قال مولینا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) فِي وَصِيَّتِهِ لِمُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ: «وَ اعْلَمْ أَنَ‏ اللِّسَانَ‏ كَلْبٌ‏ عَقُورٌ إِنْ خَلَّيْتَهُ عَقَرَ وَ رُبَّ كَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً فَاخْزُنْ لِسَانَكَ كَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَكَ وَ وَرِقَك‏»[1].

امیرالمؤمنین؛ امام علی بن ابیطالب (ع) در وصیتش به فرزندش محمد بن حنفیه فرموده است که بدان که زبان همانند سگِ هار و گزنده می‌ماند که اگر او را رها کنی، گاز می‌گیرد و چه بسا سخنی که از انسان سلب نعمت می‌کند، پس نگهبان زبان خویش باش، همچنان که مقیدی که نگهبان طلا و نقره‌ات باشی.

فرمایش امام علی (ع) در روایت مذکور، حاکی از این است که بسیاری از مسائلی که در خانواده، جامعه، حکمرانی و غیره پیش می‏آید ناشی از زبان است. زبان، هم فرصت است و هم تهدید است. در اغتشاشات و تنش‏هایی که در جامعه به وجود می‏آید، گاهی شعارهایی از دهان بعضی از افراد خارج می‏شود که به روشنی حاکی از این است که زبان مانند سگِ گزنده است و اگر انسان آن را رها کند، گاز می‏گیرد. اگر انسان، زبان خود را مهار نکند، دروغ می‏گوید، غیبت می‏کند، تهمت می‏زند و آبروی مردم را می‏برد. خداوند متعال نعمات فراوانی به انسان عنایت کرده است که بعضی وقت‏ها سخنی که از دهان انسان خارج می‏شود ممکن است که باعث سلب نعمت از انسان شود، چه بسا ممکن است که سخنی بیجا خودِ انسان را به ورطه سقوط بکشاند و دیگران را نیز منحرف کند پس لازم است که انسان نسبت به حفظ زبانش اهتمام داشته باشد و در حفظ آن کوشا باشد، همان‏گونه که نسبت به حفظ مال و ثروت خود اهتمام دارد. پس زبان، می‏تواند مایه خیر و برکت باشد و آن، وقتی است که انسان قرآن بخواند، ادعیه را بخواند، از زبانش برای کمک کردن به مستمندان استفاده کند، دیگران را موعظه کند و خیلی از کارهای دیگری که با زبان انجام می‏شود و سعادت انسان را در پی دارد. همه انبیاء و اولیاء الهی با گفتار و کردار خود به موعظه و هدایت مردم می‏پرداختند و انسان‏ها در پرتو آن هدایت، مشمول رحمت الهی می‏شدن زیرا کسی مشمول رحمت می‏شود که هدایت شده باشد و کسی هدایت می‏شود که زنگار گناه در وجود او نباشد و برطرف شدن زنگار گناه از وجود انسان در پرتو موعظه میسّر می‏شود و این موعظه با زبان انجام می‏شود، پس زبان می‏تواند هدایت و در نتیجه سعادت انسان را فراهم آورد.

خداوند متعال فرموده است: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»[2]؛ اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است و درمانى براى آنچه در سينه‌هاست؛ (درمانى براى دل‏هاى شما) و هدايت و رحمتى است براى مؤمنان!

امام سجاد (ع) در رابطه با تهدید بودن زبان در کنار فرصت بودن زبان فرموده است: «إِنَ‌ لِسَانَ‌ ابْنِ‌ آدَمَ‌ يُشْرِفُ‌ كُلَ‌ يَوْمٍ‌ عَلَى جَوَارِحِهِ كُلَّ صَبَاحٍ فَيَقُولُ كَيْفَ أَصْبَحْتُمْ، فَيَقُولُونَ بِخَيْرٍ إِنْ تَرَكْتَنَا وَ يَقُولُونَ اللَّهَ اللَّهَ فِينَا وَ يُنَاشِدُونَهُ وَ يَقُولُونَ إِنَّمَا نُثَابُ وَ نُعَاقَبُ بِكَ»[3]؛ زبان انسان هر روز صبح بر اعضا و جوارحش اشراف پیدا می‌کند و می‌گوید که چگونه صبح کردید؟ می‌گویند که اگر تو ما را رها کنی، حالمان خوب است و می‌گویند که از تو به خدا پناه می‌بریم و زبان را نصیحت می‌کنند و می‌گویند که ما به واسطه تو پاداش می‌گیریم و به واسطه تو عقاب می‌شویم.

منظور، این است که زبان، هم می‏تواند فرصت و سبب پاداش شود و هم می‏تواند تهدید و سبب عقاب گردد.

شاعر گفته است:

صَمت و جوع و سحر و عزلت و ذکرِ به دوام               ناتمامان جهان را کند این پنج، تمام

یعنی اگر انسان، خاموشی پیشه کند [چرا که از اینکه خداوند متعال به انسان یک زبان و دو گوش عنایت کرده است، فهمیده می‏شود که انسان بیش از آنکه سخن بگوید باید گوش بدهد]، پرخوری نکند، شب زنده‌دار باشد، از مردم دنیاپرست کناره‌گیری کند و دائماً به یاد خدا باشد، آنچه در این عالَم، ناقص است را کامل خواهد کرد، یعنی آنچه ناقص است با این پنج خصلت کامل می‌شوند.

 



[1]. شیخ مفید، الإختصاص، ص229؛ حسن بن محمد، ديلمى، إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج1، ص103.

[2]. «یونس»:57.

[3]. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، ج‌12، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة فی السفر و الحضر، باب119، ص189، ح1.

قال الله تبارک و تعالی (ع) : «سِتّةٌ مِنّی وَ سِتَّةٌ مِنکُم؛ المَغفِرَةُ مِنِّی وَالتُّوبَةُ مِنکُم و الجَنَّةُ مِنِّی وَ الاطّاعَةُ مِنکُم و الرِزقُ مِنِّی وَ الشُّکرُ مِنکُم و القَضاءُ مِنِّی وَ الرِّضاءُ مِنکُم و البَلاءُ مِنِّی وَ الصَّبرُ مِنکُم و الاِستِجابَةُ مِنِّی وَ الدُّعاءُ مِنکُم»[1].

خداوند تبارک و تعالی در این حدیث قدسی- حدیث قدسی، سخنی است که آن را پیامبراکرم (ص) از قول خداوند متعال نقل کرده است و بر خلاف قرآن، الفاظی که آن سخن در قالب آن صادر شده است از طرف خود پیامبر (ص) است- فرموده است: شش چیز از من است و شش چیز از شما؛ مغفرت و آمرزش از من است و توبه و پشیمانیِ از گناه از شماست، بهشت از من است و اطاعت از دستوراتم از شماست، روزی از من است و شکر کردن از شماست، قضای الهی از من است و رضا بودن از شماست، بلا و آزمایش از من است و صبر بر آن از شماست، استجابت دعا از من است و دعا کردن از شماست.

خداوند متعال در حدیث قدسیِ مذکور، فرموده است که شش چیز از من است و شش چیز از شما؛

اول، اینکه مغفرت و آمرزش از من است و شکر کردن از شماست. شرط اینکه مغفرت و آمرزش خدا شامل حال انسان شود این است که توبه کند و از گناهانی که مرتکب شده است ابراز پشیمانی کند. امکان ندارد که بنده به درگاه الهی برود و خداوند در را به روی او باز نکند. در روایتی از امام باقر (ع) این‏گونه آمده است که شاد شدن خداوند از توبه‏ی بنده‏اش بيشتر است تا شاد شدن مردى كه در شبى تار شتر و ره توشه خود را گم كند و سپس آن را بيابد؛ «إِنَ‏ اللَّهَ‏ تَعَالَى‏ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ‏ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ رَاحِلَتَهُ وَ زَادَهُ فِي لَيْلَةٍ ظَلْمَاءَ فَوَجَدَهَا فَاللَّهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذَلِكَ الرَّجُلِ بِرَاحِلَتِهِ حِينَ وَجَدَهَا»[2].

رحمت واسعه الهی نسبت به بندگان آنقدر زیاد است که اصلاً دوست ندارد که بنده‏اش در روز قیامت با کوله‏باری از گناه به ملاقات او برود چون خداوند انسان را برای رسیدن به کمال آفریده است و لذا نمی‏خواهد که بنده در حالی که به گناه آلوده باشد به ملاقات پررودگارش برود. خداوند فرموده است: «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ»[3]؛  اى انسان! تو با تلاش و رنج بسوى پروردگارت مى‌روى و او را ملاقات خواهى كرد!

در روایات وارد شده است که گاهی ابتلای بعضی از انسان‏ها به بیماری‏های سخت که به فوتشان منجر می‏شود به خاطر این است که آن بیماری و سختی‏های آن، کفّاره گناهان آن شخص گردد و خداوند دوست دارد که وقتی او از دنیا می‏رود با پاکیزگی کامل به ملاقات پروردگارش برود لذا او را به بیماری مبتلا می‏کند تا به این وسیله از گناه پاک شود.

خداوند متعال در حدیث قدسیِ مذکور، فرموده است که ای انسان اگر تو توبه کنی و از گناهانی که مرتکب شده‏ای پشیمان شوی، من تو را خواهم بخشید و آمرزش و مغفرتم را شامل حالت خواهم گرداند لذا انسان نباید از رحمت و مغفرت الهی مأیوس شود؛ چرا که یأس و ناامیدی از رحمت الهی از گناهان کبیره است؛

این درگه ما درگه نومیدی نیست               صد بار اگر توبه شکستی باز آی

دوم، اینکه بهشت از من است و اطاعت از دستوراتم از شماست. انسان اگر بهشت را می‏خواهد باید مطیع خداوند باشد، از اوامر الهی اطاعت کند و از محرّمات الهی پرهیز کند و حتی همانند اولیاء الهی از مکروهات نیز دوری کند و مستحبّات را به جای آورد. پس انسان باید بر نفسش مسلّط باشد و امیر نفسَش باشد و اسیر نفسش نباشد چرا که رسیدن به بهشت جز در پرتو تسلّط بر نفس و اطاعت از دستورات و فرامین الهی میسّر نخواهد شد.

سوم، اینکه روزی از من است و شکر کردن از شماست. انسان باید نسبت به نعماتی که از جانب خداوند متعال به او عنایت شده است شاکر باشد و اگر مشکل اقتصادی یا هر مشکل دیگر داشت نباید زبان به گِله و شکایت باز کند. اگر انسان نسبت به نعمات الهی شاکر باشد، خداوند نیز روزی او را زیاد خواهد کرد، ولی اگر ناسپاسی کند شاید آن ناسپاسی باعث کم شدن رزق و روزی‏اش گردد.

مسمع بن عبد الملک نقل کرده است که در سرزمین منا خدمت امام صادق(ع) نشسته بودیم و انگور می‌خوردیم. نیازمندی آمد و درخواست کمک کرد. آن حضرت (ع) فرمود که این خوشه انگور را به او بدهید، آن شخص گفت که من نیازى به یک خوشه انگور ندارم! اگر درهمى باشد می‌‏پذیرم! امام(ع) با دیدن این رفتار فقیر، گفت که خداوند خودش روزیِ تو را گشاده فرماید. آن فقیر نیز بدون دریافت چیزی، آن‌جا را ترک کرد، اما پس از مدتی برگشت و تقاضا کرد که همان خوشه انگور را به او بدهند، اما امام (ع) چیزى به او نداد و گفت که خداوند وسعت و نعمت ارزانى دارد، بعد از گذشت مدتی، مستمند دیگری آمد و او نیز درخواست کمک کرد. آن حضرت (ع) تنها سه دانه انگور در دست او گذاشت، فقیر سه دانه انگور را گرفت و گفت که خدا را سپاس که به من روزى داد! امام صادق(ع) به او فرمود که اندکی صبر کن و بعد هر دو دست خود را پر از انگور نموده و به آن شخص داد، فقیر انگور را گرفت و دوباره حمد و ستایش خدا را گفت، امام به او گفت که باز هم صبر کن! و بعد به غلامش گفت که چیزى نزد خود داری؟! خدمت‌کار کیسه پولی که به نظر حدود بیست درهم بود را آورد، حضرت همه پول‌ها را به آن فقیر داد و آن فقیر دوباره خداوند را ستایش کرد و ادامه داد که خدایا این نعمت‌ها از تو است که شریک و همتایی ندارى، امام صادق (ع) با شنیدن این سخنان، به او فرمود کمی دیگر صبر کن و پیراهنش را از تن خود در آورده و به او پوشاند. آن شخص پیراهن را پوشید و عرضه داشت، خدا را سپاس که برهنه‌ای را پوشاند[4].

چهارم، اینکه قضای الهی از من است و رضا بودن از شماست. انسان باید نسبت به قضا و قدر الهی تسلیم باشد و به آن راضی باشد.

پنجم، اینکه بلا و آزمایش از من است و صبر بر آن از شماست. آدمی باید در برابر بلاهایی که برای او پیش می‏آید صبر پیشه کند و بر آن بلاها شکیبا باشد.

ششم، اینکه استجابت دعا از من است و دعا کردن از شماست. این نکته را باید توجه کرد که نباید انتظار داشت که هر دعایی که انسان می‏کند بلافاصله مستجاب شود، کما اینکه در روایات وارد شده است که گاهی مقدمات دعا درست نیست در نتیجه، دعا به اجابت نمی‏رسد و گاهی مقدمات دعا درست نیست، لکن به مصلحت شخص نیست لذا دعای او مستجاب نمی‏شود. گاهی نیز دعاهای انسان در دنیا با اجابت نمی‏رسد، لکن برای آخرت او ذخیره می‏شود.



[1]. المواعظ العددیة، ص292.

[2]. محمد بن يعقوب، كلينى، الكافي (ط- الإسلامية)، ج‏2، ص435.

[3]. «الإنشقاق»:6.

[4]. محمد بن يعقوب، كلينى، الكافي (ط- الإسلامية)، ج‏4، ص49.

قال مولینا و مقتدینا الإمام علی بن موسی الرضا (ع): «سَبْعَةُ أَشْيَاءَ بِغَيْرِ سَبْعَةِ أَشْيَاءَ مِنَ الِاسْتِهْزَاءِ؛ مَنِ اسْتَغْفَرَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ يَنْدَمْ بِقَلْبِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ وَ مَنْ سَأَلَ اللَّهَ التَّوْفِيقَ وَ لَمْ يَجْتَهِدْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ وَ مَنِ اسْتَحْزَمَ وَ لَمْ يَحْذَرْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ وَ مَنْ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ لَمْ يَصْبِرْ عَلَى الشَّدَائِدِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ وَ مَنْ تَعَوَّذَ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ وَ لَمْ يَتْرُكْ شَهَوَاتِ الدُّنْيَا فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ وَ مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ وَ لَمْ يَسْتَبِقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ وَ مَنْ ذَكَرَ الْمَوْتَ وَ لَمْ يَسْتَعِدَّ لَهُ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه»[1].

امام هشتم حضرت علی بن موسی (ع) فرموده است که هفت چيز است كه بدون هفت چيز ديگر مسخره آميز است؛ كسى كه به زبان خود استغفار كند اما در دلش [از گناه] پشيمان نباشد خودش را مسخره كرده است، كسى كه خواهان موفقيت باشد امّا نكوشد، خودش را به باد تمسخر گرفته است، كسى كه جوياى دورانديشى باشد امّا احتياط نورزد خودش را ريشخند كرده است، كسى كه از خدا بهشت بخواهد امّا در برابر سختي‏ها شكيبا نباشد خود را به سُخره گرفته است، كسى كه از آتش دوزخ به خدا پناه ببرد امّا خواهش‏هاى دنيايى را رها نكند خود را به باد تمسخر گرفته است، كسى كه خدا را ياد كند ولى براى ديدار او نشتابد خود را ريشخند كرده است و کسی که به یاد مرگ باشد ولی برای مرگ و مُردن آماده نشده است، خودش را مسخره کرده است.

امام رضا (ع) در روایت مذکور، هفت چیز را بدون هفت چیز مسخره‏آمیز دانسته است؛

اول، «مَنِ اسْتَغْفَرَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ يَنْدَمْ بِقَلْبِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ»؛ كسى كه به زبان خود استغفار كند اما در دلش [از گناه] پشيمان نباشد خودش را مسخره كرده است.

کسی که فقط با زبانش استغفار می‏کند، مثلاً تسبیح به دست گرفته و پشت سر هم لفظ «أستغفر الله و أتوب الیه» را تکرار می‏کند، ولی قلب او از گناه پشیمان نیست، خودش را مسخره می‏کند. استغفاری ارزش دارد که قلب و دل انسان نیز با زبانش هماهنگ باشد و استغفار زبانی، پشیمانی قلبی را به دنبال داشته باشد وگرنه اگر قلب انسان از استغفاری که می‏کند، متأثّر نشود، آن استغفار فایده‏ای ندارد، چه بسا انسان گناهی را مرتکب می‏شود، مثلاً به نامحرم نگاه می‏کند و استغفار می‏کند و باز دوباره به آن صحنه گناه‏آلود نگاه می‏کند و دوباره استغفار می‏کند که این جز مسخره کردن خودش نیست.

دوم، «مَنْ سَأَلَ اللَّهَ التَّوْفِيقَ وَ لَمْ يَجْتَهِدْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ»؛ كسى كه خواهان موفقيت باشد امّا نكوشد، خودش را به باد تمسخر گرفته است.

بعضی افراد، بهشت را از خدا طلب می‏کنند، اما برای رسیدن به بهشت هیچ تلاشی نمی‏کند، مثل کسی که دوست دارد که عالِم شود، ولی هیچ تلاشی برای کسب علم نمی‏کند یا اینکه از خدا می‏خواهد که روزی او زیاد شود، ولی برای کسب روزی حلال هیچ تلاشی نمی‏کند. استجابت دعاهایی که برای برآمدن حاجات دنیوی و اخروی وارد شده‏اند، مبتنی بر تلاش از طرف خود انسان می‏باشد وگرنه اگر انسان فقط بنشیند و دست به دعا بردارد و در عمل، هیچ تلاشی نکند، بعید است که دعایش به اجابت برسد.

سوم، «وَ مَنِ اسْتَحْزَمَ وَ لَمْ يَحْذَرْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ»؛ كسى كه جوياى دورانديشى باشد امّا احتياط نورزد خودش را ريشخند كرده است.

کسی که جویای دوراندیشی و بصیرت باشد تا در نتیجه آن، کمتر اشتباه کند باید احتیاط کند و حَذر کند وگرنه بصیرت خواهی بدون احتیاط و پرهیز کردن، مسخره کردن خود است، مثل اینکه انسان دوست دارد که با افراد خوب همنشین و هم‏کلام شود و می‏داند که رفاقت و همنشینی با فلان شخص او را منحرف می‏کند، ولی از همنشینی با او پرهیز نمی‏کند و باز توقع دارد که همنشین افراد نیک کردار و نیک گفتار شود، در حالی که در عمل از این افراد دوری می‏کند و با افراد بد همنشین می‏شود و این چیزی جز ریشخند کردن خودش نیست.

چهارم، «وَ مَنْ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ لَمْ يَصْبِرْ عَلَى الشَّدَائِدِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ»؛ كسى كه از خدا بهشت بخواهد امّا در برابر سختي‏ها شكيبا نباشد خود را به سُخره گرفته است.

بعضی افراد، مدام از خداوند متعال بهشت را تقاضا می‏کنند، ولی حاضر نیستند که در راه رسیدن به بهشت سختی‏ها را تحمّل کنند. به تعبیرِ شهید بهشتی (ره)، بهشت را به بها می‏دهند و به بهانه نمی‏دهند. پس انسان برای رسیدن به بهشت باید مشقّت‏ها، مشکلات، توهین‏ها و مسخره شدن‏ها را تحمّل کند. انسان برای رسیدنِ به بهشت باید مثل کوه استوار باشد و صبر پیشه کند تا بتواند گردنه‏های سخت را که در مسیر رسیدن به بهشت قرار دارند، رَد کند و پشت سر بگذارد وگرنه صِرف تقاضای بهشت و عدم تحمّل مشکلات در راه رسیدن به بهشت، چیزی جز مسخره کردنِ خود نیست. در زیارت متعلق به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) آمده است: «كُنْتَ كَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِفُ»[2]؛ و بسان كوه بودى كه بادهاى سخت آن را نجنبانند. اشخاص زیادی مشاهده می‏شوند که در راه خدا نبرد کرده‏اند و اعضای بدن خود را از دست داده‏اند یا روی ویلچر جابجا می‏شوند یا روی تخت دراز کشیده و نمی‏توانند بلند شوند و با سختی دارند زندگی می‏کنند، لکن خود و خانواده‏شان بر این مشکلات صبر می‏کنند و هیچ‏گاه ناشُکری نمی‏کنند و مدام حمد و سپاس خدا را بر لب دارند.

پنجم، «وَ مَنْ تَعَوَّذَ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ وَ لَمْ يَتْرُكْ شَهَوَاتِ الدُّنْيَا فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ»، كسى كه از آتش دوزخ به خدا پناه ببرد امّا خواهش‏هاى دنيايى را رها نكند خود را به باد تمسخر گرفته است.

گاهی انسان از آتش و عذاب جهنّم به خدا پناه می‏برد، ولی از خواهش‏های نفسانی و شهوات دست برنمی‏دارد. چنین افرادی کل وجودشان آتش است، همانند کسی که وقتی مال یتیم را می‏خورد، در واقع آتش می‏خورد: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً»[3]؛ كسانى كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مى‌خورند (در حقيقت،) تنها آتش مى‌خورند و بزودى در شعله‌هاى آتش (دوزخ) مى‌سوزند.

ششم، «مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ وَ لَمْ يَسْتَبِقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ»؛ كسى كه خدا را ياد كند ولى براى ديدار او نشتابد خود را ريشخند كرده است.

انسانی که مدام ذکر و یاد خداوند را بر لب دارد برای دیدار با خداوند شتاب می‏کند وگرنه یادِ خشک و خالی و بدون شتاب برای لقاء الله، به سُخره گرفتن خود است.

هفتم، «وَ مَنْ ذَكَرَ الْمَوْتَ وَ لَمْ يَسْتَعِدَّ لَهُ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه»؛ کسی که به یاد مرگ باشد ولی برای مرگ و مُردن آماده نشده است، خودش را مسخره کرده است.

به یاد مرگ بودن ولی آماده مُردن نبودن، خود را مسخره کردن است، پس انسان باید علاوه بر به یاد مرگ بودن خودش را نیز آماده سفر مرگ کند و توشه‏ای برای خودش مهیّا کند و بر اعمال نیک خود بیفزاید و به این نکته توجه داشته باشد که کثرت عمل به تنهایی فایده‏ای ندارد، بلکه عملی مفید است که همراه با اخلاص باشد، چه بسا عمل کوچکی که همراه با اخلاص بوده است و از دید انسان غافل مانده است که در آخرت گره‏گشا شود. پس انسان باید در هر حالی آماده رفتن باشد. امام حسن مجتبی (ع) به جناده فرموده است: «إسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ‏ وَ حَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِك... وَ اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَدا»[4]؛ قبل فرا رسیدن مرگت خودت را برای سفرت آماده کن و زاد و توشه‏ای برای خود مهیّا کن... برای دنیای خود به گونه‏ای عمل کن، گویا اینکه همیشه می‏خواهی زندگی کنی و برای آخرت به گونه‏ای عمل کند، گویا فرا خوای مُرد.  

 



[1]. مسعود بن عيسى، ورام بن أبي فراس، مجموعة ورّام، ج‏2، ص110؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار (ط- بيروت)، ج‏75، ص356.

[2]. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج2، ص593.

[3]. «النساء»:10.

[4]. علامه مجلسی، بحار الأنوار (ط- بيروت)، ج‏44، ص139.

قال مولینا و مقتدینا الإمام علی بن ابیطالب (ع): «إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ‏ الرِّجَالِ‏ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لَعَبْداً وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ جَائِراً عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ سَائِراً بِغَيْرِ دَلِيلٍ إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ‏ الدُّنْيَا عَمِلَ وَ إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ الْآخِرَةِ كَسِلَ»[1].

مولای متّقیان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) فرموده است که مبغوض‏ترين افراد نزد خدا بنده‏اى است كه خداوند او را به خود واگذاشته باشد، چنين كسى از راه راست بيرون رفته و بدون راهنما حركت مى كند، اگر به زراعت دنيايى بخوانندش در عمل مى‏كوشد و اگر به كشت و كار آخرت دعوتش كنند تنبلى مى‏كند.

انسان باید سعی کند که به ریسمان الهی چنگ بزند و رابطه‏اش با خدا هر روز صمیمی‏تر از قبل باشد تا مورد توجّه خداوند متعال قرار بگیرد و امداد الهی در در مشکلات شامل حالش شود. گاهی از اوقات کار به جایی می‏رسد که خداوند انسان را رها می‏کند کما اینکه ممکن است که بعضی وقتها کار به جایی برسد که پدر، فرزند خود را که از خانه فرار کرده است و خلاف مرتکب شده است، منکر می‏شود.

طبق کلام امام علی (ع) در روایت مذکور، مبغوض‏ترین انسان نزد خداوند متعال، کسی است که خداوند او را به حال خودش واگذاشته باشد. علی (ع) در این روایت سه مشخصه را برای افرادی که خداوند آنان را به خودشان واگذار کرده است، بیان فرموده است؛

اول، اینکه کسی که خداوند او را به حال خود رها کرده است، از راه راست منحرف می‏شود و راهنمایی ندارد.

دوم، اینکه اگر به سوی دنیا و تحصیل آن خوانده شود آن دعوت را می‏پذیرد و برای آن می‏کوشد.

سوم، اینکه اگر به آخرت و کوشش برای آخرت دعوتش کنند، سُستی و تنبلی می‏کند.

 



[1]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص149، خطبه103.

عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)‏ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى؛ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى مُوسَى: «يَا مُوسَى‏ مَنْ‏ كَانَ‏ ظَاهِرُهُ‏ أَزْيَنَ مِنْ بَاطِنِهِ فَهُوَ عَدُوِّي حَقّاً وَ مَنْ كَانَ ظَاهِرُهُ وَ بَاطِنُهُ سَوَاءً فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً وَ مَنْ كَانَ بَاطِنُهُ أَزْيَنَ مِنْ ظَاهِرِهِ فَهُوَ وَلِيِّيٌ حَقّاً»[1].

ایام عزای سید و سالار شهیدان؛ حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) و اسارت اهل بیت گرامی‏اش را خدمت محبّین اهل بیت؛ خاصه شما عزیزان تسلیت عرض می‏کنم. همچنین، شروع سال تحصیلی جدید را خدمت دوستان عزیز تبریک عرض می‏کنم، ان‏شاءالله، به برکت این ایام که متعلق به سید و سالار شهیدان است، بیماری کرونا به طور کامل برطرف شود و زندگی مردم به حالت عادی برگردد.

رسول گرامی اسلام (ص) در روایت مذکور، از قول خداوند تبارک و تعالی نقل کرده است که خداوند متعال به حضرت موسی (ع) وحی کرد و فرمود که ای موسی! هر کس که ظاهرش از باطنش زیباتر باشد حقیقتاً دشمن من است و کسی که ظاهر و باطنش مساوی باشد، حقیقتاً مؤمن است و کسی که باطنش از ظاهرش زیباتر باشد، حقیقتاً از اولیاء الهی است.

خداوند متعال در خطاب مذکور، افراد را به سه دسته تقسیم کرده است؛

دسته اول، کسانی هستند که ظاهرشان زیبا جلوه می‏کند ولی باطن آنان زیبا نیست؛

ظاهرش چون قصر کافر پر حُلل        باطنش، قهر خدا عزّ و جلّ

این افراد در حقیقت دشمن خداوند می‏باشند، این افراد در جامعه، خودشان را چنان زیبا جلوه می‏دهند که انسان فکر می‏کند که در همه حالات این‏گونه‏اند، در حالی که باطنشان این‏گونه نیست و باطن آنان با ظاهرشان متفاوت است، در یکی از رباعیات منسوب به خیّام این‏گونه آمده است:

شیخی به زنی فاحشه گفتا  مَستی           هر لحظه به دام دِگری پابستی

گفتا: شیخا، هر آنچه گویی هستم         آیا تو چنان که می‏نمایی هستی؟

در جامعه نیز افراد زیادی مشاهده می‏شوند که در ظاهر، خودشان را خوب جلوه می‏دهند، لکن باطنشان با ظاهرشان متفاوت است، این افراد بعد از اینکه اعتماد دیگران را جلب می‏کنند، از این اعتماد سوء استفاده می‏کنند و سرشان کلاه می‏گذارند. بنابراین، انسان باید سعی کند که ظاهر و باطنش یکی باشد و چنان باشد که خودش را نشان می‏دهد.

دسته دوم، کسانی هستند که ظاهر و باطنشان مساوی است که این افراد، به راستی مؤمن‏اند.

دسته سوم، افرادی هستند که باطن آنان از ظاهرشان زیباتر است که به راستی از اولیاء خدا می‏باشند. گاهی انسان، افرادی را مشاهده می‏کند که ظاهراً یک شخص عادی و معمولی است، ولی در واقع از صفای باطن برخوردار است و از اولیاء الهی است. بعضی از اولیاء الهی برای اینکه رَد گم کنند، ظاهراً به گونه‏ای رفتار می‏کنند که معمولی به نظر آیند و مردم به آنها کاری نداشته باشند، کما اینکه در احوالات شخصی که کارش حمل بار بوده است، این‏گونه آمده است که در حال حمل بار بود که کودکی را در حال سقوط از پشت بام دید، فریاد زد: «نگهش دار»، کودک در همان حال بین زمین و آسمان معلق ماند و مردم او را گرفتند و به مادرش تحویل دادن و به خیال اینکه معجزه‏ای رُخ داده است به سمت آن شخص هجوم بردند، آن مرد گفت که من کار خاصی نکرده‏ام و معجزه‏ای رُخ نداده است، بلکه یک عمر دستورات الهی را اطاعت کردم و اکنون یک بار از خداوند چیزی را درخواست کردم و خداوند متعال نیز خواسته من را اجابت فرمود. بنابراین، اولیاء الهی کسانی هستند که باطنشان از ظاهرشان زیباتر است، نه اینکه ظاهرشان به نحوی باشد که زیباتر از باطنشان باشد و باطنشان چیزی غیر از ظاهرشان باشد.  

 



[1]. محمد بن محمد، شعيري، جامع الأخبار (للشعيري)، ص185.

 

قال رسول الله (ص): «مَا مِنْ‏ يَوْمٍ‏ يَمْضِي‏ عَنَّا إِلَّا وَ يَضْحَكُ أَرْبَعٌ عَلَى أَرْبَعٍ» قِيلَ: وَ مَا هُنَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «يَضْحَكُ الْأَجَلُ عَلَى الْأَمَلِ وَ الْقَضَاءُ عَلَى الْقَدَرِ وَ التَّقْدِيرُ عَلَى التَّدْبِيرِ وَ الْقَسْمُ عَلَى الْحِرْصِ»[1].

 

رسول گرامی اسلام (ص) در روایت مذکور، فرموده است که هیچ روزی بر ما نمی‏گذرد مگر این که چهار چیز بر چهار چیز دیگر می‏خندند، سؤال شد که یا رسول الله (ص) آن ها کدامند، آن حضرت (ص) فرمود که مرگ به آرزو می‌خندد، قضا به قَدَر و تقدیر به تدبیر و روزیِ قسمت شده بر شخص حریص می‏خندد.

 

طبق روایت مذکور، چهار چیز بر چهار چیز می‏خندند؛

 

اول، خنده مرگ بر آرزو

 

انسان یک مرگ قطعی در پیش دارد که روزی سراغ او خواهد آمد و راه فراری از آن نیست. انسان در طول زندگی خود یک سلسله آرزوهایی دارد که گاهی برای آن آرزوها کلی برنامه ریزی می‏کند، لکن از این غافل است که ممکن است که هر آیینه مرگ سراغش بیاید و به آروزهایش دست نیابد. رسول اکرم (ص) در روایت مذکور، فرموده است که وقتی مرگ به آرزوهای انسان نگاه می‏کند، خنده‏اش می‏گیرد و به تعبیری، می‏گوید که این انسان که از چند لحظه بعدش خبر ندارد چرا برای آرزوهای خود برنامه‏ریزی کرده است؟ دلیل خنده مرگ این است که انسانی که زنده ماندنش به دست خودش و در اختیارش نیست چرا برای آینده‏ای که نمی‏داند، زنده خواهد بود یا نه، برنامه می‏ریزد و خود را درگیر آرزوهای طولانی می‏کند؟ پس مرگ بر این آرزوها می‏خندد. البته باید توجه شود که منظور این روایت و امثال آن، این نیست که انسان هیچ برنامه‏ای برای آینده خود نداشته باشد. در روایت آمده است: «اِعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَدا»[2]، یعنی انسان باید در زندگی دنیوی خود طوری زندگی کند که گویا برای همیشه می‏خواهد زندگی کند و این گونه نباشد که برای آینده خود برنامه‏ریزی نداشته باشد. امام علی (ع) فرموده است: «الْمُؤْمِنُونَ هُمُ الَّذِينَ عَرَفُوا مَا أَمَامَهُم‏»[3]؛ مومنان، کسانی هستند که آنچه پیش رویشان هست را می‏شناسند، یعنی آینده‏نگرند.

 

پس بین روایت مورد بحث (روایت حضرت رسول اکرم (ص)) و برنامه‏ریزی انسان برای آینده‏اش منافاتی نیست، یعنی خندیدن مرگ بر آروزها و آمال به این معنا نیست که انسان نباید برای آینده‏اش برنامه داشته باشد، بلکه منظور از خنده مرگ به آروزها که در این روایت به آن اشاره شده است، این است که انسان نباید نسبت به مرگش بی‏تفاوت باشد و سرگرم شدن به آمال و آرزوها نباید او را از یاد مرگ غافل کند و لذا اگر انسان برای آینده خود برنامه‏ریزی می‏کند، نگاه او نگاهِ خداباورانه باشد و به جنبه‏های آخرتی نیز توجه داشته باشد، پس انسان باید هر برنامه‏ریزی که دارد در جهت رسیدن به آخرت باشد تا اگر مرگ او را مهلت نداد، به خاطر نیّت خیری که داشته است، پاداش به او تعلق بگیرد.

 

دوم، خنده قضا بر قدرتِ آدمی

 

قضای الهی به قدرت و توانمندی‏های انسان می‏خندد چون وقتی قضای الهی آمد، قدرت و توانمندی‏های انسان جایگاهی ندارد و امکانات و قدرت انسان هر مقدار هم که زیاد باشد، نمی‏تواند در مقابل قضای الهی بایستد.

 

سوم، خنده تقدیر بر تدبیر

 

برنامه‏ریزی و تدبیر انسان نمی‏تواند، مقدّراتی که خداوند برای او رَقَم می‏زند را تغییر دهد لذا تقدیر الهی به تدبیر انسان می‏خندد زیرا انسان با دوراندیشی که دارد یک سری امور را تدبیر می‏کند، لکن خداوند متعال چیز دیگری را برای او مقدر می‏کند لذا تقدیر به تدبیرِ انسان می‏خندد. جمله‏ای مشهور شده که اگر چه سند قابل اعتنایی برای آن در بین احادیث یافت نشد، اما میتواند مضمون صحیحی داشته باشد و آن، این است: «یابن آدم تقدیری یضحک من تدبیرک»؛ یعنی ای فرزند آدم تقدیر من به تدبیر تو می‏خندد و این، کنایه از غلبه خواست الهی بر خواست بنده است.

 

نقل شده است که در دوران دفاع مقدس، شخصی در کرج زندگی می‏کرد، با خود گفت که بهترین کار این است که برویم و کنار کوهی از کوه‏های اطراف کرج ساکن شویم که از بمباران و حمله هوایی در امان باشیم، گفته‏اند که بعد از اینکه ایشان کوچ کرد، هواپیمایی که برای بمباران کرج آمده بود، یکی از موشک‏های خود را در همان منطقه که آن بنده خدا اقامت کرده بود، انداخت و او از دنیا رفت.

 

چهارم، خنده قَسم بر حرص

 

روزیِ انسان به دست خداوند متعال است و خداوند متعال برای هر کسی، رزق و روزیِ مشخصی را تعیین کرده است و انسان، هرچه قدر هم که حریص باشد، به بیش از روزی‏ای که برای او مشخص شده است، دست نخواهد یافت. در روایات زیادی وارد شده است که آن روزی‏ای که برای انسان مقدر شده است به او می‏رسد و نیازی نیست که برای بیشتر از آن حرص بخورد.

 

 

 



[1]. محمد بن على كراجكى، معدن الجواهر و رياضة الخواطر، ص47.

[2]. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج3، ص156.

[3]. علامه مجلسی، بحار الأنوار (ط- بیروت)، ج75، ص25.

 

Please publish modules in offcanvas position.