قال مولینا و مقتدینا الإمام علی بن ابیطالب (ع): «لَا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ لَا خَوْفَ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ وَ كَفَى بِمَا سَلَفَ تَفَكُّراً وَ كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً»[1].
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) در روایت مذکور، فرموده است که دردى براى قلوب، دردناكتر از گناهان نيست و ترسى سخت تر از ترس براى مرگ نيست و گذشته براى اندیشیدن و عبرت گرفتن كافى است و مرگ براى اندرز دادن بس است.
لَا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ؛ یعنی دردى براى قلوب، دردناكتر از گناهان نيست. گاهی ممکن است که ناراحتیای برای انسان پیش آید که مربوط به دل نباشد و گاهی ممکن است که ناراحتی مربوط به دل باشد، مثل اینکه در زندگی انسان، چیزهایی پیش آید که دل انسان آزرده گردد، مثلاً فرزند انسان از دنیا برود و دلش تحت تأثیر آن مصیبت قرار بگیرد یا مثلاً ممکن است که انسان با صحنهای مواجه شود که دلش به درد آید و بگوید که دلم درد گرفت، اما گاهی ناراحتی انسان مربوط به دل است و این ناراحتی که بر دل انسان عارض میشود به خاطر ارتکاب معصیتی است که از ناحیه او صورت گرفته است و دردی که از ناحیه گناه بر قلب انسان وارد میشود خیلی بیشتر از دردی است که از غیر گناه بر دل انسان وارد میشود چون همانطور که در روایات وارد شده است، هر گناهی که از انسان صادر میشود یک نقطه سیاهی در دل انسان مینشیند و هر چه گناه در زندگی انسان بیشتر شود، قلب انسان سیاهتر میشود و قلب سیاه نصیحتپذیر نیست و از آن خیر صادر نمیشود. خداوند متعال فرموده است: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ...»[2]، خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده و بر چشمهايشان پردهاى افكنده شده... . گویا پردهای بر روی قلبشان قرار میگیرد که اندرز در آنها اثر نمیگذارد. کسانی که در گناه غوطهور میشوند تا آخرین مراحل گناه را مرتکب میشوند و لذا به هر جنایت و خیانتی دست میزنند.
وَ لَا خَوْفَ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ؛ ترسى سختتر از ترس براى مرگ نيست. دلیل ترس از مرگ، عدم آمادگی لازم برای مردن است. اولیاء الهی از مرگ نمیترسند، بلکه انتظار مرگ را میکشند زیرا زندگی دنیا را برای خود زندگی در قفس میدانند لذا همانگونه که پرندهی در قفس با باز شدن درب قفس خوشحال میشود، ولی خدا نیز با پرواز از قفس دنیا خوشحال میشود.
رسول گرامی اسلام (ص) فرموده است: «الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِر»[3]؛ دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است. بله! کسی که دلبسته به دنیا شده باشد و دنیا را بهشت خود قرار داده باشد، دل کندن از آن برایش سخت است و روشن و واضح است که از مرگ میترسد، همانند کسی که جرمی مرتکب شده است که از آمدن پلیس میترسد و وحشت و ترس او را فرا میگیرد، ولی کسی که جرمی مرتکب نشده است هیچ ترسی از آمدن پلیس ندارد. انسانی که تقوای الهی پیشه کرده باشد و نسبت به انجام واجباتش مقید بوده و محرمات الهی را ترک کرده باشد، نه تنها از مرگ نمیترسد، بلکه هر آیینه آماده رفتن از دنیا است و رفتن از دنیا را به منزله آزادی و رها شدن از قفس میداند. بنابراین، انسان باید به گونهای عمل کند که نه تنها از مرگ نترسد، بلکه عاشق رفتن به سرای آخرت باشد، همانند سردار شهید حاج قاسم سلیمانی (ره) که هیچ ترسی از دشمن به دلش راه نمیداد و به دل دشمن میزد و عاشق شهادت و رفتن به سرای ابدی بود، او با بندگی و اطاعت از فرامین الهی به جایی رسید که دل کندن از دنیا برایش راحت بود.
وَ كَفَى بِمَا سَلَفَ تَفَكُّراً؛ گذشته براى اندیشیدن و عبرت گرفتن كافى است. اگر انسان گذشتهاش را خوب گذرانده باشد و در مسیر رضایت الهی قدم برداشته باشد، همان گذشته را برای آینده حفظ کند و به همان مسیر ادامه بدهد، ولی اگر گذشته درخشانی ندارد، باید از آن عبرت بگیرد و راه و روشش را عوض کند و گذشتهاش را چراغ راه آینده قرار بدهد و بقیه عمرش را در مسیر صحیح قدم بگذارد.
وَ كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً؛ مرگ براى اندرز دادن بس است. انسان باید از مرگ دیگران پند بگیرد و بفهمد که هیچ کسی در دنیا ماندنی نیست و همه، روزی از این دنیای فانی رخت برخواهند بست و به سرای ابدی کوچ خواهند کرد لذا بهترین واعظ و نصیحت کننده برای انسان، مرگ است و انسان باید بداند که پایان کار او به مرگ ختم خواهد شد و لذا باید سعی کند که خودش را برای سرای بعد از مرگ آماده کند
[1]. کلینی، الكافي (ط- الإسلامية)، ج2، ص275.
[2]. «البقرة»:7.
[3]. حسن بن على، ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص53.