درس تفسیر حضرت آیتالله حسینی بوشهری (دامت برکاته) موضوع کلی: تفسیر سوره «بقره» تاریخ: 24 بهمن 1397 موضوع جزئی: تفسیر آیات 68، 69 و 70 مصادف با: 7 جمادیالثانی 1440 سال تحصیلی: 98-97 جلسه: 149 |
آیه68: «قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَ فَارِضٌ وَ لاَ بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ»[1]؛ «گفتند که از خداى خود بخواه كه براى ما روشن كند که اين ماده گاو چگونه ماده گاوى باشد؟ گفت که خداوند مىفرمايد که ماده گاوى است كه نه پير و از كار افتاده باشد و نه بكر و جوان باشد، بلكه ميان اين دو باشد؛ آنچه به شما دستور داده شده است را (هر چه زودتر) انجام دهيد».
بعد از اینکه حضرت موسى (ع) به قوم خود گفت که خداوند به شما دستور مىدهد که ماده گاوى را ذبح كنيد (و قطعهاى از بدن آن را به مقتولى كه قاتل او شناخته نشده بزنيد تا زنده شود و قاتل خويش را معرفى كند و غوغا خاموش گردد)، بنیاسرائیل گفتند که آيا ما را مسخره مىكنى؟ (موسى) گفت که به خدا پناه مىبرم از اينكه از جاهلان باشم!
در آیه مورد بحث [آیه 68] بنی اسرائیل گفتند که از خدای خودت بخواه که برای ما روشن کند که چگونه گاوی را باید ذبح کنیم؟
از اینکه واژه «ربک» در آیه مذکور [آیه68]، آمده است، یک نوع اسائه ادب و استهزاء در مورد حضرت موسی (ع) و خداوند متعال فهمیده میشود که گویا بنیاسرائیل خدا را فقط خدای حضرت موسی (ع) میدانستهاند و الا از واژه «ربنا» استفاده میکردند.
پیامبران الهی (ع) صبور و بردبار بودهاند. پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا رَاعِيَ غَنَم»[2]؛ خداوند پیامبری را مبعوث نکرده است مگر اینکه مدتی چوپانی کرده است.
شاید حکمت تعبیر مذکور در این روایت، این باشد که چوپان با سر و کله زدن با گوسفندان که عقل ندارند، صبور میشود و این باعث میشود که در هنگام هدایت انسان نیز صبوری پیشه کند لذا حضرت موسی (ع) وقتی با سخن بنیاسرائیل مواجه شد که گفتند که از خدای خودت بخواه که برای ما روشن کند که این ماده گاو باید چگونه ماده گاوی باشد، صبوری کرد و فرمود که خداوند مىفرمايد که ماده گاوى است كه نه پير و از كار افتاده باشد و نه بكر و جوان باشد، بلكه ميان اين دو باشد؛ آنچه به شما دستور داده شده است را (هر چه زودتر) انجام دهيد.
در مفردات راغب آمده است که «فارض» به معنای گاو مسن است. بعضی از مفسرین در معنای «فارض» گفتهاند که گاوی است که به مرحلهای از پیری رسیده است که زاد و ولد نمیکند. «بکر» به معنای جوان است و «عوان» به معنای میانسال است.
آیه69: «قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ»[3]؛ «گفتند که از پروردگار خود بخواه كه براى ما روشن سازد که رنگ آن چگونه باشد؟ گفت که خداوند مىگويد که گاوى زرد يكدست باشد كه رنگ آن بينندگان را شاد و مسرور سازد».
«صفراء» وصف برای «لون» است.
آیه مذکور، برای این بود که جلوی بهانهگیریهای بنیاسرائیل گرفته شود، لکن بنیاسرائیل به سبب بیگانگیای که با خدای حضرت موسی (ع) احساس میکردند، به حضرت موسی (ع) گفتند که از خدای خود بخواه که رنگ آن گاو را برای ما روشن کند و این بار نیز از تعبیر «ربک» استفاده کردند.
«صفراء» در لغت به معنای زردرنگ است. «فاقع» به معنای خالص و یکدست است. حضرت موسی (ع) برای اینکه جلوی بهانهگیری بنیاسرائیل را بگیرد، فرمود که به دستور خداوند متعال باید آن گاو رنگ زرد یکدست چشمنواز داشته باشد.
در کلام عرب زمانی که بخواهند شدت یک رنگ را بیان کنند، یک صفت ویژه به آن اختصاص میدهند، مثلاً به سیاه پررنگ «أسود الهالک» و به سبز پررنگ «أخضر الناظر» میگویند و در آیه مورد بحث [آیه69] نیز از همین باب تعبیر «صفراء فاقع» برای زرد پررنگ آمده است، ولی در فارسی این کار صورت نمیگیرد و به دنبال آن رنگ، وصفی برای آن نمیآید، بلکه از تعابیر پررنگ و کمرنگ استفاده میشود.
سؤال: «صفراء» مؤنث است و مذکر آن «أصفر» است، سؤال این است که چرا «فاقع» که به عنوان وصف برای «صفراء» آمده است، به صورت مذکر آمده است؟
پاسخ: گاهی وصف به حال خودِ موصوف است و گاهی وصف به حال متعلق موصوف است و در این مورد، وصف به حال متعلق موصوف که «لون» باشد، میباشد لذا مذکر آمده است.
از تأمل در آیات مذکور، فهمیده میشود که خداوند متعال به خواص بعضی از رنگها، مثل رنگ زرد یکدست در قرآن اشاره کرده است که ویژگی نشاطآوری دارد و شاید پوشیدن کفش زرد نیز از همین باب باشد.
آیه70: «قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَ إِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ»[4]؛ «گفتند که از خدايت بخواه که براى ما روشن كند كه آن چگونه گاوى بايد باشد؟ زيرا اين گاو براى ما مبهم شده است و اگر خدا بخواهد ما هدايت خواهيم شد!»
قاعده مشهوری است که هر چه صفات یک چیز بیشتر باشد، دسترسی به آن مشکلتر میشود: «الشیء إذا کثرت قیوده عزّ وجوده»؛ هر چیزی که قیود آن بیشتر باشد، وجود آن کمیابتر است.
نکته: مشیت الهی که در آیه مذکور نیز به آن اشاره شده است، نکته مهمی است و انسان باید امور خود را به مشیت الهی واگذار کند و معتقد باشد که تمام کارها با عنایت خداوند متعال سامان مییابد. خداوند متعال فرموده است: «وَ لاَ تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَداً* إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسَى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذَا رَشَداً»[5]؛ «و هرگز در مورد كارى نگو که من فردا آن را انجام مىدهم* مگر اينكه خدا بخواهد و هر گاه فراموش كردى (، جبران كن) و پروردگارت را به خاطر بياور و بگو که اميدوارم كه پروردگارم مرا به راهى روشنتر از اين هدايت كند!»
سؤال: چرا بنی اسرائیل در این مورد بهانهجویی و لجاجت داشتند؟
پاسخ: چند احتمال در این رابطه مطرح شده است:
اول، اینکه بنیاسرائیل باور نداشتند که از گاو کاری ساخته باشد و بنابراین، با حضرت موسی (ع) وارد گفتوگو شدند و بهانهتراشی کردند تا شاید حضرت موسی (ع) از گفته خود بازگردد.
دوم، اینکه گمان میکردند که گاوی که باید ذبح شود، خصوصیتی دارد که آن باعث آشکار شدن وضعیت قاتل میشود. پس آنان فکر کردند که هرچه آن خصوصیات بیشتر تبیین شود، زودتر به مقصود خواهند رسید.
سوم، اینکه گروهی که توطئه کرده بودند و قتل توسط آنها صورت گرفته بود، با این سؤالات پی در پی در صدد رد گم کردن بودند تا به نحوی وقتکشی کنند و در مسیر دادرسی اخلال ایجاد کنند تا بتوانند خود را نجات دهند، اما این شیوه برخورد با پروردگار عالم نشانه لجاجت و بهانهجویی آنها بوده است.
بحث جلسه آینده: آخرین مشخصه گاوی که باید ذبح میشد، إنشاءالله، در جلسه آینده بیان خواهد شد.
«الحمد لله رب العالمین»