند. همسر زهیر به زهیر گفت چرا حرف نمی‏زنی؟ مگر نمی‏بینی این پیام رسان سید و سالار شهیدان، فرزند پیامبر خدا است؟ تا این جمله را از همسرش شنید، به سمت خیمه گاه ابا عبدالله رفت. می‏گوید من نشسته بودم که دیدم زهیر با حالتی متبسم و شاداب برگشت و به همسر و همراهانش گفت خیمه ها را از جا برکنید و کنار خیمه های اباعبدالله خیمه بزنید.

این معنای آن آزادگی است و آنچنان در کنار اباعبدالله ماند تا در روز عاشورا به شهادت رسید.

شخصیت دیگری به نام عبیدالله حر جعفی داریم که تفاوت زیادی با زهیر دارد. آقا ابا عبدالله (ع) برای زهیر پیام میفرستد اما آقا خودشان نزد عبیدالله حر جعفی می‏رود تا او را دعوت. آقا به او فرمود: سعادت تو را تأمین می‏کنم و با ما بیا؛ به آقا خطاب کرد و گفت من از سرزمینم بیرون نیامدم مگر اینکه خواسته ام با شما مواجه نشوم. - چگونه می‏شود که کسی آنقدر پست و مقام برایش مهم شود که کسی مثل ابا عبدالله (ع) شخصاً او را دعوت کند ولی دعوت او را اجابت نکند- عبیدالله به آقا می‏گوید حال که به اینجا آمدی یک اسبی دارم که آن را به تو می‏بخشم امام فرمود نه تو را می‏خواهم و نه اسبت را.

یکی آزادگی را انتخاب می‏کند و یکی اسارت و بردگی را چون کسی که به دنیا وابسته می‏شود، برده نفس و دنیا و مال است.

دومین ویژگی، ویژگی ایثار است. سراسر صحنه نهضت کربلا مالامال از ایثار است. ما دو واژه داریم یکی واژه ایثار و دیگری واژه استیثار. تفاوت بین این دو خیلی زیاد است.

ایثار یعنی دیگران را بر خود مقدم داشتن و استیثار یعنی دیگران را برای خود خواستن. آن چیزی که رمز ماندگاری حادثه عاشورا بود، ایثار بود. در جای جای حادثه عاشورا ما می‏بینیم ایثار و فداکاری و گذشت وجود دارد.

اولین ایثارگر خود سید الشهدا (ع) است. جمله ای منصوب به حضرت است که فرمودند: «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی». یعنی اگر دین پیامبر استقامت پیدا نمی‏کند و نمیتواند در جامعه مطرح شود و برد پیدا کند مگر در سایه کشته شدن من. یعنی دین پیامبر اگر فدایی می‏خواهد اولین فدایی من هستم، اولین ایثارگر من هستم. در جای جای حادثه عاشورا انسان های ایثارگر را می‏بینیم که دیگران را بر خودشان مقدم می‏دارند. حتماً جریان هانی بن عروة را شنیده اید. مسلم بن عقیل در کوفه مهمان اوست. دستگاه جبار عبیدالله زیاد مطلع شده است که مسلم بن عقیل مهمان هانی بن عروة است. هانی بن عروة را احضار می‏کنند و می‏گویند مسلم را تسلیم ما کنید. هانی می‏گوید: اگر تنهای تنها بمانم و اگر هیچ یار و یاوری نداشته باشم حاضر نیستم مسلم را تسلیم شما کنم. می‏گوید من حاضرم بمیرم تا مسلم بماند. این معنای ایثار است که دیگران را بر خود مقدم بدانیم.

سعید بن عبدالله در روز عاشورا از چهره های بزرگ ایثارگر است که سید و سالار شهیدان دعای بسیار مهمی در حق او کرد. روز عاشورا وجود مقدس اباعبدالله (ع) به نماز ایستاده است. - در پرانتز یک جمله عرض کنم. هم در زندگی هم امیرالمؤمنین (ع) و هم در زندگی امام حسین (ع) وجود دارد. ابن عباس می‏گوید در جنگ صفین، نزدیک ظهر دیدم امیرالمؤمنین (ع) به آسمان نگاه می‏کند. گفتم آقا چرا به آسمان نگاه می‏کنید در وسط جنگ؟ آقا فرمود منتظرم ظهر شود تا به نماز بایستم« عَلَى مَا نُقَاتِلُهُمْ إِنَّمَا نُقَاتِلُهُمْ‏ عَلَى‏ الصَّلَاة»[7] ابن عباس میدانی ما برای چه می‏جنگیم؟ ما بخاطر نماز می‏جنگیم.- سعید بن عبدالله عرض می‏کند یا اباعبدالله این جان ناقابل من سپر شما باد؛ جانم را سپر می‏کنم تا شما به نماز بایستید.

پیامی که می‏خواهم به شما عرض کنم این است که عزاداری ارزشمند است ولی بدانیم که حسین بن علی (ع) که برایش سینه می‏زنیم دقدقه نماز داشت. نکند تا نزدیک صبح به سر و سینه بزنیم به عنوان عزاداری برای حسین بن علی (ع)، اما خدای ناخواسته در فضای کارمان دقدقه نماز نباشد!. سعید بن عبدالله سیزده تیر خورد و روی زمین افتاد و به شهادت رسید. حضرت فرمود همان گونه که الان جلوی ما هستی، فردای قیامت هم همراه ما خواهی بود.

امشب شب تاسوعا است و متعلق به قمر به بنی هاشم عباس است. چند نکته از عباس (ع) هم بگویم و بعد عرض ادب و احترام کنم.

نکته اول) از لحظه ای که از مدینه حرکت کردند سقای کاروان است. یعنی آب آور کاروان حسین است. آب را تقسیم می‏کند بین بچه ها و کاروانیان و تبعاً یک سهمی هم خودش دارد اما از همه سهم خودش استفاده نمی‏کند و می‏گوید شاید این بچه ها و نازدانه ها طلب آب کنند و آب نباشد و آنوقت عباس سهمیه خودش را به بچه ها بدهد. می‏دانید روز عاشورا چرا بچه ها صدا می‏زنند عمو جان العطش چون از مدینه یاد گرفته اند که عباس آن سهمیه آب خودش را به بچه ها می‏داد.

نکته دوم) در رابطه با ایثار گری قمر بنی هاشم است. شمر امان نامه آورد برای قمر بنی هاشم (ع) و برای برادران قمر بنی هاشم (ع). صدا زد «أَيْنَ‏ بَنُو أُخْتِنَا»[8]. مقصودش عباس و برادرانش بود. دو سه بار صدا زد عباس جواب نداد. اباعبدالله فرمود برو جوابش را بده ولو اینکه دشمن ما است. عباس رفت گفت من امان نامه برایتان آوردم. عباس سر به زیر انداخت و شمر و عبیدالله زیاد را لعن کرد. برگشت و سر را به زیر انداخت و آمد خدمت ابا عبدالله. آقا فرمود دشمن چه کاری با شما داشت؟ عباس سکوت کرد. آقا اصرار کرد، پاسخ داد: آمده بودند که ما را از شما جدا کنند ولی امکان ندارد. شب عاشورا هم اظهار وفاداری کرد و روز عاشورا برای اینکه بنمایاند عباس و برادرانش فداییان ابا عبدالله اند، اول برادرانش را فرستاد به شهادت رسیدند و بعد عباس (ع) ماند. عباس یک دفعه نگاه کرد در بین جنگاوران کسی جز او و حسین باقی نمانده است. خطاب کرد به ابی عبدالله (ع) و عرض کرد سینه ام تنگ شده است. دیگر از این دنیا خسته شده ام. اجازه بده تا روانه میدان شوم. آقا ابا عبدالله فرمود حالا که می‏خواهی بروی، برای بچه ها آب بیاور. آمد در خیمه گاه و کودکان اطرافش را گرفتند و با یک صحنه عجیبی روبرو شد. زیر مشک هایی که در خیمه گذاشته شده بودند، رطوبت بود ولی مشک ها خالی بود. دید این بچه ها شکمشان را روی این رطوبت های زیر مشک گذاشته اند.

عباس روانه میدان شد و یک لشکر چهار هزار نفری را درهم ریخت و وارد شریعه فرات شد. دست برد زیر آب تا آب بنوشد که یاد برادرش حسین افتاد «فذکر عطش اخیه الحسین » عباس تو آب بخوری و حسین تشنه باشد؟ تو آب بخوری و بچه ها تشنه باشند؟ آب را روی آب ریخت. مشک را پر از آب کرد به امیدی که به خیمه گاه ببرد. در بین راه دشمن کمین کرد و دست راست عباس را قطع کرد بعد دست چپ عباس را قطع کرد، بند مشک را به دندان گرفته بود اما تیر آمد به مشک اصابت کرد و امید عباس ناامید شد. سپس تیری به چشم عباس اصابت کرد و بعد عمود آهنین بر فرق عباس فرود آمد... یک نکته می‏خواهم بگویم و آن اینکه تیر در چشم عباس است و دست در بدن ندارد. اکثر شهدای کربلا زمانی که از اسب بر زمین می‏افتادند دست ها را سپر قرار می‏دادند اما نمی‏دانم عباسی که دست در بدن ندارد چگونه روی زمین قرار گرفت.

نسئلک اللهم و ندعوک ....

پروردگارا ما را بیامرز. به عظمت باب الحوائج، حوائج این جمع را برآورده بگردان.....

 

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏10، ص318.

[2]. «مریم»:96.

[3]. نفس المهموم، ص562.

[4]. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 4، ص 63.

[5]. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏20، ص173.

[6]. همان.

[7]. وسائل الشيعة، ج‏4، ص246.

[8]. وقعة الطف، ص190.

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: علل ماندگاری عاشورا

                                                   تاریخ: 93/08/08

  مکان: حسینیه عاشقان ثارالله دیّر



لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِی‌القاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»

قال رسول الله (ص): « إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي‏ قُلُوبِ‏ الْمُؤْمِنِينَ‏ لَا تَبْرُدُ أَبَد»[1]

خدای بزرگ را سپاسگزارم که توفیقی عنایت فرمود تا در این ایام دهه محرم و ایام سوگواری سید و سالار شهیدان در جمع شما خوبان و برادران و خواهران ایمانی حضور پیدا کنم و آنچه در توان دارم در رابطه با مکتب عاشورا تقدیم حضورتان کنم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

موضوعی را که برای بحث در این پنج شب در نظر گرفته ام و تبعاً ممکن است به اطلاع شما بزرگواران رسیده باشد تحت عنوان علل ماندگاری حادثه عاشورا است.

یکی از مسائلی مهمی که مرتبط با قیام عاشورا و نهضت حسینی است که توجه بسیاری از دانشمندان و نویسندگان و آزادمردان جهان را به خود جلب کرده این است که رمز و راز جاودانگی نهضت عاشورا چیست؟

سؤال اصلی و اساسی این است که چرا با گذشت  هزار و سیصد و هفتاد و پنج سال از عاشورای کربلا هنوز هم دلها شور حسین میزند و چرا نگاه ها متوجه حسین بن علی (ع) است و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‏شود؟ از عصر عاشورا که حضرت زینب (س) اولین عزاداری را برای حسین بن علی (ع) انجام داد تا جریان کوفه و شام و تا امروز چرا این خون از جوشش نمی‏افتد؟ و چرا این حرکت متوقف نمی‏شود؟ و عزاداری ها هر سال با طراوت جدیدی شروع می‏شود؟

در کشورهای مختلف به محض اینکه عده ای گرایش به مکتب اهل بیت (ع) پیدا می‏کنند مراسم عزاداری در این کشورهای مختلف رونق بیشتری پیدا می‏کند؛ حتی یکی از بزرگواران می‏گفت به شهری در یک کشور رفته بودم که به من گفته بودند در اینجا یک خانواده شیعه وجود دارد، گفتم به آنها سری بزنم و اتفاقا ماه محرم هم بود. می‏گوید رفتم به خانه آنها و دیدم که زن و شوهر و چند بچه کوچک بودند. گفتم شما شیعه هستید؟ گفتند بله. گفتم الان ماه محرم است و شما چه میکنید؟ مرد آن خانه گفت: از روزی که ما شیعه شده ایم و به مکتب اهل بیت (ع) گرایش پیدا کردیم از شب اول هر آنچه که از کربلا می‏دانم، روضه خوانی می‏کنم و زن و بچه هایم مستمع هستند.

اما در رابطه به سؤالی که مطرح شد (رمز و راز ماندگاری عاشورا) می‏خواهم این جمله را بگویم که حادثه عاشورا و قیام ابا عبدالله (ع) مثل دانشگاهی می‏ماند که دانشجویان این دانشگاه منحصر به شیعه نیستند. همه مسلمانان و آزادی خواهان جهان در این دانشگاه کارنامه قبولی می‏گیرند. دانشگاه کربلا رشته های مختلفی دارد. رشته اخلاق و سیاست و عاطفه و مهر و محبت دارد و همچنین رشته شور و شعور دارد. اگر امروزه گاهی در کشورمان بحث دانشگاه بین المللی مطرح می‏کنیم، من معتقدم دانشگاه بین المللی، کربلا و عاشورا است که هیچ مرز و عقیده و منطقه جغرافیایی را نمی‏شناسد.

دشمنان اسلام برنامه ریزی و طراحی های زیادی کرده اند تا حادثه کربلا و عاشورا را به انحراف بکشند و امروز هم که من با شما صحبت می‏کنم، عده ای در قالب های مختلف برنامه ریزی می‏کنند که با نفوذ در هیئات و دسته های عزاداری، این مسیر را آنگونه که می‏خواهند بهره برداری کنند و از راه اصلی به انحراف بکشانند چون می‏دانند که جایگاه مقدس است. اما با همه این طراحی ها و برنامه ریزی ها نام زیبای حسین همچنان می‏درخشد و پیامبر اکرم هم فرمودند: « إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي‏ قُلُوبِ‏ الْمُؤْمِنِينَ‏ لَا تَبْرُدُ أَبَد»[2] در رابطه با حسین بن علی و کشتن ایشان در دلهای مومنان یک حرارت و خروشی است که هرگز خاموش نمی‏شود.

بنی عباس هفتصد سال طراحی و برنامه ریزی کردند تا نام حسین (ع) و اهل بیت (ع) باقی نماند اما چه کردند؟ کجا هستند؟ این گنبد و بارگاه حسین بن علی (ع) است که بر افراشته مانده؟ یا هارون ها و مأمون ها و متوکل ها و معتصم عباسی ها؟

در زمان متوکل آنچنان نسبت به حسین بن علی عناد ورزیدند که نمونه اش را اگر بشنوید شاید تعجب کنید. متوکل عباسی قبل از اینکه به خلافت برسد یک کنیز آوازه خوانی می‏آمد و برایش آواز خوانی می‏کرد بعد که به خلافت رسید پیام داد چرا سراغ ما نمی‏آیی؟ گفتند این کنیزی که برای تو آواز خوانی می‏کرد برای حج واجب به مکه رفته است و بعد از مدتی دوباره سراغ گرفت و کنیز را خواست. گفت کجا بوده ای؟ گفت کربلا بودم. متوکلی که دستور می‏داد دست زائران حسین بن علی را قطع کنند گفت: کار به جایی رسیده که افراد می‏روند به زیارت قبر حسین و بعد می‏گویند ما به زیارت خانه خدا رفته ایم؟ همان جا دستور داد به کارگزارانش که بروید و قبر حسین (ع) را ویران کنید. در تاریخ نگاه کنید، اینکه می‏گوییم حسین بن علی (ع) ماندگار است بخاطر این است که قبرش را چند بار با خاک یکسان کردند و و روی این زمین را شخم زدند و آب روانه کردند اما

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد            آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست

چند سال قبل تعدادی از کارشناسان غربی و آمریکایی بعد از پیروزی انقلاب ما سؤال کردند این حرکت شیعه از کجا ناشی می‏شود؟ این توانمندی شیعه و تأثیر گذاری و نفوذ شیعه از کجا است؟ آمدند مدتها کار کردند و برنامه ریزی کردند،ی کار مطالعاتی انجام دادند و خروجی کار آنها دو جمله شد و آن جمله این است که شیعه روی دو محور می‏چرخد؛ محور عاشورا و انتظار.

رمز حرکت و تلاش شیعه و پیشرفت و تأثیر گذاری شیعه که یکی از مجموعه های کوچکش به نام حزب الله در مقابل اسرائیل قد علم می‏کند و نه تنها شکست نمی‏خورد که پیروز هم می‏شود بخاطر عاشورا است . گویا خون حسین در رگ اینها می‏جوشد و یکی هم امید به آینده و مهدویت است.

رئیس اسبق سازمان سیا یک تحقیقاتی را شروع کرد و جمعی را فرستاد پاکستان و گفت به آنجا بروید و بررسی کنید که علت حرکت این شیعیان چیست؟ آمدند بررسی کردند و گزارشی دادند و آن گزارش این بود که دو عنصر کلیدی و اساسی در شیعه وجود دارد یکی بحث رهبری در شیعه که اینها بسنده نمی‏کنند به پیامبر و امامانشان، و در زمان غیبت هم معتقد به رهبری و ادامه راه ولایت و نبوت اند. مراجع تقلید دارند. وجود مراجع تقلید و وجود رهبری و اعتقاد به جانشینی حضرت بقیة الله یک عنصر جدی و اساسی است برای نشاط و شادابی و تحرک شیعه. گفتند عنصر دوم چیست؟ گفتند عاشورا است. این دو عنصر تأثیر گذار است و ما باید کاری کنیم که نگاه مردم از مرجعیت و رهبریت منحرف شود و همچنین باید کاری کنیم که عاشورا برای جامعه شیعه آن قداست لازم را نداشته باشد. آنچنان در حادثه عاشورا دستکاری کنیم و تأثیر بگذاریم در عاشورا که بعد از مدتی که افراد چشم باز کنند بیبینند عاشورا چیز دیگری شده است و این با آنچه که اتفاق افتاده است فاصله دارد. گفتند راجع به عاشورا چه کنیم؟ گفتند رهبری و مرجعیت را هر چه که می‏توانید تخریب کنید اما راجع به عاشورا کتاب بنویسید و عزاداری را زیر سؤال ببرید و کتاب بنویسید که چرا لباس سیاه می‏پوشید و برنامه ریزی های مفصل برای تخریب وجهه عاشورا کنید.

بنده امشب به طرح یک سؤال (علل ماندگاری حادثه عاشورا) پرداختم و یک مقداری پیرامون آن صحبت کردن تا معلوم شود در شبهای آینده پیرامون چه مبحثی صحبت می‏کنم. ان شاء الله در طول این چند شب عواملی را بیان خواهم کرد که چهره عاشورا و کربلا و چهره نازنین حسین بن علی (ع) برای برادران و خواهرانمان روشن شود. امشب به دو نکته اشاره می‏کنم و دامنه بحث را جمع می‏کنم.

اولین نکته ای که در رابطه با حادثه عاشورا می‏خواهم اشاره کنم مشیت و اراده الهی است. « يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ‏ الْكافِرُون‏»[3]  عده ای می‏خواهند نور خدا را خاموش کنند. ولی خدا نورش را روز به روز کامل تر می‏کند ولو کافران را خوش نیاید. ممکن است سؤال شود که نور الله چه ربطی به حسین بن علی (ع) و ائمه (ع) دارد؟ من عرض می‏کنم که اگر شما زیارت حسین بن علی (ع) را در ماه شعبان را مطالعه فرمایید، در حسین بن علی (ع) به عنوان نور الله است. «أَشْهَدُ أَنَّكَ‏ نُورُ اللَّهِ‏ الَّذِي‏ لَمْ‏ يُطْفَ وَ لَا يُطْفَأُ أَبَدا»[4] حسین بن علی نور الله است. اهل بیت یکی از مصادیق نور الهی هستند. اینکه پیامبر می‏فرماید: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي‏ قُلُوبِ‏ الْمُؤْمِنِينَ‏ لَا تَبْرُدُ أَبَد»[5] تفسیر همین است چون حسین نور خدا است و نور خدا خاموش نمی‏شود. این مشیت الهی و اراده الهی است. برادران وخواهران گرامی، خداوند دو اراده دارد. یک اراده تشریعی پروردگار عالم ودوم اراده تکوینی پروردگار است. تفاوت بین اراده تشریعی و تکوینی این است که اراده تشریعی پروردگار عالم تخلف پذیر است مثلاً خدا اراده کرده است که از نظر قانون و تشریع نماز بخوانیم و روزه بگیریم و امر به معروف کنیم و نهی از منکر کنیم و دهها واجب دیگر را انجام دهیم. این اراده تشریعی ذات کبریای حق است که عده ای آن را انجام می‏دهند و عده ای آن را ترک می‏کنند.

اما در اراده تکوینی پروردگار عالم تخلف معنا ندارد. خدا اراده کرده انسان را بیافریند و می‏آفریند. اراده کرده که جهان هستی و کهکشان ها را بیافریند و می‏آفریند. خداوند می‏خواهد نور اهل بیت (ع) و امام حسین (ع) هیچوقت خاموش نشود و نمی‏شود.

نکته آخر این است که غیر از مشیت و اراده الهی که رمز ماندگاری نهضت عاشورا است،  این است که هر چیزی که رنگ خدایی داشت و در راه خدا بود، همیشه ماندگار است. خداوند می‏فرمایند: «وَ لا تَحْسَبَنَ‏ الَّذينَ‏ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ »[6]. و در آیه دیگری می‏فرمایند: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ»[7].  کف روی آب می‏رود اما آن چیزی که به درد مردم می‏خورد که آب گوارا است می‏ماند. باطل مثل کف روی آب است. خداوند در تعبیر زیبایی در قرآن می‏فرماید باطل کف روی آب است و حق، آن آب گوارایی است که مردم می‏نوشند و سیراب می‏شوند. حق از بین نمی‏رود و لذا زینب کبری عصر روز یازدهم موقعی که کاروان اسرا را از کنار اجساد مطهر شهدا عبور دادند وجود مقدس امام سجاد تا چشمشان به بدن پاره پاره پدر و سر بریده ایشان افتاد نزدیک بود جان دهد. زینب کبری (س) نگاه کرد به چهره پسر برادر دید که خیلی متأثر است. زینب (س) خطاب می‏کند به امام سجاد، ناراحت نباش. درست است که مصیبت سنگین است اما ناراحت نباش. از میان این امت عده ای پیدا می‏شوند و می‏آیند این بدن های پاره پاره را دفن می‏کنند. «وَ يَنْصِبُونَ‏ لِهَذَا الطَّفِ‏ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِيك‏»[8] و در این زمین و در این مکان نشانه ای را بر افراشته نگه میدارند که علامتی باشد برای قبر پدرت حسین بن علی (ع) چون او در راه حق بود این قبر می‏ماند. این کلام زینب کبری است. «وَ يَنْصِبُونَ‏ لِهَذَا الطَّفِ‏ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِيك‏»[9] که به مرور زمان از بین نمی‏رود و ماندگار است چون حسین (ع) بر اساس حق جهاد کرد.

در مسیر راه کربلا هم زمانی که سخن از کشته شدن به میان می‏آید می‏بینیم فرزند حسین (ع) می‏گوید: « ألسنا على الحق‏؟»[10] پدر جان مگر ما بر حق نیستیم: حضرت می‏فرمایند بله و در ادامه فرمود: «يا أبت إذا لا نبالي‏؛ نموت محقّين‏»[11] انسانی بر اساس حق عمل می‏کند که از مرگ نمی‏ترسد.

امشب می‏خواهم شما را به کربلا ببرم. عرض ادبی کنیم همگی نسبت به یتیم امام مجتبی. قاسم بن الحسن. اگر حاجتی دارید، مشکلی دارید، امشب متوسل شویم به عزیز امام مجتبی. شب عاشورا یک صحنه تماشایی بود. حسین بن علی در خطبه قرائی که ایراد کرد فرمود اینها با من کار دارند. برادرانم، فرزندانم، عزیزانم، از این تاریکی شب استفاده کنید و بروید چرا که اینها با من کار دارند. همه یاران و برادران آقا اظهار وفاداری کردند و فرمودند اگر هفتاد بار کشته شویم و زنده شویم باز هم در رکاب تو حاضریم به شهادت برسیم. حضرت همین گونه که صحنه فردا را توضیح می‏داد فرمود فردا کار بجایی می‏رسد که طفل شش ماه ام نیز به شهادت می‏رسد. قاسم بن الحسن ایستاد و عرض کرد عمو جان مگر دشمنان به خیمه گاه حمله می‏کنند که علی اصغر به شهادت می‏رسد؟ حضرت فرمود نه من فردا علی را می‏برم تا به آن آب دهند، تیر به گلوی علی اصابت می‏کند. قاسم بن الحسن یک سؤال می‏کند که عمو جان آیا من هم جزء کشتگان فردا هستم؟ من هم کشته میشوم؟ حضرت می‏خواهد بداند که فرزند برادر چه طرز نگاهی به قصه شهادت دارد؟ سؤال می‏کند عمو جان «کیف الموت عندک» مرگ در نزد تو چگونه است؟ می‏دانید پاسخ چیست؟ می‏فرماید عمو جان «اهلی من العسل» مرگ در کام قاسم از عسل شیرین تر است. این داستان شب عاشورا است. روز عاشورا علی اکبر به شهادت رسیده است. دیگران به شهادت رسیده اند. این نوجوان سیزده ساله جلوی ابا عبدالله می‏آید و می‏گوید عمو جان به من هم اجازه بدهید و در رکاب تو مجاهدت و مبارزه کنم. آقا به او اجازه نمی‏دهد. فرزند برادر است. یادگار برادر است. خدا می‏داند خم شد پای عمو را بوسید و همینطور در تاریخ دارد«یقبل یدیه و رجلیه»  قاسم دست و پای حضرت را می‏بوسید تا اجازه میدان پیدا کند. می‏گویند حضرت دست دور گردن قاسم برد. این دو آنچنان اشک ریختند و گریه کردند در تاریخ آمده است که «فغشی علیها» یعنی هر دو بیهوش شدند. سینه روی سینه قاسم گذاشته است. دو جا حسین بن علی سینه روی سینه قاسم گذاشت. یکی هنگام وداع و یکی هم آن لحظه ای که قاسم صدا زد یا عمّاه ادرکنی. حسین بن علی خودش را به بالین قاسم رساند و دید دویست نفر دور بدن قاسم جمع شده اند که سر از بدن قاسم جدا کنند. اما آنها را کنار زد و بدن قاسم را در آغوش گرفت و سینه روی سینه قاسم گذاشت. می‏گویند حضرت اینجا صدا نزد جوانان بنی هاشم بیایید. بلکه خود ابا عبدالله دست برد زیر بدن قاسم و سینه روی سینه به سمت خیمه گاه آمد. می‏گویند پاهای قاسم روی زمین کشیده می‏شد. حالا سؤال این است که چرا پاهای قاسم روی زمین کشیده می‏شد؟ آیا قد حسین از مصیبت قاسم خم شده بود یا بدن قاسم پاره پاره و پاهای قاسم روی زمین کشیده می‏شد.

نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم العزّ الاجل اکرم یا الله...

پروردگارا ما را بیامرز. به اسلام و اسلامیان عزت عنایت بفرما. پروردگارا حیات ما و ممات ما را حیات پیامبر و اهل بیت قرار بده. روح رهبر فقیدمان عالیست اعلا بگردان...

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏10، ص318.

[2]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏10، ص318.

[3]. «الصف»: 8.

[4]. البلد الأمين و الدرع الحصين، ص284.

[5]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏10، ص318.

[6]. «ال عمران»: 169.

[7]. «رعد»: 17.

[8]. كامل الزيارات، ص262.

[9]. همان.

[10]. وقعة الطف، ص177.

[11]. وقعة الطف، ص177.

 

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: علل ماندگاری نهضت کربلا                                                    تاریخ: 93/08/10

  مکان: حسینیه عاشقان ثار الله

 

 

لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِی‌القاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»

قال رسول الله (ص): «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا»[1]

موضوع سخن در این مجلس و محفل باشکوه، به مناسبت ایام مصیبت آل­الله و ایام محرم، پیرامون علل ماندگاری نهضت کربلا است. در شب­های گذشته بحثی را مطرح کردیم، تحت این عنوان که اساساً قانون تحول، دگرگونی، فرسوده شدن، فراموش شدن و از رونق افتادن بر سراسر عالم ماده حاکم است. کوه­ها دگرگون و فرسوده می­شوند، شخصیت­ها و حوادث روزگار رنگ می­بازند. لذا اساساً حوادث حتی مکاتب فکری از سه ویژگی برخوردار هستند 1. تولد2. اوج دارند 3. فرود.

یعنی حوادث شکل می­گیرند، در برهه­ای به اوج می­رسند و بعد از مدتی که با چالش مواجه می­شوند و سخنی برای گفتن ندارند، مرحله فرود و انحطاط و به فراموش سپردن آن­ها آغاز می­شود. سؤال اصلی این است که در قبال این ویژگی عالم، یعنی فرسوده و فراموش شدن، چگونه است که بعضی از شخصیت­های تاریخ با گذشت زمان، نام و یاد آن­ها از خاطره­ها نمی رود بلکه هر روز بر رونق آن­ها افزوده می­شود؟ پاسخ این است که این شخصیت­ها یک شخصیت استثنایی تاریخ بشریت هستند؛ شخصیت­های الهی وآسمانی هستند.لذا یک سلسله عوامل دست به دست هم داده­اند تا نه تنها در جامعه شیعه و اسلامی بلکه در جامعه بشریت به عنوان انسان­های جاودانه تاریخ معرفی شده­اند. از آن جمله شخصیت­ها، شخصیت سید و سالار شهیدان وجود مقدس اباعبدالله الحسین (ع) است.

از شب اول تا کنون ما سه عامل اساسی ماندگاری نهضت عاشورا اشاره کرده­ایم:1. مشیت و اراده الهی، 2.ویژگی حق طلبی، عدالت خواهی وظلم ستیزی نهضت اباعبدالله (ع)، 3. در رابطه با عامل سوم قرآن دو عنصر کلیدی را در کنار هم قرار می­دهد و می­فرماید:« إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ‏ الرَّحْمنُ‏ وُدا »[2]. انسان­هایی که از عمل صالح و ایمان برخوردار هستند، محبت آن­ها در دل­های مردم جا می­گیرد. حسین ابن علی (ع) محبوب دل­هاست چون حسین (ع) مرد ایمان و عمل صالح است.شب گذشته اشاره شد که بنابه تعبیر علامه طباطبایی، در قرآن ازعمل صالح آن تعریف نشده است. بلکه قرآن مصادیق عمل صالح را بیان کرده است که به نمونه­هایی اشاره کرده­ام. امشب به دو نمونه از مصادیق عمل صالح اشاره می­کنم:

انسان­هایی که در مقابل خدا، خواستی از خود ندارند، تسلیم اراده پروردگار عالم هستند، این افراد برخوردار از عمل صالح هستند و چون برخوردار از عمل صالح اند، محبوب دل­ها هستند و ماندگار هستند. « إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُون‏»[3] مؤمنان کسانی­اند که برخوردار از عمل صالح هستندو تسلیم در مقابل خدا هستند.«اخبتوا» در این آیه نکته جالبی را اشاره می­کند؛ معنای «اخبتوا» یعنی کسانی که تسلیم اوامر پروردگار و تسلیم خدا هستند. یعنی به وعده­های پروردگار ایمان و اطمینان دارند، لذا این افراد در دنیا و آخرت جاودانه هستند.

مدعیان تسلیم در مقابل خدا سه دسته هستند:

 یک دسته مدعی تسلیم در مقابل خدا هستند اما به محض اینکه اوامر پروردگار عالم با منافع آن­ها در تضاد و تقابل بود، صحنه را ترک می­کنند و می­گویند ما تسلیم و بنده خدا هستیم اما مرز بندگی خدا تا جایی است که منافع شخصی و دنیایی آن­ها مورد تهدید قرار نگیرد. اگر منافع شخصی این افراد مورد تهدید قرار گرفت، از مسجد وحسینیه و شرکت در مجالس دینی خداحافظی می­کنند. لذا این افراد به اندازه­ای تسلیم هستند، که امور دینی، منافع شخصی او را تأمین کند تأمین کند. در جامعه ما این­گونه افراد کم نیستند، به آن­ها می­گوییم آقا چرا نماز نمی­خوانید؟ جواب می­دهند که ما با نمازی که این مشکلات را در زندگی ما ایجاد کرده است کاری نداریم. چرا رنگ مسجد نمی­بینید؟ می­گوید من مشکلات در زندگی زیاد دارم که اگر خدا ما را دوست می­داشت این قدر مشکل برای ما پیدا نمی­شد و با این ادبیات صحنه را ترک می­کند. این افراد در حقیقت در مقابل خدا تسلیم نیستند بلکه تابع منافع خود هستند.

 دسته دوم کسانی هستند که می­گویند ما خواسته و منافع دنیایی داریم اما سبک و سنگین می­کنند یعنی اگر احیاناً منافع آن­ها با اوامر پروردگار در تقابل و تضاد قرار گرفت، می­گویند نمی­شود که ما به منافع خود بچسبیم و اراده حق تعالی را زیر پا بگذاریم، آنجاست که دست از منافع شخصی می­کشند و تسلیم اراده پروردگار می­شوند. آیا انسان همسر و فرزند خود را دوست ندارد؟ امکانات را دوست ندارد؟ حتما همه افراد منافع دنیایی و شخصی دارد اما می گویند یک وظیفه و تکلیف متوجه ما شده است می­گوید همه این ها را رها می­کنم و تکلیف الهی را می­پذیرم. لذا در تقابل منافع شخصی و مصالح الهی، مصالح الهی مقدم است. تا این­جا ما هنوز با عمل صالح حسین ابن علی (ع)فاصله داریم و میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.

فرهنگ و مکتب حسین ابن علی (ع) و عاشورائیان، این جمله است: « رِضَى‏ اللَّهِ‏ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت‏»[4] در این جمله چیزی به عنوان منفعت شخصی مطرح نیست، اول رضایت خداست بعد رضایت اهل بیت. رضایت خدا رضایت ماست نه چون رضایت ما با رضایت خدا در تقابل قرار گرفته است بلکه ما رضایت خدا را بر رضایت خودمان ترجیح داده­ایم. لذا در چند نکته حساس و برجسته در رابطه با عاشورا و کربلا، جملات حسین ابن علی (ع) را خدمت شما عرض نمایم تا بدانید مکتبی که حسین ابن علی (ع) پایه­گذاری کرد و ما امروز می­گوییم که چرا این نهضت ماندگار است به خاطر این است که بحث شخص مطرح نیست. اگر منافع شخصی، روح بشری و منافع انسانی ما مطرح باشد با خدا خیلی فاصله داریم. خداوند می­فرماید: آن­چه که مربوط به خود شماست از بین می­رود و آن­چه که مربوط به خداست می­ماند.جمله حسین ابن علی (ع) در مسیر مدینه تا کربلا، بر تارک تاریخ می­درخشد: «أما و اللّه إني لأرجو أن يكون خيرا ما أراد اللّه بنا قتلنا أم‏ ظفرنا»[5] سید و سالار شهیدان (ع) می­فرماید: امیدوارم این مسیری را که ما در پیش گرفته­ایم و آن­چه خدا برای ما خواسته است به خیر بگذرد و مهم نیست که آیا کشته شویم یا پیروز شویمبلکه آن­چه خدا می­خواهد مهم است. ام سلمه که حسین ابن علی (ع) به او خطاب مادر می­کند، مورد احترام است چرا که همسر رسول الله (ص) است.زمانی که اباعبدالله (ع) از مدینه به سمت کربلا حرکت می­کند، ام سلمه اظهار نگرانی می­کند و می­گوید یا حسین،از اینکه می خواهی از مدینهبه سمت عراق هجرت کنی، ما را نگران و ناراحت نکن. حسین ابن علی (ع) می­فرماید این راهی است که از قبل برای من ترسیم و تعیین شده است، « ا اماه! و انا اعلم اني مقتول مذبوح ظلما و عدوانا »[6] یعنی راه برای حسین ابن علی (ع) روشن است و حضرت در ادامه می­فرماید: مادر ام سلمه، بدان که من از روی ستم کشته می­شوم و دشمنان سر من را از تن جدا می­کنند، چون خدا خواسته است که در این مسیر به وظیفه و تکلیف عمل کنیم تا هرچه پیش آید. حضرت در مکه خطبه ای آتشین ایراد کردند و فرمودند « خُطَّ الْمَوْتُ‏ عَلَى‏ وُلْدِ آدَمَ‏ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ، وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُف‏»[7] مرگ برای فرزندان آدم مانند گردنبند دخترانی است که به گرد­بند خود علاقمند هستند. شوق من نسبت به دیدار پیغمبر (ص) و پدرم امیرالمؤمنین (ع) و بزرگانی که از میان ما رفته­اند مانند شوق یعقوب نسبت به یوسف است و بعد هم در پایان می­فرماید: « رِضَى‏ اللَّهِ‏ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت‏»[8]

عاشورا به وجود آمد تا تسلیم بودن در مقابل خدا را این­گونه برای ما تنظیم و تقسیم کند. ادعا نکنیم و شعار ندهیم و حرفی که نمی­توانیم در عمل اثبات کنیم، نزنیم.

پس نکته اول در مورد عمل صالح تسلیم بودن در مقابل خداوند و ترجیح دادن اراده او بر اراده خود است.

نکته دیگر ماندگاری نهضت عاشورا اخلاص؛ اخلاص سه کلاس دارد و حسین ابن علی (ع) در بالاترین کلاس اخلاص قرار دارد.

 بعضی اهل اخلاص هستند و با خدا معامله می­کنند که اشکالی هم ندارد؛ به عنوان مثال می­گوید خدایا من مال و جان خود را در راه تو می­دهم و بهشت تو را می­خواهم. « إِنَ‏ اللَّهَ‏ اشْتَرى‏ مِنَ‏ الْمُؤْمِنينَ‏ أَنْفُسَهُمْ‏ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏»[9] عده­ای با خدا معامله می­کنند و مال و جان خود را می­دهند تا در مقابل، بهشت برین الهی نصیب آن­ها شود که البته مقام اولیای الهی بالاتر از این هست. در کلمات نورانی امیرالمؤمنین (ع) آمده است:« مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ‏ نَارِكَ‏ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ رَأَيْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك‏»[10] به خاطر ترس از دوزخ و طمع در بهشت تو را عبادت نمی­کنم بلکه تو را اهل عبادت یافته­ام و تو را عبادت می­کنم.

دسته دوم، جان و بدن خود را یک طرفه به خدا می­بخشند و به دنبال معامله با خدا نیستند. موسی ابن عمران (ع) جمله­ای دارد: « هَبْ لِي مِنْ قَلْبِكَ‏ الْخُشُوعَ‏ وَ مِنْ‏ بَدَنِكَ‏ الْخُضُوعَ‏ وَ مِنْ عَيْنَيْكَ الدُّمُوعَ فِي ظُلَمِ اللَّيْل‏»[11] به حضرت موسی می­فرماید که خشوع قلب، خضوع بدن را به من ببخش، اشک چشم خود را در شب تاریک به من ببخش. این جا دیگر معامله نیست بلکه یک طرفه است. پس اخلاص کلاس دوم هبه و بخشش یک طرفه است.

 اخلاص کلاس سوم بذل است و حسین (ع) اهل بذل است، « اللَّهُمَ‏ ارْزُقْنِي‏ شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ‏ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن‏»[12] سؤال می­شود که فرق بین هبه و بذل چیست؟ محققان می­گویند هبه دو نکته دارد نکته اول این است که زمانی که انسان می­خواهد چیزی را هبه کند، می­گوید کم و زیاد نباشد و برای خودم بماند یا نماند؛ در هبه ارزش برای طرف مقابل خیلی مهم است،.اما بذل این است که آن­چه دارد یک جا می­دهد و به فکر کوچک و بزرگ بودن آن چه می­دهد نیست. حسین ابن علی (ع) در بالاترین کلاس اخلاص و اهل بذل است، «الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن»[13] این­ها عناصر اصلی و کلیدی بود در رابطه با رمز ماندگاری حادثه عاشورا بود. پس تعجب نکنید که هنوز محرم نیامده است پرچم­های سیاه در معابر عمومی و خیابان­ها نصب شده­اند و عزاداران و بانیان حسینیه­ها خود را آماده می­کنند و گاهی از این سال تا سال دیگر خود را آماده می­کنند.

نکته چهارم نکته مهمی است، گاهی عده­ای سؤال می­کنند چرا در طول تاریخ بعد از حادثه عاشورا کسانی کهبه ظاهر ادبیات آن­ها با ادبیات حسین ابن علی (ع) یکی نیست، از حسین ابن علی (ع) با عظمت یاد می­کنند؟ چرا گاندی و دانشمند فرانسویاز حسین (ع) با عظمت یاد می­کند؟یکی از علل ماندگاری حادثه عاشورا این است که حسین ابن علی (ع) احیاگر فطرت بشریت است. فطرت بشریت را خدای متعال در نهاد همه انسان­ها به بدیعت گذاشته است.فطرت خداباوری، گرایش و تمایل به ارزش­ها، فطرت آزادگی و آزادی این­ها همه فطرت بشریت است و اروپایی، افریقایی، آسیایی، شیعه و مسلمان، بودایی ومسیحی نمی­شناسد و هر چه بر آن بشر صدق می­کند فطرت و روح خدا جویی در آن است. اما گاهی موانع موانع اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی پیش می­آید یا حکومت­های جور، جلوی بروز این فطرت را می­گیرند.  حسین ابن علی (ع) آمد تا این خاکسترها و غبارهای گرفته شده روی فطرت را کنار بزند. لذا گاندی بعد از مراجعه به فطرتش می­بیند ادبیات او با ادبیات حسین (ع) از نظر فطرت یکی است. حسین ابن علی (ع) کار پیامبر گونه کرد؛یعنی پیامبران آمده­اند که نعمت­های فراموش شده الهی را یادآوری کنند، به بشریت بگویند که فطرت خداجویی در وجود شماست و چرا آن را فراموش کرده­اید؟ لذاحسین ابن علی (ع) با آن شیوه مدیریت و رهبری­اش در صحنه عاشورا،این زنگارها را کنار زد.پس کار حسین (ع) کار پیامبران است و احیای فطرت بشری است؛ لذا زمانی که حسین ابن علی (ع) سخن می­گوید، گویا از فطرت همه انسان­ها سخن می­گوید «إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ‏ دِينٌ‏ وَ لَا تَخَافُونَ‏ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَارا»[14] روز عاشورا زمانی که به خیمه­گاه حسین ابن علی (ع) حمله می­کنند و حسین ابن علی (ع) در آن شرایط خاصی که نمی­تواند از خیمه­گاه دفاع کند، می­فرماید« إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ‏ دِينٌ‏ وَ لَا تَخَافُونَ‏ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَارا »[15] اگر دین ندارید، آزاده باشد. یعنی به فطرت بشری خود مراجعه کنید و با این کار اتمام حجت بر شیعه کرده است.

عامل پنجم، رهبری امام معصوم (ع) است. انقلاب خودمان را به عنوان یک نمونه و یک شعاع از وجود حسین ابن علی (ع) و عظمت اسلام و قرآن و امام را نگاه کنید. خیلی از افراد آمدند در مقابل دستگاه طاغوت موضع گرفتند و حرف زدند اما جاذبه ایجاد نکردند. آن روزی که امام دست به نهضت زد، به ایشان گفتند که یاران و اصحاب شما کجا هستند؟ فرمود کسانی که در گهواره­ها هستند و در دامن مادرانشان شیر می­خورند یاران آینده من هستند. یک انسانی که یک عمر را با پاکی گذرانده است، زمانی که در مقابل قلدر و دیکتاتور زمان فریاد می­زند جاذبه ایجاد می­کند. لذا می­بینیم کشاورز، دانشجو، استاد دانشگاه، بازاری، علماء و بزرگان و شخصیت های در طراز اجتهاد و مرجعیت، به خاطر ویژگی رهبر قیام پا به میدان می­گذارند و برخی از آنان به شهادت می­رسند.

وجود مقدس اباعبدالله (ع) عنصری و شخصیتی معصوم است. اگر ما حسین ابن علی (ع) را از کربلا کم کنیم، قمربنی هاشم (ع) خورشید است. اگر حسین ابن علی (ع) را مِنها کنیم، علی اکبر (ع) خورشید است.قاسم ابن الحسن، حبیب ابن مظاهر، و امثال این­ها خورشیدند ولی زمانی که خورشید حسین (ع) ظاهر می­شود عباس و علی اکبر و قاسم (ع) در مقابل خورشید، قمر می­شوند، گرچه خودشان به تنهایی شمس هستند، لذا امر به معروف و نهی از منکر حسین ابن علی (ع) با دیگران فرق می­کند. زمانی که بشریت به این برنامه نگاه می­کند در مقابل عظمت حسین ابن علی (ع) سر تعظیم فرود می­آورد. لذا نهضت جاودانه ماند و شخصیت­هایی که وارد این نهضت شدند  به جاودانگی این نهضت کمک کردند.

ذکر مصیبت

امشب پدران و مادران شهیدان که در این جلسه هستند و فرزندان برومند آن­ها در راه اسلام به شهادت رسیده­اند، توجه کنند که بر حسین و زینب در روز عاشورا به خاطر شهادت علی اکبر چه گذشت.

حسین ابن علی نگاه کرد، دید تمام اصحاب به شهادت رسیده­اند و فقط جوانان بنی هاشم مانده­اند. جوانان بنی هاشم تا این صحنه را دیدند مثل دوران دفاع مقدس و شب عملیات، بچه­ها دست دور گردن یکدیگر می­انداختند و خداحافظی می­کردند که کدام زودتر به شهادت برسند. در تاریخ است که بعضی از جوانان بنی هاشم دست دور گردن یکدیگر می­انداختند و با هم خداحافظی می­کردند. علی اکبر خدمت پدر آمد ، هر کدام از اصحاب که خدمت اباعبدالله می­رسیدند و اذن می­خواستند حضرت یک توقف می­کرد اما درباره علی اکبر دارد که «فستأذن اباه فأذن له» به محض اینکه علی اکبر از پدر اجازه میدان خواست بی درنگ اباعبدالله به او اجازه داد و لباس رزم را بر تن فرزند جوانش کرد. زمانی که علی اکبر روانه میدان شد اباعبدالله خیره خیره پشت سر فرزندش نگاه کرد. می­فرماید « فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ‏ النَّاسِ‏ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ ص وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْه‏»[16] خدایا تو شاهد باش که هم سیمای پیغمبر دارد، هم سخن گفتنش سخن گفتن پیغمبر است و هم اخلاق او شبیه پیغمبر است. بعد اباعبدالله ادامه می­دهد که خدایا تو شاهد هستی که هر زمان دل ما برای پیغمبر تنگ می­شد به چهره زیبای علی نگاه می­کردیم. علی اکبر روانه میدان شد، دو بار علی اکبر در روز عاشورا به میدان رفته است. بار اول رفت تعدادی از دشمنان را کشت و برگشت  بابا تشنگی مرا از پا درآورد. این فرزند خبر دارد که در خیمه­گاه آب نیست اما چرا به بابا می­گوید از تشنگی نزدیک است که از پا درآیم؟ چون بچه علاقه دارد درد دل خود را با پدر مطرح کند. زمانی که نزد اباعبدالله آمد حضرت فرمود فرزندم زبانت را بده، اینجا دو نقل است یک نقل است که حضرت دهان را باز کرد و فرمود زبان خود را در دهان من بگذار، اباعبدالله می­خواهد به فرزندش بگوید فرزندم دهان من از زبان تو خشک­تر است. نقل دیگر می­گوید که عقیقی در دست حضرت بود و آن را در دهان علی گذاشت و فرمود برو با دشمنان بجنگ و از دست جدت رسول الله سیراب خواهی شد. برای بار دوم که علی اکبر روانه میدان شد زینب کبری کنار خیمه ایستاده و نگاه می­کند.زینب می­گوید مرتب برادرم نگاه به چهره علی می­کرد و می­فرمود « لاحول و لاقوة الا بالله» ناگهان زینب می­فرماید یک دفعه رنگ چهره برادرم تغییر کرد گفتم حسین جان چه شد فرمود علی را کشتند، اباعبدالله حرکت کرد آمد بالین سر علی اکبر، سر علی را به زانو گذاشت دید آرام نمی­گیرد، سر علی را روی قلبش گذاشت دید آرام نمی­گیرد صورت به صورت علی گذاشت.

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏10، ص318.

[2]. «مریم»: 96.

[3]. «هود»: 23.

[4]. بحار الأنوار، ج‏44، ص367.

[5]. وقعة الطف، ص174.

[6]. بحار، ج45، ص89.

[7]. لهوف، ترجمه مير ابو طالبى، ص110.

[8]. بحار الأنوار، ج‏44، ص367.

[9]. «التوبة»: 111.

[10]. نهج الحق و كشف الصدق، ص248.

[11]. الأمالي( للصدوق)، النص، ص357.

[12]. فرازی از زیارت عاشورا.

[13]. همان.

[14]. كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏2، ص50.

[15]. همان.

[16]. اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص113.

باسمه تعالی

متن سخنرانی حضرت آیت الله سید هاشم حسینی بوشهری«دامت برکاته»

موضوع: جشن فارغ التحصیلی دانش‎پژوهان جامعة آل البیت- مسئولیت حوزه‎های علمیه                                                   تاریخ: 93/10/20

مکان: مرکز همایش‎های سازمان تبلیغات

 

 

تاریخ: 20/10/1393                   

لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللهِ العَلِیِ العَظیِم، حَسبُنَا الله وَ نِعمَ الوَکیِل، نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیِر.

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِی‌القاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»

قال مولانا امیر المؤمنین (ع): قال رسول الله (ص): «مَنْ‏ طَلَبَ‏ الْعِلْمَ‏ لِلَّهِ‏ لَمْ‏ يُصِبْ‏ مِنْهُ بَاباً إِلَّا ازْدَادَ بِهِ فِي نَفْسِهِ ذُلًّا وَ فِي النَّاسِ تَوَاضُعاً وَ لِلَّهِ خَوْفاً وَ فِي الدِّينِ اجْتِهَاداً وَ ذَلِكَ الَّذِي يَنْتَفِعُ بِالْعِلْمِ فَلْيَتَعَلَّمْه‏»[1] بسیار خوشحال و خوشبخت هستم که در ایام میلاد رسول الله (ص) و میلاد امام صادق (ع) در این جلسه باشکوه و آبرومند که به مناسبت دومین جشن فارغ التحصیلی عزیزانمان در جامعة آل البیت برگزار شده است، شرکت می­کنم.

من از همه دست­اندرکاران این جلسه و مسئولان جامعة آل البیت، مدیران و طلاب و فضلای عزیز به سهم خودم تقدیر و تشکر می­کنم. از برادران عزیز و بزرگوار جامعة المصطفی العالمیة که در خدمت قائم مقام محترم جامعة المصطفی هستیم، به خاطر این فضایی که برای طلاب و فضلای کشورهای مختلف ایجاد کرده­اند تا شاهد مجلس جشن فارغ التحصیلی دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد این عزیزان باشیم، تقدیر و تشکر می­کنم.

تشکیل مدارس مختلف دینی و حضور طلاب از حدود صد کشور که بخشی از آن­ها در این جامعة آل البیت هستند، نوید بخش پیام رسای اهل بیت است که می­فرماید:« منها یفیض العلم منها یفیض العلم الی البلدان » یا در تعبیری دیگر آمده است:« الی الشرق و الغرب ». امروز حضور این تعداد طلاب و فضلا و حضور اساتید برجسته، امیدواریم روزی فرا برسد که پیام دین کلمة الله یَنعُلیا شود و در نتیجه سراسر جهان آماده حضور آن منجی عالم بشریت گردد.

حال سؤالی که مطرح می­شود این است که رسالت حوزه­های علمیه چیست؟ حوزه­های علمیه چه مسئولیتی را در عصر غیبت عهده­دار هستند؟ آن چه که من می­توانم به آن اشاره کنم این است که سه مسئولیت مهم بر عهده حوزه هاست که فارغ التحصیلان حوزه­های علمیه ما باید از این سه ویژگی کلیدی و اساسی برخوردار باشند.

اولین ویژگی این است که عالم و ملا شوند و در سایه تحصیلاتی که در این حوزه­ها و مراکز علمی می­کنند، به حلال و حرام الهی عالم شوند. این یکی از ویژگی­های مهم حوزه­های علمیه ماست.

ویژگی دوم این است که متخلق به اخلاق الهی شوند؛ تنها عالم شدن مشکلی را حل نمی­کند. بعضی­ها به ظاهر عالم شده­اند اما ای کاش عالم نمی­شدند. متخلق به اخلاق الهی شدن یکی از مهم­ترین خروجی­های حوزه­های علمیه است. اگر جشن فارغ التحصیلی برگزار می­کنیم یعنی جشن علم و اخلاق باید برگزار کنیم.

ویژگی سوم، مسئولیت­پذیری عالمان دین است؛ عالمان دین باید زمان­شناس باشند و درک موقعیت­های زمانی را داشته باشند که کجا زندگی می­کنند؟

«رحم اللّه امرئ اعد لنفسه و استعد لرمسه و علم من‏ اين‏ و فى‏ اين‏ و الى‏ اين‏.»[2]

قال رسول الله (ص) :«رحم اللَّه من حفظ لسانه‏ و عرف‏ زمانه‏ و استقامت طريقته‏»[3] مسیر و راه درست را بداند و راه را از چاه بازشناسد تا هم خود هدایت یافته شوند و هم دیگران را در مسیر هدایت قرار بدهند.

در مکتب حیات­بخش ما بر خلاف سایر مکاتب و ادیان که علم را تنها این­گونه معنا می­کنند که اگر انسان چیزی را که قبلا نمی­دانسته، بداند این تعریف مشترک علم در همه ادیان است. اما زمانی که به تعبیرات زیبای قرآن و روایات نورانی اهل بیت نگاه می­کنیم، می­بینیم علم در صورتی علم است که ارتباط با توحید پیدا کند. در انسان عالم باید خشیت و خوف الهی وجود داشته باشد «إِنَّما يَخْشَى‏ اللَّهَ‏ مِنْ‏ عِبادِهِ‏ الْعُلَماء»[4]

 و در تعبیری از وجود مقدس امام صادق (ع) آمده است که:«كَفَى‏ بِخَشْيَةِ اللَّهِ‏ عِلْما»[5]

یعنی علم برای خشیت و ترس خدا کافی است، همین که علم این ویژگی را به دنبال داشته باشد این علم کافی است، لذا تعبیر پیامبر (ص) اکرم به نقل از مولای متقیان امیرمؤمنان فرمودند: «مَنْ‏ طَلَبَ‏ الْعِلْمَ‏ لِلَّهِ‏ لَمْ‏ يُصِبْ‏ مِنْهُ بَاباً إِلَّا ازْدَادَ بِهِ فِي نَفْسِهِ ذُلًّا وَ فِي النَّاسِ تَوَاضُعاً وَ لِلَّهِ خَوْفاً وَ فِي الدِّينِ اجْتِهَاداً وَ ذَلِكَ الَّذِي يَنْتَفِعُ بِالْعِلْمِ فَلْيَتَعَلَّمْه‏»[6] این یک منشور طلبگی و یک منشور برای حوزه­های علمیه ماست.

یعنی اخلاص به عنوان چتر علم و دانش برای هر فرد است. هر مقدار که به جلو می­رود احساس کوچکی در خود کند و اینکه هنوز به جایی نرسیده است. لذا عالم، متکبر نیست و خاشع است. عالم دین کسی نیست که خودش را از دیگران برتر و بالاتر بداند. زمانی که شما فارغ التحصیلان عزیز در جامعه حضور پیدا می­کنید بنا به تعبیر پیامبر و امیرالمؤمنین (ص) با مردم تواضع و فروتنی داشته باشید. ارتباطات اجتماعی پیغمبر به عنوان زیباترین درس و الگو برای ماست.

خداترسی جوهره اصلی حوزه­های علمیه ماست. بزرگان ما خدا ترس بوده­اند و توجه به خدا داشته­اند. آن روزی که مرحوم آیت الله حجت از نجف به قم آمد مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری پیام فرستاد که جناب حجت اگر مشکلی در زندگی شما هست ما برای کمک هستیم.

مرحوم آیت الله حجت به عنوان یک فارغ التحصیل حوزه پیام فرستاد برای مؤسس حوزه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری که به جناب حائری بزرگ بگویید که تا خود کریم هست من سراغ عبدالکریم نمی­روم.

ویژگی­های حوزه­های ما اخلاق باوری است. زمانی که در حضور یک عالم بزرگ، از کسی غیبت می­شود، عالم می­گوید چهل روز مرا از عبادت محروم کرده­اید. لذا امام، رهبر عزیز انقلاب، مراجع بزگوار تقلید از حوزه­های نجف و قم برمی­خیزند.

در حالات رهبر عزیز و فرزانه انقلاب آمده است که روزیقبل از دوران رهبری از ایشان سؤال کردند که شما چه وظیفه­ای احساس می­کنید؟ ایشان فرموده بودند اگر از ناحیه امام به من تکلیف شود که به دورترین نقطه این کشور در یک پاسگاه ژاندارمری من خدمت کنم و حلال و حرام الهی را برای آن ها بگویم، استنکاف نمی­کنم. این معنای مسئولیت شناسی است، این معنای راه پیدا کردن و درست راه پیدا کردن است لذا قرآن می­فرماید:« فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون‏»[7]

قم مرکز مقدسی است اما نه برای همیشه ماندن؛ قم مرکز تحصیل است.عزیزانی که این جا هستند من خبر دارم که در یک شرایط سخت ابلاغ دین الهی می­کنند و روزی در این حوزه ، روزی در حوزه نجف به تحصیل مشغول بوده­اند ولی امروز در کنار مردم هستند.

خداترسی یعنی اینکه هرجا انسان احساس مسئولیت کند باید به مسئولیت خود عمل کند.

فضلای عزیز از کشورهای مختلف این جا زمان برای تلف کردن وقت نیست. «إضاعَةُ الفُرصَةِ غُصَّةٌ»[8] «مَن فُتِحَ لَهُ بابٌ مِن الخَيرِ فَلْيَنتَهِزْهُ ؛ فإنّهُ لا يَدرِي مَتى يُغلَقُ عَنهُ»[9]

فرصت­ها امروز در اختیار شماست، حوزه­ای با این عظمت در جوار مرقد مطهر کریمه اهل بیت وجود دارد.

 جامعة آل البیت با گزارش خوبی که مدیر به من داده­اند، من به سهم خودم لذت بردم. گزارشی که معاونت محترم آموزش داده­اند، برای بنده که در حوزه هستم باعث شگفتی بود. من عزیزانی که در اداره آن جا نقش دارند، از کسانی که در جامعة المصطفی پشتیبانی و حمایت می­کنندتحسین می­کنم. «وَ فِي‏ الدِّينِ‏ اجْتِهَاداً وَ ذَلِكَ الَّذِي يَنْتَفِعُ بِالْعِلْمِ فَلْيَتَعَلَّمْه‏».[10] اینها باید میدان دار علم و اخلاق و تقوا بشوند.

جامعه ی امروز را نگاه کنید، چرادنیای غرب به جامعه مسلمان زورگویی می­کند؟ چون آن­ها احساس می­کنند علم و دانشِ روز دارند و باید بر سایر کشورها سلطه پیدا کنند. در هزار و چند سال پیش امام صادق فرمود: مسلمانان در سایه علم بر دنیا سلطه پیدا کنید العلم‏ سلطان‏ من وجده صال به و من لم يجده صيل عليه‏.[11]

رهبر عزیز انقلاب بارها این تعبیر را مطرح کرده­اند، که علم سلطان است هر کس آن را یافت تسلط پیدا می­کند و هر کس دنبال آن نرفت تحت سلطه دیگران قرار می­گیرد.

چه در علوم دینی و معنوی و چه در علوم دیگر جامعه اسلامی ما باید از این ویژگی برخوردار باشد تعبیر امیرمؤمنان در اوصاف شیعیان دارد: «وَ مِنْ‏ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ‏ أَنْ‏ تَرَى‏ لَهُ‏ قُوَّةً فِي دِينٍ وَ حَزْماً فِي لِينٍ وَ إِيمَاناً فِي يَقِينٍ وَ حِرْصاً عَلَى عِلْم وَ فَهْماً فِي فِقْهٍ وَ عِلْماً فِي حِلْم‏»[12]

در روایت نورانی اهل بیت وارد شده است که سراغ چگونه استادی برویم و از محضر او استفاده کنیم؟

عزیزانی که از کشورهای مختلف آمده­اید، در این حوزه بزرگ و پهناور، در انتخاب استاد دقت کنید. تعبیر زیبای امام کاظم این است که:«لَا تَجْلِسُوا عِنْدَ كُلِ‏ عَالِمٍ‏ يَدْعُوكُمْ إِلَّا عَالِمٌ يَدْعُوكُمْ مِنَ الْخَمْسِ إِلَى الْخَمْسِ مِنَ الشَّكِّ إِلَى الْيَقِينِ وَ مِنَ الْكِبْرِ إِلَى التَّوَاضُعِ وَ مِنَ الرِّيَاءِ إِلَى الْإِخْلَاصِ وَ مِنَ الْعَدَاوَةِ إِلَى النَّصِيحَةِ وَ مِنَ الرَّغْبَةِ إِلَى الزُّهْد»[13]

این ها شاخصه­های استاد است.

سخن برای گفتن فراوان دارم، احساس می­کنم امروزه ما باید هم از نظر علمی هم از نظر اخلاقی هم از نظر مسئولیت پذیری رشد کنیم که دنیا امروز منتظر ماست. کلامی در پایان عرض می­کنم از وجود نازنین ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ص) که تکلیف همه ما را حضرت مشخص کرده است، فرمودند:« رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ وَ كَيْفَ يُحْيِي أَمْرَكُمْ قَالَ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا ».[14]

این کلام اتمام حجت برای همه ماست، حضرت تضمین کرده است و می گوید هنر شما این باشد که محاسن کلام ما را برای مردم بیان کنید، نگران نباشید که مردم به اهل بیت گرایش پیدا می­کنند یا خیر. (الناس) مصداق تمام مردم جهان است و به ایران یا کشورهای عربی و اسلامی محدود نمی­شود.

 

«والحمد لله رب العالمین»



[1]. روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏1، ص11.

[2]. شرح أصول الكافي، ج‏1، ص571.

[3]. نهج الفصاحة، ص501.

[4]. «فاطر»: 28.

[5]. تحف العقول، النص، ص364.

[6]. روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏1، ص11.

[7]. التوبة/122.

[8]. نهج البلاغة، ص489.

[9]. كنز العمّال : 43134.

[10]. روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏1، ص11.

[11]. من لا يحضره الفقيه ؛ ج‏3 ؛ ص447.

[12]. كنز الفوائد ؛ ج‏1 ؛ ص91.

[13]. الإختصاص، ص335.

[14]. عيون أخبار الرضا، ج‏1، ص307.

Please publish modules in offcanvas position.