روایت اول: قال مولینا الإمام علی بن الحسین(ع): «مَا مِنْ خُطْوَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ خُطْوَتَيْنِ خُطْوَةٍ يَسُدُّ بِهَا الْمُؤْمِنُ صَفّاً فِي اللَّهِ وَ خُطْوَةٍ إِلَى ذِي رَحِمٍ قَاطِع»[1].
امام زین العابدین (ع) در روایت مذکور، فرموده است که هیچ قدمی نزد خدای متعال محبوبتر از دو قدم نیست؛ قدمی که انسان مؤمن با آن در راه خدا صف میبندد و قدمی که انسان به سوی قوم و خویشی که با او قطع رابطه کرده است، بردارد.
گامهایی که انسان در راه خدا برمیدارد، مختلف است که دو گام مذکورِ در کلام امام سجاد (ع) از برجستگی بیشتری برخوردارند. اولین گام، گامی است که انسان مؤمن با آن در راه خدا صف میبندد؛ زمانی که بحث جهاد مطرح میشود، انسان مؤمن صف اول است؛ بحث کار خیر باشد، انسان مؤمن صف اول است و به تعبیر روشنتر، در هر موردی که جلوه و رنگ خدایی داشته باشد، اولین قدم را انسان مؤمن برمیدارد و اعلام آمادگی و حضور میکند؛ مثلاً در ساختن مسجد و کمک به فقرا پیشقدم میشود و مردم را نیز به کار خیر تشویق میکند.
بنابراین، باید سعی کنیم که امور زندگی خود را به گونهای تنظیم کنیم که در کارهای خیر جلودار باشیم و در صف اول قرار بگیریم چرا که از محبوبترین امور، گامی است که انسان در راه خدا بردارد.
دومین گامی که باعث محبوبیت انسان نزد خدا میشود، گامی است که انسان برای ارتباط با خویشاوندی که با او قطع رابطه کرده است، بردارد. این که انسان بتواند به درجهای برسد که در قدم برداشتن در راه خدا در اول صف باشد و در ارتباط با خویشاوند خود نیز پیشقدم بشود، جز با مخالفت با نفس میسر نمیشود. هوای نفس به انسان نهیب میزند و انسان را از گام برداشتن در راه خدا و مهربانی با خلق خدا نهی میکند لذا انسان برای محبوبیت نزد خدا، باید پا روی هوای نفس خود بگذارد و خدای خود را بر هوای نفسش ترجیح دهد.
روایت دوم: قال مولینا الإمام الصادق (ع): «طُوبَى لِمَنْ كَانَ نَظَرُهُ اعْتِبَاراً وَ سُكُوتُهُ فِكْرَةً وَ كَلَامُهُ ذِكْراً وَ بَكَى عَلَى خَطِيئَتِهِ وَ أَمِنَ النَّاسُ شَرَّهُ»[2].
امام صادق (ع) در روایت مذکور، فرموده است که خوش به حال کسی که نگاه او همراه با عبرت است و سکوت او همراه با فکر و توجه است و کلام او ذکر و ثنای الهی است و بر خطایی که از او سر زده است، گریه میکند و مردم از شر او در امانند.
امام ششم، حضرت امام جعفر صادق (ع) در روایت مذکور، چند ویژگی را برای انسان مؤمن ذکر کرده است.
اول، اینکه نگاه و نظر انسان مؤمن به دنیای اطراف خود، برای او عبرتآموز است. مؤمن از نگاه به قبرستان، رفت و آمد دیگران، جا به جا شدن پست و مقامها و سایر اتفاقاتی که در جامعه ساری و جاری است، عبرت میگیرد؛ از دیدن افرادی که در اوج عزت به ذلت کشیده شدهاند یا در اوج ذلت، عزیز شدهاند، عبرت میگیرد. بنابراین، انسان باید از مسائل اطراف خود عبرت بگیرد. انسان وقتی به تاریخ نگاه میکند، با سرگذشت افراد مختلفی برخورد میکند؛ سرگذشت کسانی که در زمان خود، حکومت و تشکیلاتی داشتهاند، ولی اکنون هیچ اثری از آنها نیست و کسانی که به ظاهر در زمان خود، مردم به آنها اقبالی نشان ندادهاند و آنها را تنها گذاشتهاند، ولی اکنون از عزت و احترام ویژهای در نزد مردم برخوردارند که نمونه بارز این انسانها، معصومین (ع) میباشند.
دوم، اینکه سکوت شخص او را به فکر و توجه وامیدارد. بسیاری از سالکان الی الله، افرادی میباشند که کمتر سخن میگویند و سکوتی که اختیار میکنند، همراه با فکر و تأمل است.
سوم، اینکه کلام انسان با ایمان، ذکر و ثنای الهی است. علامه طباطبایی (ره) مدام مشغول ذکر بود و لبهای ایشان یک آن از حرکت باز نمیماندند و اگر کسی از ایشان سؤال میکرد، پاسخش را میداد، ولی بلافاصله مشغول ذکر میشد.
در بعضی از روایات آمده است که مقصود از ذکر، ذکر زبانی [، مثل سبحان الله، الحمد لله و امثال آن،] نیست، بلکه مقصود از ذکر این است که اگر از جانب خداوند متعال امری متوجه شخص شود وی به آن امر عمل کند و اگر از جانب خداوند متعال نهی متوجه او شود، او از آن کار مورد نهی پرهیز کند لذا گفتهاند که صرف نظر کردن از کار مورد نهی الهی و امتثال امر الهی مصداق ذکر است.
چهارم، اینکه انسان مؤمن بر خطایی که از او سر زده است، گریه میکند و از خدای خود طلب آمرزش میکند. انسان اگر خطایی مرتکب شود، بلافاصله باید در صدد جبران آن برآید و از خدای متعال طلب بخشش کند و رحمت و مغفرت الهی را جلب نماید چون در عالم بعد از مرگ فرصت برای جبران نیست و آنجا با شدت با اعمالی که از انسان صادر شده است، برخورد خواهد شد لذا نباید فرصت را از دست داد و تا در این دنیا هستیم، باید با قرآن خواندن، نماز خواندن، استغفار و گریه بر خطاها، از خداوند بخواهیم که خطاهای ما را نادیده بگیرد.
پنجم، اینکه مردم از شر انسان در امان باشند. انسان باید سعی کند طوری با مردم رفتار کند که مردم به خیر او امید داشته باشند؛ نه اینکه همیشه از او فراری باشند و از شرّ او بترسند.