قال مولینا و مقتدینا الإمام الرضا (ع): «إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ مُنَادِياً يُنَادِي مَهْلًا مَهْلًا عِبَادَ اللَّهِ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ فَلَوْ لَا بَهَائِمُ رُتَّعٌ وَ صِبْيَةٌ رُضَّعٌ وَ شُيُوخٌ رُكَّعٌ لَصُبَّ عَلَيْكُمُ الْعَذَابُ صَبّاً تُرَضُّونَ بِهِ رَضّاً»[1].

 

حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در روایت مذکور، فرموده است که در هر روز و شب از جانب خداوند عزّ و جلّ، منادی‏اى ندا مى‏دهد که اى بندگان خدا! از نافرمانى خدا باز ايستيد، باز ايستيد زيرا اگر به خاطر حيواناتِ چرنده و كودكان شيرخواره و سال‏خورده‏گانِ خميده پشت نبود، چنان عذابى بر سر شما ريخته مى شد كه خرد و خمير مى‏شديد.  

 

منشأ عذاب‏هایی که بر انسان نازل می‏شوند چیست؟

 

گفته شده است که نزول عذاب، گاهی امتحان از جانب خداوند متعال می‏باشد و گاهی نتیجه عملی است که از انسان سر می‏زند. خداوند متعال فرموده است: «وَ مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ...»[2]؛ هر مصيبتى به شما برسد به خاطر اعمالى است كه انجام داده‌ايد. بنابراین، گاهی حوادثی مثل سیل، زلزله و امثال آن به خاطر گناهانی است که از انسان صادر می‏شود و آن گناهان باعث می‏شود که خداوند متعال کیفر و عذاب آن گناهان را در همین دنیا در قالب سیل، زلزله و ... قرار دهد.

 

کفار نیز که اصلاً خداوند متعال را قبول ندارند از بلا و مصیبت در امان نیستند و این‏گونه نیست که هیچ مشکلی برای آنها پیش نیاید و برای برخی ایجاد سؤال شود که چرا کفّار عذاب نمی‏شوند و بلا و مصیبت بر آنان نازل نمی‏شود، کما اینکه بسیار مشاهده شده است که در بلاد کفر نیز سیل، زلزله، رانش زمین، سونامی، طوفان و... رخ داده است و جان عده زیادی را گرفته است و خانه و زندگی آنان را ویران کرده است.

 

البته بعضی از افراد از بروز سیل، زلزله و امثال آن، به قهر طبیعت تعبیر می‏کنند، در حالی که این تعبیر، صحیح نیست زیرا تعبیر به قهر طبیعت در رابطه با این حوادث، به معنای نادیده گرفتن تاثیر اعمال انسان در نزول بلا و مصیبت است. انسان‏های با ایمان نیز ممکن است که به بلا و مصیبت دچار شوند، لکن نزول بلا بر آنان از باب امتحان و آزمایش است تا ساخته و پرداخته شوند و بتوانند در مقابل بحران‏های عظیم مقاومت کنند. بنابراین، بسیاری از حوادثِ ناگواری که برای انسان پیش می‏آید ناشی از اعمالی است که از او صادر شده است.

 

امام رضا (ع) در روایت مذکور، فرموده است که بعضی از چیزها بازدارندگی دارند و باعث می‏شوند که غضب الهی شامل حال انسان نشود. آن حضرت (ع) فرموده است که حیواناتی که مشغول چریدن می‏باشند، بچه‏های شیرخواره و همچنین سالمندانِ پیر از مواردی می‏باشند که خداوند متعال به آنان رحم می‏کند و در سایه رحم به آنها، عذاب از سایر انسان برداشته می‏شود و اگر آنان در بین مردم نبودند، چه بسا عذاب و غضب الهی نازل می‏شد و گناه‏کاران را گرفتار می‏کرد، کما اینکه در سرنوشت امت‏های انبیاء پیشین آمده است که گاهی خداوند متعال آنان را به بلاهای عظیمی، مثل تبدیل شدن به میمون، تبدیل شدن به سنگ و امثال آن دچار می‏کرد تا قاهریت خود را به آنان نشان بدهد.

 

بنابراین، انسان باید بداند که او بیشتر از یک عبد و بنده نیست و عبد باید جایگاه خودش را بداند و از دستورات و فرامین الهی تمرّد نکند چرا که اگر انسان، ناسپاسی کند و معصیت الهی را مرتکب شود باید منتظر عذاب الهی باشد.

 

 

 



[1]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج15، کتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس و ما ینباسبه، باب41، ص307،ح6.

[2]. «الشوری»:30.

 

 

 

قال مولینا و مقتدینا الإمام علی بن ابیطالب (ع): «لَا وَجَعَ‏ أَوْجَعُ‏ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ لَا خَوْفَ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ وَ كَفَى بِمَا سَلَفَ تَفَكُّراً وَ كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً»[1].

 

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) در روایت مذکور، فرموده است که دردى براى قلوب، دردناكتر از گناهان نيست و ترسى سخت تر از ترس براى مرگ نيست و گذشته براى اندیشیدن و عبرت گرفتن كافى است و مرگ براى اندرز دادن بس است.

 

لَا وَجَعَ‏ أَوْجَعُ‏ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ؛ یعنی دردى براى قلوب، دردناكتر از گناهان نيست. گاهی ممکن است که ناراحتی‏ای برای انسان پیش آید که مربوط به دل نباشد و گاهی ممکن است که ناراحتی مربوط به دل باشد، مثل اینکه در زندگی انسان، چیزهایی پیش آید که دل انسان آزرده گردد، مثلاً فرزند انسان از دنیا برود و دلش تحت تأثیر آن مصیبت قرار بگیرد یا مثلاً ممکن است که انسان با صحنه‏ای مواجه شود که دلش به درد آید و بگوید که دلم درد گرفت، اما گاهی ناراحتی انسان مربوط به دل است و این ناراحتی که بر دل انسان عارض می‏شود به خاطر ارتکاب معصیتی است که از ناحیه او صورت گرفته است و دردی که از ناحیه گناه بر قلب انسان وارد می‏شود خیلی بیشتر از دردی است که از غیر گناه بر دل انسان وارد می‏شود چون همان‏طور که در روایات وارد شده است، هر گناهی که از انسان صادر می‏شود یک نقطه سیاهی در دل انسان می‏نشیند و هر چه گناه در زندگی انسان بیشتر شود، قلب انسان سیاه‏تر می‏شود و قلب سیاه نصیحت‏پذیر نیست و از آن خیر صادر نمی‏شود. خداوند متعال فرموده است: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ...»[2]، خدا بر دل‏ها و گوش‏هاى آنان مهر نهاده و بر چشم‏هايشان پرده‌اى افكنده شده... . گویا پرده‏ای بر روی قلبشان قرار می‏گیرد که اندرز در آنها اثر نمی‏گذارد. کسانی که در گناه غوطه‏ور می‏شوند تا آخرین مراحل گناه را مرتکب می‏شوند و لذا به هر جنایت و خیانتی دست می‏زنند.  

 

وَ لَا خَوْفَ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ؛ ترسى سخت‏تر از ترس براى مرگ نيست. دلیل ترس از مرگ، عدم آمادگی لازم برای مردن است. اولیاء الهی از مرگ نمی‏ترسند، بلکه انتظار مرگ را می‏کشند زیرا زندگی دنیا را برای خود زندگی در قفس می‏دانند لذا همان‏گونه که پرنده‏‏ی در قفس با باز شدن درب قفس خوشحال می‏شود، ولی خدا نیز با پرواز از قفس دنیا خوشحال می‏شود.

 

رسول گرامی اسلام (ص) فرموده است: «الدُّنْيَا سِجْنُ‏ الْمُؤْمِنِ‏ وَ جَنَّةُ الْكَافِر»[3]؛ دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است. بله! کسی که دل‏بسته به دنیا شده باشد و دنیا را بهشت خود قرار داده باشد، دل کندن از آن برایش سخت است و روشن و واضح است که از مرگ می‏ترسد، همانند کسی که جرمی مرتکب شده است که از آمدن پلیس می‏ترسد و وحشت و ترس او را فرا می‏گیرد، ولی کسی که جرمی مرتکب نشده است هیچ ترسی از آمدن پلیس ندارد. انسانی که تقوای الهی پیشه کرده باشد و نسبت به انجام واجباتش مقید بوده و محرمات الهی را ترک کرده باشد، نه تنها از مرگ نمی‏ترسد، بلکه هر آیینه آماده رفتن از دنیا است و رفتن از دنیا را به منزله آزادی و رها شدن از قفس می‏داند. بنابراین، انسان باید به گونه‏ای عمل کند که نه تنها از مرگ نترسد، بلکه عاشق رفتن به سرای آخرت باشد، همانند سردار شهید حاج قاسم سلیمانی (ره) که هیچ ترسی از دشمن به دلش راه نمی‏داد و به دل دشمن می‏زد و عاشق شهادت و رفتن به سرای ابدی بود، او با بندگی و اطاعت از فرامین الهی به جایی رسید که دل کندن از دنیا برایش راحت بود.

 

وَ كَفَى بِمَا سَلَفَ تَفَكُّراً؛ گذشته براى اندیشیدن و عبرت گرفتن كافى است. اگر انسان گذشته‏اش را خوب گذرانده باشد و در مسیر رضایت الهی قدم برداشته باشد، همان گذشته را برای آینده حفظ کند و به همان مسیر ادامه بدهد، ولی اگر گذشته درخشانی ندارد، باید از آن عبرت بگیرد و راه و روشش را عوض کند و گذشته‏اش را چراغ راه آینده قرار بدهد و بقیه عمرش را در مسیر صحیح قدم بگذارد.

 

وَ كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً؛ مرگ براى اندرز دادن بس است. انسان باید از مرگ دیگران پند بگیرد و بفهمد که هیچ کسی در دنیا ماندنی نیست و همه، روزی از این دنیای فانی رخت برخواهند بست و به سرای ابدی کوچ خواهند کرد لذا بهترین واعظ و نصیحت کننده برای انسان، مرگ است و انسان باید بداند که پایان کار او به مرگ ختم خواهد شد و لذا باید سعی کند که خودش را برای سرای بعد از مرگ آماده کند

 



[1]. کلینی، الكافي (ط- الإسلامية)، ج‏2، ص275.  

[2]. «البقرة»:7.  

[3]. حسن بن على، ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص53.

 

 

قال مولینا و مقتدینا الإمام علی بن الحسین (ع): «خَمْسُ خِصالٍ مَنْ فَـقَـدَ واحِدَةً مِنْهُنَّ لَمْ يَزَلْ ناقِصَ العَيْشِ، زائِلَ الْعَقْلِ، مَشْغولَ الْقَلْبِ، فَاَوَّلُّها صِحَّةُ البَدَنِ وَ الثّانيَةُ اَلأمْنُ وَ الثّالِثَةُ اَلسَّعَةُ فِى الرِّزْقِ وَ الرّابِعَةُ اَلأنيسُ الْمُوافِقُ، [قال الراوى:] قُلْتُ: و مَا الأنيسُ الْمُوافِقُ؟ قال: اَلزَّوجَةُ الصّالِحَةُ وَ الوَلَدُ الصّالِحُ وَ الْخَليطُ الصّالِحُ وَ الخامِسَةُ وَ هِىَ تَجْمَعُ هذِه الْخِصالَ الدَّعَةُ»[1].

 

امام زین العابدین (ع) در روایت مذکور، فرموده است که پنج خصلت است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد، همواره در زندگى‏اش كمبود دارد و كم‏خِرد و دل‏نگران است؛ اول تندرستى، دوم امنيت، سوم روزى فراوان، چهارم همراهِ هم‏رأى و سازگار، راوى پرسيد: همراهِ هم‏رأى كيست؟ امام فرمود: همسر و فرزند و همنشين خوب. پنجم كه در برگيرنده همه اينهاست، رفاه و آسايش است.

 

فَاَوَّلُّها صِحَّةُ البَدَنِ؛ اولین خصلتی که آرامش را برای انسان به ارمغان می‏آورد، سلامتی و تندرستی است. انسان بیمار همیشه در زندگی‏اش کمبود دارد و سرگشته و دل‏مشغول است و همیشه به دنبال طبیب‏های مختلف و داروهای متفاوت است تا بیماری‏اش برطرف شود. بنابراین، انسان باید نسبت به نعمت تندرستی و سلامتی خود قدردان و شکرگزار باشد.

 

الثّانيَةُ، اَلأمْنُ؛ دومین خصلت، امنیت است. گاهی انسان از نظر مادّی مشکلی ندارد و زندگی‏اش روبه‏راه است، ولی امنیّت ندارد. معمولاً افراد ثروتمند احساس امنیّت نمی‏کنند و همیشه دغدغه دارند که نکند دزد به اموالشان بزند. در روایتی از رسول اکرم (ص) نقل شده است: «نِعْمَتَانِ‏ مَجْهُولَتَانِ‏ الْأَمْنُ وَ الْعَافِيَة»[2]؛ دو نعمت‏اند که ناشناخته‏اند و انسان قدر آن دو را نمی‏داند؛ یکی سلامتی است و دیگری امنیت است. امنیت برای جامعه یکی از ضروریات است و امنیت اگر نباشد، جامعه دچار دل‏نگرانی و تحیّر می‏شود.

 

الثّالِثَةُ، اَلسَّعَةُ فِى الرِّزْقِ؛ سومین خصلت، وسعت در رزق است. انسان اگر دچار تنگدستی و فقر گردد آرامش از زندگی‏اش رَخت برمی‏بندد و همیشه دل‏نگران خواهد بود و فکرش مشغول خواهد بود.

 

وَ الرّابِعَةُ، اَلأنيسُ الْمُوافِقُ؛ چهارمین خصلت، همدمِ سازگار است، یعنی کسی که انسان بتواند با او درددل کند و همیشه در کنارش و همراه او باشد. راوی از امام سجاد (ع) سؤال کرد که همدمِ همراه و سازگار کیست؟ آن حضرت (ع) فرمود که همسر، فرزند صالح و همنشین خوب می‏باشند. همراهی که همدم و موافق با انسان باشد در رشد او خیلی تأثیر دارد، مثلاً اگر انسان، همسر سازگاری داشته باشد یا دوستِ همراهی داشته باشد باعث می‏شود که در گرفتاری‏ها و ناخوشی‏ها راحت بر مشکلات غلبه کند و از دل‏نگرانی و تحیّر خارج شود. پس یکی از مصادیقِ همراهِ همدم و سازگار، همسر صالح و شایسته است که همیشه در خوشی و ناخوشی در کنار انسان باشد و این گونه نیست که اگر شوهرش گرفتار شود او را تنها بگذارد. نقل شده است که شخصی نابینا بود، ولی وضع مالی خوبی داشت و کسب و کارش خوب بود، هر وقت منزل می‏آمد، خرید می‏کرد و با دست پُر به خانه می‏آمد و همسرش آنچه در دستش بود را می‏گرفت و داخل خانه می‏برد، تا اینکه بعد از مدتی از نظر مالی ضعیف شد و با دست خالی به منزل رفت، وقتی خانم در را باز کرد، دید که شوهر با دست خالی آمده است، به او نگاه کرد و گفت که چه آدم کوری هستی، شوهرش گفت که من که الآن کور نشده‏ام، بلکه من یک عمر است که کورم، ولی تو همیشه به دست‏هایِ پرِ من نگاه می‏کردی و الآن که با دست خالی آمده‏ام به چشمم نگاه کردی.

 

دومین مصداق از مصادیقِ همراهِ همدم، فرزند صالح است و سومین مصداق از مصادیقِ همراهِ سازگار، همنشین خوب است.

 

وَ الخامِسَةُ وَ هِىَ تَجْمَعُ هذِه الْخِصالَ الدَّعَةُ؛ پنجمین خصلت كه همه خصلت‏های چهارگانه قبلی را نیز در برمی‏گیرد، رفاه و آسايش است، لذا انسان باید برای وست رزق و روزی که رفاه را به دنبال دارد دعا کند و بگوید: «اللهم ارزقنی رزقاً واسعاً حلالاً طیباً».

 

 

 



[1]. شیخ صدوق، الخصال، ج1، ص284.  

[2]. محمد بن احمد، فتال نيشابورى، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط- القديمة)، ج‏2، ص472.

 

 

قالَ رسولُ الله (ص): «الدَّواوينُ ثلاثةٌ؛ فدِيوانٌ لایَغفِرُ اللهُ مِنه شیئاً و دیوانٌ لايَعبَؤُ اللّهُ بهِ شيئا و دِيوانٌ لايَترُكُ اللّهُ مِنهُ شيئاً، فأمّا الدِّيوانُ الذي لايَغفِرُ اللّهُ مُنهُ شیئاً فالأِشراکُ بِاللّه و أمّا الدِّيوانُ الذي لايَعبَؤُ اللّهُ بِهِ شيئاً فَظُلمُ العَبدِ نفسَهُ فيما بينَهُ و بينَ رَبِّهِ؛ مِن صومِ يومٍ تَرَكَهُ أو صلاةٍ تَرَكَها، فإنَّ اللّهَ يَغفِرُ ذلكَ إن شاءَ و يَتَجاوَزُ و أمّا الدِّيوانُ الذي لايَترُكُ اللّهُ مِنهُ شيئاً فَمَظالِم العِبادِ بَینهُم القِصاصُ لا مَحالَةَ»[1].

 

کلام مذکور از رسول گرامی اسلام (ص)، نشان‏دهنده کارنامه هر یک از بندگان خدا در روز رستاخیز است. قرآن در تعبیرات مختلفی آورده است که فردای قیامت پرونده‏ای به دست انسان داده می‏شود و همه نگران‏اند که چه چیزی در پرونده‏اشان ثبت شده است، کما اینکه در عالَم دنیا اگر شخصی را احضار کنند، نگران است که چه شده است و برای چه او را احضار کرده‏اند؟ هرچند که انسان احتمالاتی می‏دهد، ولی جزئیات را نمی‏داند، به خصوص که در عالَم آخرت صحنه‏ی خیلی از مسایل عوض می‏شود. یکی از مواردی که در مورد اعمال مطرح است، حبط عمل است که معنای آن، این است که گاهی اعمالی را که انسان انجام داده است، باطل می‏شوند و اگر حقی از حقوق مردم را زیر پا گذاشته شده باشد، خداوند متعال حسنات شخص را در پرونده آن شخصی که به او ظلم شده است، ثبت می‏کند و سیّئات او را در پرونده این شخص ثبت می‏کند و انسان وقتی آن را ببیند متعجّب می‏شود.

 

گاهی نیز انسان با صحنه‏هایی مواجه می‏شود که اصلاً تصور نمی‏کند، مثلاً با اینکه خیلی اهل کار خیر و عبادت نبوده است، می‏بیند که در پرونده‏اش حسنات زیادی ثبت شده است؛ در حالی که خیلی از آنها را انجام نداده است و این به خاطر این است که مثلاً پایه‏گذار یک کار خیری در عالَم دنیا شده است و بعداً افراد زیادی آن کار نیک را انجام داده‏اند و لذا هر کسی که آن کار را انجام داده است برای آن شخص که بنای آن کار نیک را نهاده است نیز ثواب نوشته می‏شود و آن کار نیک برای او نیز ثبت می‏شود. پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «مَنْ‏ سَنَ‏ سُنَّةً حَسَنَةً، فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلى‏ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْ‏ء»[2].

 

همچنین، اگر کسی کار بدی را در دنیا پایه‏گذاری کرده باشد و بدعتی را در جامعه ایجاد کرده باشد، هر کس آن کار بد را انجام بدهد، برای آن شخصی که بنای آن کار بد را نهاده است نیز گناه نوشته خواهد شد. رسول گرامی اسلام (ص) فرموده است: «مَنْ‏ سَنَ‏ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[3]. لذا نکته‏ای که باید به آن توجه شود این است که نباید فقط روی اعمالی که خودمان انجام داده‏ایم، متمرکز شویم، بلکه گاهی اعمالی که بقیه نیز انجام می‏دهند در پرونده ما اثر مثبت یا منفی می‏گذارد.  

 

رسول گرامی اسلام (ص) در روایت مذکورِ در صدر بحث، فرموده است که براى اعمالِ بندگان سه دفتر هست؛ دفترى كه خدا چيزى از آن را نمى‏آمرزد و دفترى كه خدا بدان اهميت نمي‏دهد [که مربوط به حقوق الله است] و دفترى كه خدا از هيچ چيز آن نمي‏گذرد [که مربوط به حقوق الناس است]، اما دفترى كه خدا چيزى از آن را نمى‏آمرزد، شرك به خداست و دفترى كه خدا بدان اهميت نمي‏دهد، ستمى است كه بنده ميان خود و خدا به خودش كرده است، مانند روزه‏اى كه خورده يا نمازى كه ترك كرده است و خداوند اگر بخواهد آن را ببخشد و از آن درگذرد و اما دفترى كه خداوند از هيچ چيز آن نمي‏گذرد، ستم‏هایى است كه بندگان به يكديگر كرده‏اند و ناچار بايد تلافى شود.

 

دفتر اول، که خداوند چیزی از آن را نمی‏آمرزد، شرک به خداست. اگر کسی شرک به خدا داشته باشد، خداوند متعال او را نمی‏آمرزد. شرک بر دو قسم است؛ شرک خفی و شرک جلی. شرک جلی، بت پرستی است. خداوند متعال فرموده است: «... مَا نَعْبُدُهُمْ إِلّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى...»[4]؛... اينها را نمى‌پرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند... . این شرکِ جَلی است، کما اینکه در اوایل بعثت، کفار بت‏های خود را در داخل کعبه گذاشته بودند و آنها را می‏پرستیدند که حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) مأموریت پیدا کرد که کعبه را از لوث وجود بت‏ها پاک کند. یک چیزی که نگران کننده است، این است که عبارت «فالأِشراکُ بِاللّه» که در روایت مورد بحث، آمده است، اطلاق دارد و لذا امکان دارد که از این اطلاق استفاده شود که شرک به خدا، هم شرک جلی را شامل می‏شود و هم شرک خفی را شامل می‏شود، بنابراین وقتی شرک خفی را نیز خداوند متعال نبخشد، کار خیلی دشوار می‏شود زیرا اکثر انسان‏ها دچار شرک خفی می‏باشند، مثل اینکه شخص کار خیر انجام می‏دهد تا مردم ببینند که این خود، نوعی شرک خفی نسبت به خداوند متعال است. در روایت آمده است که کسانی که در دنیا کاری انجام داده‏اند و هدفشان مطرح کردن خودشان بوده است و خدا را در نظر نداشته‏اند، فرادی قیامت از طرف خداوند به آنان خطاب می‏شود که برو اجر و مزد خود را از همان کسی بگیر که کار را به خاطر او انجام داده‏ای.

 

رسول اکرم (ص) در روایتی فرموده است: «كُلُ‏ دِرْهَمٍ‏ عِنْدَهُمْ‏ صَنَم»[5]؛ زمانی خواهد آمد که مردم آنچنان به دنیا وابسته می‏شوند که هر درهمی نزد آنان، بتی خواهد بود. بعضی از انسان‏ها آن قدر وابسته به دنیا می‏شوند که دل کَندن از آن برایشان خیلی سخت می‏شود و چه بسا به خاطر دنیا خیلی از مرزها را رد کنند و خیلی از اصول را زیر پا بگذارند. انسان خیلی ضعیف است، همان‏گونه که خداوند متعال فرموده است: «...خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفاً»[6] و لذا باید مواظب باشد که نلغزد و به همین خاطر است که در کنار غریضه نفسانی، خداوند عقل را به انسان عطا کرده است تا با تکیه بر عقلش نگذارد که هوای نفسانی بر او غلبه کند که اگر عقلش بر هوای نفسش غالب شود از ملائکه الهی بالاتر می‏رود، ولی اگر هوای نفسش بر عقلش غالب شود از حیوانات پایین‏تر می‏رود.

 

دفتر دوم، كه خدا بدان اهميت نمي‏دهد و نسبت به آن سخت‏گیری نمی‏کند، ستمى است (حق اللهی است) كه بنده ميان خود و خدا به خويشتن كرده است، مانند روزه‏اى كه خورده يا نمازى كه ترك كرده است و خداوند اگر بخواهد آن را ببخشد و از آن درگذرد و صرف نظر کند.

 

انسان چند نوع رابطه دارد که عبارتند از؛ رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خودش، رابطه انسان با دیگران، رابطه انسان با سایر موجودات و رابطه انسان با طبیعت. اگر انسان در رابطه خود با خداوند متعال کوتاهی کند، ممکن است که مورد عفو قرار بگیرد، ولی کوتاهی در رابطه با دیگران و ضایع کردن حقوق آنان قابل اغماض و گذشت نیست.

 

دفتر سوم، كه خداوند از هيچ چيز آن نمي‏گذرد، ستم‏هایى است كه بندگان به يكديگر كرده‏اند (حق الناس) و ناچار بايد تلافى شود. منظور این است که حق الناس قابل گذشت نیست و انسان باید نسبت به آن حقوقی که از دیگران ضایع کرده است، تاوان بدهد و در دنیا آن حقوق را تدارک کند و یا اینکه باید در آخرت نسبت به آن حقوق، حساب پس بدهد. لذا انسان برای اینکه حقوق الهی و حقوق مردم را رعایت کند و بر عدم رعایت این حقوق جرأت پیدا نکند باید دو بال خوف و رجا را با هم داشته باشد، یعنی در عین حال که به رحمت الهی امیدوار باشد و از رحمت الهی مأیوس نباشد، از عذاب الهی نیز غافل نباشد.

 

 

 



[1]. ابوالقاسم، پاينده، نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص489.

[2]. كلينى، كافي (ط- دار الحديث)، ج‏9، ص372.

[3]. شیخ مفيد، الفصول المختارة، ص136.

[4]. «الزمر»:3.

[5]. علامه مجلسى، بحار الأنوار (ط- بيروت)، ج‏22، ص453.

[6]. «النساء»:28.

 

 

 

قال مولینا و مقتدینا الإمام الصادق (ع): «إِيَّاكُمْ أَنْ تَمُدُّوا أَطْرَافَكُمْ إِلَى مَا فِي أَيْدِي أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَمَنْ مَدَّ طَرْفَهُ إِلَى ذَلِكَ طَالَ‏ حُزْنُهُ‏ وَ لَمْ يُشْفَ غَيْظُهُ وَ اسْتُصْغِرَ نِعْمَةُ اللَّهِ عِنْدَهُ فَيَقِلُّ شُكْرُهُ لِلَّه»[1].

 

امام صادق (ع) در روایت مذکور، فرموده است که برحذر باشید از اینکه نگاه طولانی خود را به آنچه که در دست فرزندان دنیاست متوجه کنید، پس کسی که نگاهش را به فرزندان دنیا طولانی کند [و در زندگی دیگران دقیق شود و به آن توجه کند] غم و اندوه او طولانی خواهد شد و خشمش فرو نخواهد نشست و نعمات خداوند را که نزدش هست، کوچک خواهد شمرد و در نتیجه، شکر او نسبت به خداوند متعال کم خواهد شد.  

 

امام صادق (ع) در روایت مذکور، مطلبی را فرموده است که مورد ابتلای همه انسان‏هاست و راه‏هایی را بیان کرده‏اند که انسان برای رفع نیازهای خود آن راه‏ها را برود. اولین گام این است که انسان به خدا توجه پیدا کند که اگر انسان خدا را در نظر آرد و امورش را به او واگذارد، خدا نیز بهترین‏ها را برایش مقدر خواهد ساخت لذا انسان باید بر خدا تکیه کند و همه چیز را از خدا بخواهد و بر این دعا مداومت داشته باشد: «الهی لاتکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا»؛ یعنی خدایای من را به اندازه یک چشم برهم زدن به خودم واگذار مکن.

 

بارها عرض شده است که انسان معمولاً خداوند متعال را برای آخر کار و مرحله آخر می‏گذارد، یعنی وقتی همه راه‏ها را رفت و همه درها را زد و دست رد به سینه او زده شد، تازه به یاد خداوند می‏افتد، در صورتی که اگر در همان مرحله نخست، در خانه خداوند زده شود، خداوند متعال نیز امور را از طریق اسبابش برای او فراهم خواهد کرد. خداوند متعال در این عالَم اسبابی قرار داده است که از طریق این اسباب مسیر را بر بندگانش هموار می‏کند. خداوند متعال از هیچ یک از بندگانش غافل نیست و حتی ممکن است که دست و پای شخصی را بسته باشند و او را رها کرده باشند و خداوند پرنده یا حیوان دیگری را مأمور کند که برای آن شخص آب و غذا ببرد. خداوند متعال آن قدر رئوف و مهربان است که از لحظه‏ای که نطفه منعقد می‏شود تا زمانی که انسان به دنیا می‏آید و زندگی دنیوی خود را شروع می‏کند و تا زمانی که از دنیا می‏رود، همواره انسان را مشمول رحمت خود قرار می‏دهد و چون انسان به مواهب الهی توجه ندارد، خیلی از مواقع فکر می‏کند که مشکلش خود به خود حل شده است، در حالی که خداوند است که بر همه چیز آگاه است و اوست که وسیله رفع مشکلات را فراهم می‏آورد. خداوند متعال در آیات متعددی فرموده است: «...إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ»[2]. رسول گرامی اسلام (ص) فرموده است: «الْخَلْقُ‏ عِيَالُ‏ اللَّه‏»[3]. لذا با توجه به اینکه خلق، عِیال خداوند محسوب می‏شوند، خداوند متعال نسبت به همه بندگان و امورشان توجه کامل دارد و لحظه‏ای عنایتش را از بندگانیش برنمی‏دارد، لکن گاهی بنا بر مصالح و حکمت‏هایی که شخص از آنها غافل است، خواسته‏اش برآورده نمی‏شود و او فکر می‏کند که خداوند عنایتش را از او برداشته است، در حالی که مصلحت او در عدم برآورده شدن حاجتش است، ولی او نمی‏داند، مثل اینکه شخص دعا می‏کند که خداوند به او فرزند عنایت کند ولی غافل است که به مصلحت اوست که فرزند نداشته باشد چون چه بسا فرزندی به او داده شود و همان فرزند بلای جانش گردد. در بعضی از روایات آمده است که خداوند متعال نسبت به دعاهایی که در دنیا مستجاب نکرده است، در آخرت برای آن شخص دعا کننده پاداش قرار می‏دهد و وقتی بنده این را می‏شنود، می‏گوید ای کاش بقیه دعاهای من نیز مستجاب نمی‏شد و در عوض آن پاداش اخروی نصیبم می‏شد و در بعضی از روایات آمده است که خداوند متعال از بنده عذرخواهی می‏کند که در دنیا حاجتش برآورده نشده است.  

 

با توجه به روایتی که در صدر عرایض از امام صادق (ع) نقل شد، فهمیده می‏شود که کسی که به جای توجه به خداوند متعال به زندگی دیگران توجه کند و در زندگی آنان دقیق شود، گرفتار چهار چیز خواهد شد؛

 

اول، اینکه غم و اندوهش زیاد خواهد شد زیرا زندگی خود را با دیگران مقایسه خواهد کرد و این مقایسه کردن ذهنش را درگیر خواهد کرد و تمام فکر و ذکر او زندگی دیگران و غصه خوردن بر آنچه که دیگران دارند و او ندارد، خواهد شد و لذا کلّ زندگی او را غم و اندوه فرا خواهد گرفت.

 

دوم، اینکه خشمش فرو نخواهد نشست، یعنی انسانی که مدام به زندگی دیگران توجه دارد، در عین حال که غم و اندوه سراغش خواهد آمد، نسبت به آنچه در دست دیگران است و او ندارد، خشمگین خواهد بود

 

سوم، اینکه نعماتی را که خداوند متعال به او عنایت کرده است، کوچک خواهد شمرد و دل‏مشغولی او نسبت به داشته‏های دیگران باعث خواهد شد که داشته‏های خود را فراموش کند و آنها را به حساب نیاورد.

 

چهارم، اینکه شکر او نسبت به آنچه خداوند به او عنایت کرده است، کم خواهد شد و همان‏گونه که سابقاً نیز اشاره شد، امام صادق (ع) در سفارشی که به یکی از اشخاص داشت، فرمود که مدام این ذکر را بخوان: «اللَّهُمَ‏ لَا تَجْعَلْنِي‏ مِنَ‏ الْمُعَارِينَ‏ وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِير»[4]؛ خدایا من را از معارین [که گاهی دین‏دار و گاهی بی‏دین می‏باشند و حزب باد هستند که باد از هر طرف بوزد آنان نیز در همان مسیر قرار می‏گیرند] قرار نده و من را از [پذیرش] تقصیر خارج نکن [، یعنی خودم را همیشه بدهکار بدانم و خودم را طلبکار ندانم].

 

لذا برای اینکه انسان نسبت به زندگی دیگران دچار حسرت نشود و بر آنچه دیگران دارند و او ندارند غصه نخورد باید همیشه در امور مادی به پایین‏تر از خودش نگاه کند و در امور اخروی به بالاتر از خود بنگرد تا همیشه خدا را بر داشته‏هایش شکر کند و نسبت به امور اخروی نیز اهتمام ورزد و تلاش بیشتری از خود نشان دهد.

 

سعدی می‏گوید که من کفش نداشتم و غصه من را فرا گرفته بود که کفش ندارم، از درب مسجدی عبور کردم، شخصی را دیدم که از زانو به پایین پا نداشت، با خود گفتم که ببین، تو فقط کفش نداری! ولی این شخص اصلاً پا ندارد تا کفش بپوشد.

 

بنابراین، انسان باید به مسائل معنوی و اخروی توجه کند و خیلی به امور مادی نپردازد. حضرت فاطمه زهرا (ص) فرموده است: «مَنْ‏ أَصْعَدَ إِلَى‏ اللَّهِ‏ خَالِصَ‏ عِبَادَتِهِ‏ أَهْبَطَ اللَّهُ إِلَيْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ»[5]؛ هر کس که عبادت خالصش را به سوی خدا بالا فرستد، خداوند متعال برترین مصالحش را به سوی او پایین فرستد.

 

ابوذر غفاری گفته است که پیامبر اکرم (ص) به من فرمود که به پایین‏‏تر از خودم نگاه کنم و به بالاتر از خودم نگاه نکنم: «أَنْ أَنْظُرَ إِلَى‏ مَنْ‏ هُوَ دُونِي وَ لَا أَنْظُرَ إِلَى‏ مَنْ‏ هُوَ فَوْقِي»[6].

 



[1]. محدث نورى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏12، ص310؛ جامع احادیث الشیعة، ج16، ص52.

[2]. «العنکبوت»:62.

[3]. كلينى، الكافي (ط- الإسلامية)، ج‏2، ص164.

[4]. همان، ص579.  

[5]. علامه مجلسی، بحار الأنوار (ط- بيروت)، ج‏68، ص184.  

[6]. شیخ صدوق، الخصال، ج‏2، ص345.

 

قال الله تبارک و تعالی فی حدیث القدسی: «یابن آدم لو انّ اخوتک وجدوا ریح ذنوبک لما جالسوک فذنوبک کل یوم الی الزیادة و عمرک الی النقصان»[1].

 

خداوند متعال در حدیث قدسیِ مذکور، فرموده است که ای فرزند آدم! اگر برادران تو بوی گناهان تو را بفهمند با تو معاشرت نخواهند کرد و کنار تو نخواهند نشست، پس گناهان تو هر روز که می‏گذرد رو به فزونی است و عمر تو رو به نقصان است.  

 

حدیث قدسی، کلام خداست. کلام خدا، گاهی در قالب قرآن تجلّی پیدا می‏کند که ویژگی‏های تحدّی دارد و در مقام اعجاز است که همین قرآن بین دو جلد است که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است، اما گاهی کلام خدا در قالبی غیر از قرآن مطرح می‏شود که به آن حدیث قدسی گفته می‏شود.

 

گناه، بویی متعفّن دارد، کما اینکه ایمان نیز بو دارد و بین بوی ایمان و بوی گناه تفاوت بسیار است زیرا بوی گناه همانند بوی حیوان مرده‏ای است که مدّتی از آن گذشته است و انسان وقتی از نزدیکی آن عبور می‏کند بینی خود را می‏گیرد تا آن بوی متعفّن به مشام او نرسد، ولی بوی ایمان بسیار دلپذیر و معطّر است. اولیاء الهی بوی گناه و ایمان را می‏فهمند و از اهل ایمان، بوی عطر استشمام می‏کنند و از اهل گناه، بوی تعفّن استشمام می‏کنند؛ به گونه‏ای که گفته‏اند که اگر اولیاء الهی با دو نفر مواجه شوند که یکی اهل ایمان باشد و دیگری اهل گناه و معصیت باشد و در باتلاق گناه گرفتار شده باشد و ولی خدا در مقام احوال‏پرسی با آن دو معانقه کند از آن شخصی که اهل ایمان باشد بوی عطر استشمام خواهد کرد و لذا از او سؤال می‏کند که عطر زده‏ای؟ و اگر با اهل گناه معانقه کند از او بوی متعفّن را استشمام خواهد کرد و احساس بیزاری و نفرت به او دست خواهد داد، هرچند که بهترین عطرها را به خودش زده باشد.

 

نکته: بعضی گناهان بین همه افراد جامعه مشترک‏اند و همه افراد به آن مبتلایند، ولی بعضی گناهان، مخصوص صنف خاصی از جامعه است، مثل کم‏فروشی که بیشتر، تجّار و کَسبه دچار آن می‏شوند. خداوند متعال فرموده است: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ»[2]؛ وای بر کم‏فروشان.

 

کما اینکه گناهی که صنف روحانیون به آن مبتلا می‏شوند با اصناف دیگر متفاوت است، به عالِمی گفتند که فلان آقا غیبت شما را کرده است، آن عالِم گفت که اگر صِرف غیبت کردن باشد، آن را می‏بخشم، اما اگر ابتدا فسق من را ثابت کرده است و بعد غیبت کرده است او را نمی‏بخشم. بعضی از طلّاب چون راه و چاه را یاد گرفته‏اند و خوانده‏اند که غیبت فاسق جایز است، برای اینکه برای خودشان مجوّز غیبت کردن درست کنند، نخست فسق غیبت شونده را ثابت می‏کنند و سپس می‏گویند که غیبتش جایز است.

 

چو دزدی با چراغ آید      گزیده‏تر بَرَد کالا

 

انسان اگر گناه کند و توبه نکند، گناهانش روی هم انباشته خواهند شد و تدارک و جبران آن خیلی مشکل خواهد شد چون عمر انسان می‏گذرد و اگر توبه نکند، بار گناهانش سنگین‏تر خواهد شد و توفیق توبه پیدا کردن، سخت خواهد شد چرا که هر روزی که بگذرد و انسان توبه نکند یک روز از عمر او کم خواهد شد. خداوند متعال فرموده است: «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلاَ يَعْقِلُونَ»[3]؛ هر كس را طول عمر دهيم، در آفرينش واژگونه‌اش مى‌كنيم (و به ناتوانى كودكى باز مى‌گردانيم)، آيا انديشه نمى‌كنند؟!

 

در روایت آمده است که اگر گناهان آشکار می‏شد، دو نفر نمی‏توانستند کنار هم بنشینند، یعنی اجتماعات بشری از هم متلاشی می‏شد.

 

مولای متقیان علی (ع) فرموده است: «لَوْ تَكَاشَفْتُمْ‏ مَا تَدَافَنْتُم‏»[4]؛ اگر پرده‏ها کنار می‏رفت و از عیوب یکدیگر مطّلع می‏شدید، یکدیگر را دفن نمی‏کردید.

 

نقل شده است که شخصی در مجلسی که امام صادق (ع) حضور داشت، وارد شد، آن حضرت (ع) برای اینکه آبروی آن شخص از بین نرود، یواشکی به او فرمود که چرا با حالت جنابت نزد من آمده‏ای؟ در زمان کنونی نیز بعضی از اولیاء الهی از حقایق آگاه‏اند و از ذات واقعی افراد اطلاع دارند بنابراین، باید حواسمان باشد که بویِ تعفّن گناه و معصیت وجود ما را فرا نگیرد و سعی کنیم که وجودمان را به بوی ایمان معطّر کنیم.

 

اویس قرنی برای زیارت رسول گرامی اسلام (ص) به مدینه رفت، وقتی رسید، پیامبر (ص) منزل نبودند، ولی چون مادر اویس قرنی به او گفته بود که بعد از اینکه پیامبر (ص) را دیدی برگرد لذا اویس وقتی دید، پیامبر (ص) نیست، توقف نکرد و به نزد مادرش برگشت. وقتی رسول اکرم (ص) به منزل آمد، فرمود: «إِنِّي لَأَجِدُ نَفَسَ الرَّحْمَنِ مِنْ قِبَلِ الْيَمَن‏»[5]؛ من نفس رحمان را از جانب يمن مى‌شنوم، گفتند که یا رسول الله (ص) اویس برای زیارت شما آمده بود، ولی چون نبودی، برگشت.

 



[1]. کتاب حدیث قدسی.

[2]. «المطفّفین»:1.

[3]. «یس»:68.

[4]. علامه مجلسى، بحار الأنوار (ط- بيروت)، ج‏74، ص383.

[5]. علی بن عیسی، اربلی، كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط- القديمة)، ج1، ص261.  

 

Please publish modules in offcanvas position.