روز اول سال تحصیلی با روز ولایت و امامت امام عصر حضرت بقیة الله الأعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مصادف شده است، این مناسبت خجسته را به شما عزیزان تبریک عرض می‏کنیم و از خداوند متعال می‏خواهیم که به ما توفیق عنایت کند که به گونه‏ای عمل کنیم که موجب رضایت آن حضرت (عج) باشد وگرنه دچار خسران و زیان و ضرر خواهیم شد چون کارنامه اعمال ما به دست اوست، خوبی‏های ما را به خوبی ثبت می‏کند و بدی‏های ما نیز ثبت می‏شود لذا بر ما لازم است که نسبت به اعمالمان مراقبت داشته باشیم و به بایدها و نبایدهای الهی پایبند باشیم زیرا دیر یا زود همه از این دنیا رخت برخواهیم بست، آن‏گونه که خداوند متعال فرموده است: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت‏»[1]، لکن انسان نمی‏داند که چه زمانی از دنیا خواهد رفت و گرنه اگر زمان مرگ خود را می‏دانست خیلی دلبسته و وابسته به دنیا نمی‏شد. امام صادق (ع) فرموده است: «إِنْ أُجِّلْتَ فِي عُمُرِكَ يَوْمَيْنِ فَاجْعَلْ أَحَدَهُمَا لِأَدَبِكَ لِتَسْتَعِينَ بِهِ عَلَى يَوْمِ مَوْتِك»[2]؛ اگر از عمرت دو روز باقى مانده باشد، يكى از آن دو روز را براى ادب (دانشِ) خود صرف كن تا براى روز مردنت از آن كمك بگيرى.

 

در بحث امروز به دو روایت از امام عسکری (ع) اشاره می‏کنیم و بعد روایتی در رابطه با سه ویژگی از ویژگی‏های حضرت حجت بن الحسن (عج) اشاره خواهیم کرد؛

 

روایت اول: عن مولینا و مقتدینا الإمام العسکری (ع)؛ قال: «قُولُوا لِلنَّاسِ كُلِّهِمْ حُسْناً مُؤْمِنِهِمْ وَ مُخَالِفِهِمْ أَمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَيَبْسُطُ لَهُمْ وَجْهَهُ وَ أَمَّا الْمُخَالِفُونَ فَيُكَلِّمُهُمْ بِالْمُدَارَاةِ لِاجْتِذَابِهِمْ إِلَى الْإِيمَان‏»[3].

 

امام حسن عسکری (ع) در روایت مذکور، فرموده است که با همه مردم، چه مؤمن و چه مخالف، به زبان خوش سخن بگویید. مؤمن، به مؤمنان روی خوش نشان می‏دهد و با مخالفان با مدارا سخن می‏گوید تا به ایمان، جذب بشوند.

 

انسان مؤمن باید با مؤمنان با روی خوش سخن بگوید و با مخالفان مدارا کند، رسول اکرم (ص) فرموده است: «أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِأَدَاءِ الْفَرَائِض‏»[4]؛ پروردگارم من را به مدارا کردن با مردم امر کرده است، همان‏طور که به أداء واجبات امر کرده است.

 

امام کاظم (ع) در پاسخ شخصی که از ایشان در رابطه با همسایه خوب سؤال کرد، آن حضرت (ع) فرمود: «لَيْسَ حُسْنُ الْجِوَارِ كَفَّ الْأَذَى وَ لَكِنَّ حُسْنَ الْجِوَارِ الصَّبْرُ عَلَى الْأَذَى‏»[5]؛ حُسنِ همسایگی این نیست که به همسایه آزار نرسانی، بلکه حسن همسایگی آن است که در برابر آزار همسایه شکیبا باشی.

 

مدارا کردن با مخالفان باعث می‏شود که به اسلام جذب شوند. در حالات امام حسن مجتبی (ع) وارد شده است که ایشان همسایه‏ای یهودی داشت که رطوبت منزلش به منزل امام مجتبی (ع) سرایت کرده بود، روزی دید که دیوار منزل امام مجتبی (ع) از رطوبت خیس شده است، به امام (ع) عرض کرد که چرا اعتراض نکردی؟ آن حضرت (ع) فرمود که تصورم این بود که خودت متوجه هستی و نیازی به تذکر از طرف من نیست، این شخص بعد از برخوردی که از امام (ع) دید، مسلمان شد.

 

بنابراین، باید با مخالفین مدارا شود و سعی شود تا چهره دین و اسلام به شیوه صحیح به آنها معرفی شود تا نه تنها از اسلام و دین فاصله نگیرند، بلکه جذب اسلام شوند و بفهمند که دین و آموزه‏های دین علاوه بر زندگی اخروی پاسخگوی نیازهای دنیوی آنان نیز می‏باشد.

 

روایت دوم: قال الإمام العسکری (ع): «مَنْ لَمْ يَتَّقِ وُجُوهَ النَّاسِ لَمْ يَتَّقِ اللَّهَ»[6]؛ کسی كه از مردم پروا نكند از خدا نيز پروا نمى‏كند.

 

اگر حیا نباشد، هیچ چیزی مانع و جلودار ارتکاب گناهان نخواهد بود لذا باید کوشید تا تربیت فرزندان بر محورحیا باشد تا گستاخ و تبهکار نشوند.

 

امام عسکری در روایت مذکور، فرموده است که کسی که از مردم شرم نکند، از خدا هم حیا نخواهد کرد زیرا وقتی انسان برای مردمی که آنها را می‏بیند ارزشی قائل نباشد و در حضور آنان بی‏حیایی کند به طریق اولی در برابر خدایی که او را با چشم سر نمی‏بیند، بی‏پروایی و بی‏حیایی خواهد کرد.

 

روایت سوم: ویژگی‏های حضرت بقیة الله الأعظم (ع)؛ «ألمَهديُّ سَمِحٌ بِالمالِ، شديدٌ على العمّال، رحيمٌ بالمساكين»[7]؛ حضرت مهدی (عج) بخشنده است و مال را به وفور می بخشد، بر مسئولان و کارگزاران بسیار سخت‌گیر و بر فقرا و ضُعفا رئوف و مهربان است.

 

با سختگيرى و اعمال روش دور از نرمش و چشم پوشى، درباره كارگزاران حكومت و مجريان امور، امام عصر (عج) روش‏هاى عادلانه خويش را در جامعه جامه عمل می‏پوشاند و نمونه كامل حکومت الهی را به همگان نشان می‏دهد و اصلى‏ترين مشكلى كه همه حكومت‏هاى بشرى در طول تاريخ گرفتار آن بودند را از ميان برمی‏دارد.

 

«الحمدلله رب العالمین»

 



[1]. عنکبوت: 57.

[2]. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی (ط- الإسلامیة)، ج8، ص150.

[3]. نورى (محدث نوری)، حسين‏‏‏بن محمدتقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج12، ص261، ح14061.

[4]. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی (ط- الإسلامیة)، ج2، ص117.

[5]. ابن شعبه حرانى، حسن‏بن على، تحف العقول، ص409.

[6]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الأطهار علیهم السلام (ط- بیروت)، ج68، ص336.

[7]. ابن طاووس، على‏بن موسى،‏ التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، ص325.

 

قال مولینا و مقتدینا الإمام الباقر (ع): «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِيكَ خَيْراً فَانْظُرْ‌ إِلَى قَلْبِكَ فَإِنْ كَانَ يُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَفِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُحِبُّكَ وَ إِنْ كَانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلَيْسَ فِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُبْغِضُكَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»[1].

امام باقر (ع) در روایت مذکور، فرموده است که هرگاه خواسـتى بدانى خيرى در تو هست يا نه، به دل خودت نگاه كن، اگر ديـدى دلت، اهل طاعت خـدا را دوسـت دارد و از گنهكاران بدش مى‏آيـد، در تـو خـيرى هست و خـدا دوستت دارد و اگر ديدى دلت اهل طاعت خدا را دوست ندارد، برعكس آن، از گنهكاران خوشش مى‏آيد، در تو خيرى نيست، خدا هم از تو بدش مى‏آيد. انسان با كسى است كه دوستش مى‏دارد.

در این روایت، معیاری قرار داده شده است تا انسان خود را با آن بسنجد تا ببیند آیا در وجود او خیر وجود دارد یا وجود ندارد.

امام رضا (ع) در وصف انسان‏های ارزشمند این گونه فرموده است: «الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُون»[2]؛ انسان‏ها خوب، کسانی هستند که مردم به آنها امید خیر دارند و از شر آنها در أمانند.

معیاری که در روایت مذکور، به آن اشاره شده است این است که انسان به قلبش نگاه کند، ببیند آیا اهل طاعت را دوست دارد و اهل معصیت را دشمن می‏دارد یا اهل طاعت را دشمن می‏دارد و اهل معصیت را دوست دارد [و مطمئناً یکی از این دو حالت در قلب انسان وجود دارد]، پس اگر قلبت، اهل طاعت را دوست می‏دارد و اهل معصیت را مبغوض و دشمن می‏دارد، پس در این صورت در وجود تو خیر خواهد بود و خداوند متعال تو را دوست خواهد داشت، کما اینکه خداوند متعال فرموده است: «...إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»[3]، «إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[4]، اما اگر قلبت، اهل معصیت را دوست می‏دارد و اهل طاعت را مبغوض و دشمن می‏دارد در وجود تو شر خواهد بود و خداوند تو را مبغوض و دشمن خواهد داشت و انسان با کسی است که دوست می‏دارد، یعنی هر کسی را که دوست بدارد در آخرت نیز با همان شخص محشور خواهد شد.

در بعضی روایات آمده است که اگر انسان سنگی را دوست بدارد روز قیامت با همان سنگ محشور خواهد شد.

امام صادق (ع) فرموده است: «لَا يَبْلُغُ أَحَدُكُمْ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى يُحِبَّ أَبْعَدَ الْخَلْقِ مِنْهُ فِي اللَّهِ وَ يُبْغِضَ أَقْرَبَ الْخَلْقِ مِنْهُ فِي اللَّه‏»[5]؛ هیچ کدام از شما به حقیقت ایمان نمی‏رسد مگر اینکه دورترین افراد نسبت به خودش را در راه خداوند متعال دوست بدارد و نزدیک‏ترین افراد نسبت به خودش را در راه خداوند دشمن بدارد، یعنی دورترین افرادی را که در مسیر طاعت و بندگی خداوند باشند دوست بدارد و نزدیک‏ترین افراد خود را که از مسیر خدا خارج شده باشند دشمن بدارد.

 



[1]. کلینی، الکافی (ط- الإسلامیة)، ج2، کتاب الإیمان والکفر، باب الحبِّ فی الله و البغضِ فی الله، ص126، ح11.

[2]. حسن بن علی، ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص443.

[3]. «البقرة»:195.

[4]. «الصافات»:80.

[5]. حسن بن علی، ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص369.

قال رسول الله (ص): «‏إِنَّ اللهَ وَضَعَ أَرْبَعاً فِي أَرْبَعٍ؛ بَرَكَةُ الْعِلْمِ فِي تَعْظِيمِ الْأُسْتاذِ وَ بَقاءُ الْإِيمَان فِي تَعْظِيمِ اللهِ وَ لَذَّةُ الْعَيْشِ فِي بَرِّ الْوالِدَيْن وَ النَّجَاةُ مِنَ النّارِ ِفي تَرْكِ إِيذَاءِ الخَلْقِ»[1].

رسول گرامی اسلام (ص) در روایت مذکور، فرموده است که خداوند متعال چهار چیز را در چهار چیز قرار داده است؛ برکت علم را در تعظیم و احترام استاد قرار داده است، پايدار ماندن ايمان را در بزرگ ديدن و تعظیم خداوند قرار داده است، لذت بردن از زندگی را در نیکی و احسان کردنِ به پدر و مادر قرار داده است و نجات از آتش جهنم را در ترک آزار و اذیت مخلوقاتش قرار داده است.

«بَرَكَةُ الْعِلْمِ فِي تَعْظِيمِ الْأُسْتاذِ»، خداوند متعال برکت علم را در تعظیم و احترام به استاد قرار داده است.

کسانی که نسبت به استاد خود حرمت شکنی می‏کنند و بی‏احترامی می‏کنند، علمی که می‏آموزند برکت ندارد و حتی مشاهده شده است که شخص، بر اثر بی‏احترامی به استاد، جوان‏مرگ شده است لذا انسان باید استاد خود را تعظیم و تکریم کند. امام علی (ع) فرموده است: «اَلْعِلْمُ لَا يَحْصُلُ إِلَّا بِخَمْسَةِ أَشْيَاءَ؛ أَوَّلِها بِكَثْرَةِ السُّؤَالِ وَ الثَّانِي بِكَثْرَةِ الْاِشْتِغَالِ وَ الثَّالِثِ بِتَطْهِيرِ الْأَفْعَالِ وَ الرّابِعِ بِخِدْمَةِ الرِّجَالِ وَ الْخامِسِ بِاسْتِعَانَةِ ذِي الْجَلَالِ»[2]؛ دانش جز با پنج چيز به دست نمي‏آيد؛ اولینش بسيار پرسيدن است، دوم اشتغال فراوان به آن [، یعنی کسب علم و پژوهش] است، سوم پاك‌كردن کردار و رفتار است، چهارم خدمت به مردان [، یعنی علما و اساتید] است و پنجم ياري‌جستن از خداوند عزّ و جلّ است.

در این روایت نیز «خدمة الرجال» را به حُرمت‏گذاری و تعظیم نسبت به استاد تفسیر کرده‏اند.

یکی از مصادیقِ تعظیم استاد این است که سخنان استاد شنیده شود و در آنها دقّت شود و خیرخواهی‏های استاد نسبت به شاگرد به فراموشی سپرده نشود.

سؤال این است که چه کار کنیم که خداوند متعال به علم و دانشی که می‏آموزیم برکت بدهد؟ عمر مثل ابر می‏گذرد و فرصت‏ها از بین می‏رود، چه کنیم که از این فرصت‏ها استفاده کنیم و بعد از چند سال علم آموختن، در خود احساس کنیم که بین آنچه بوده‏ایم و آنچه هستیم تفاوت وجود دارد؟ در روایتی از امام علی (ع) آمده است: «رَحِمَ اللّهُ امْرِءً اَعَدَّ لِنَفْسِهِ وَ اسْتَعَدَّ لِرَمْسِهِ وَ عَلِمَ مِنْ اَيْنَ وَ فِى اَيْنَ وَ اِلى اَيْن»[3]؛ خدا رحمت كند كسى را كه براى خود عوامل سعادت ابدى را فراهم مى‏كند و براى زندگى عالَم بعد مهيا مى‏شود و رحمت خدا باد بر انسانى كه بداند از كجا آمده و در كجا آمده و به كجا خواهد رفت.

گاهی انسان احساس می‏کند که نه تنها پیش رفت ندارد، بلکه پس رفت دارد، گاهی حالات خوشی به او دست می‏داده است که اکنون به همان حالات خوشِ قبلی غبطه می‏خورد، گاهی حالتی به انسان دست می‏دهد که احساس می‏کند که خدا او را دوست دارد و حرفی که می‏زند تا عمق جان مردم اثر می‏کند زیرا نخست در خودِ او اثر کرده است و این همان نتیجه برکت علم است، یعنی خدا به علم او برکتی داده است که به یک سِری اصطلاحات خلاصه نمی‏شود بلکه هم روی خودش و هم روی مردم تأثیر می‏گذارد. جانِ ما تحت تأثیر اندوخته‏های ماست، گاهی خوبی‏ها را جذب می‏کند و زواید را پس می‏زند و گاهی به عکس می‏شود، یعنی زواید را جذب می‏کند و خوبی‏ها را پس می‏زند و مصیبت آنجاست که کسی که اهل علم نیست با شنیدن یک جمله از اهل علم متحول می‏شود ولی خودِ اهل علم متأسفانه در جا می‏زنند، بلکه پس رفت دارند.

«وَ بَقاءُ الْإِيمَان فِي تَعْظِيمِ اللهِ»، بقاء ایمان در تعظیم و تکریم خداوند متعال قرار داده شده است.

شیطان تمام تلاش خود را به کار می‏بندد تا ایمان بنده نسبت به خداوند را از او بگیرد تا جایی که حتی سراغ اولیاء و پیامبران الهی نیز می‏رفته است تا ایمانشان را متزلزل کند، کما اینکه در رابطه با حضرت ابراهیم (ع) آمده است که شیطان چندین مرتبه سراغ او رفت و حضرت در هر مرتبه شیطان را رمی کرد و او را از خود دور کرد و رمی جمرات که یکی از مراسم حج است نیز به خاطر رمیی است که حضرت ابراهیم (ع) نسبت به شیطان انجام داده است. پس معنای تعظیم الهی این است که عظمت پروردگار عالمیان را بفهمیم و اوامر الهی را بپذیریم و نواهی خداوند را ترک کنیم. تعظیم خداوند، فقط به نماز خواندن منحصر نمی‏شود، هرچند که رکوع و سجده اوج تعظیم الهی است، لکن همه بندگی در طولانی کردن رکوع و سجده خلاصه نمی‏شود، امام صادق (ع) است: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ اعْتَادَه‏»[4]؛ به طولانی بودن رکوع و سجود اشخاص نگاه نکنید زیرا چه بسا به آن عادت کرده باشد، حتی در روایت آمده است که تعظیم الله فقط گفتنِ سبحان الله و الحمد لله و لاإله الا الله و الله اکبر نیست بلکه تعظیم الله این است که بنده اوامر الهی را انجام بدهد و نواهی الهی را ترک نماید.

«وَ لَذَّةُ الْعَيْشِ فِي بَرِّ الْوالِدَيْن»، لذّت زندگی در نیکی به پدر و مادر است.

از مرحوم آیت الله مرعشی نجفی نقل شده است که ایشان گفته است که مادرم به من گفت که پدرت را صدا بزند تا بیاید شام بخورد، من رفتم که پدر را صدا بزنم، دیدم که خواب است، دلم نیامد که از خواب بیدارش کنم، خم شدم و لب‏های خودم را کف پای پدرم گذاشتم و پاهایش را بوسیدم و از گرمی لب من که به پای ایشان خورد، پدرم از خواب بیدار شد.

کسانی که پدر و مادرشان در قید حیات می‏باشند از نیکی کردن به آنان غافل نشود و کسانی که والدینشان از دنیا رفته‏اند به یاد آنها صدقه بدهند و خیرات کنند که اگر شما در این دنیا به یاد آنان باشید، مطمئن باشید که آنان نیز در آن دنیا به یاد شما خواهند بود.

«وَ النَّجَاةُ مِنَ النّارِ ِفي تَرْكِ إِيذَاءِ الخَلْقِ»، نجات از آتش جهنّم در ترک آزار و اذیت خلق خداست.

مردم آزاری به هر شکلی که باشد عملی ناپسند است و انسان باید از آن پرهیز کند. مردم آزاری مصادیق مختلفی، مثل همسر آزاری، پدر آزاری، مادر آزاری، فرزند آزاری، خواهر و برادر آزاری، دوست آزرای و همسایه آزاری دارد که انسان باید از همه این موارد پرهیز کند.

در روایت آمده است که پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِأَدَاءِ الْفَرَائِض »[5]؛ پروردگارم من را به مدارا کردن با مردم امر کرده است، همان‏گونه که من را به أداء فرائض و واجبات امر کرده است.

 



[1]. المواعظ العددیة، ص208.

[2]. تحرير المواعظ العددية، ص394.  

[3]. فیض کاشانی، الوافی، ج1، الجزء الأول، کتاب العقل و العلم و التوحید، ص116.

[4]. کلینی، الكافي (ط- الإسلامیة)، ج‏2، ص105.

[5]. همان، ص117.

قال مولینا ومقتدینا الإمام الصادق (ع): « أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى (ع): أَنَّ عِبَادِي لَمْ يَتَقَرَّبُوا إِلَيَّ بِشَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ ثَلَاث خِصَالٍ»، قَالَ مُوسَى: يَا رَبِّ وَ مَا هُنَّ؟ قَالَ: «يَا مُوسَى الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا وَ الْوَرَعُ عَنِ الْمَعَاصِي وَ الْبُكَاءُ مِنْ خَشْيَتِي»، قَالَ مُوسَى: يَا رَبِّ فَمَا لِمَنْ صَنَعَ ذَا؟ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ: «يَا مُوسَى أَمَّا الزَّاهِدُونَ فِي الدُّنْيَا فَفِي الْجَنَّةِ وَ أَمَّا الْبَكَّاءُونَ مِنْ خَشْيَتِي فَفِي الرَّفِيعِ الْأَعْلَى لَا يُشَارِكُهُمْ أَحَدٌ وَ أَمَّا الْوَرِعُونَ عَنْ مَعَاصِيَّ فَإِنِّي أُفَتِّشُ النَّاسَ وَ لَا أُفَتِّشُهُمْ‏»[1].

امام صادق (ع) در روایت مذکور، فرموده است که خداوند عزّ و جَلّ به موسى وحى كرد كه بنده‏هايم به من تقرب نجُستند به چيزى كه نزد من از سه خصلت محبوب‏تر باشد، موسى عرض كرد: پروردگارا! آنها چيستند؟ خداوند متعال فرمود که اى موسى! زهد در دنيا و ورع از نافرماني‏ها و گريه از ترس من، موسى عرض كرد که پروردگارا! هر كه اينها را به جا آورد چه پاداشى دارد؟ پس خداوند عزّ و جَلّ به موسى وحى كرد که اى موسى! اما زاهدان در دنيا، در بهشت باشند و آنان كه از ترس من گريه كنند در مقام بالاترند و احدى با آنها شريك نباشد و اما آنها كه از نافرماني‏ها بپرهيزند، من كه همه مردم را بازرسى كنم، آنان را از بازرسى معاف دارم.‏

طبق این روایت، سه خصلت موجب تقرب انسان به خداوند می‏گردند؛

اول، زهد و بی‏رغبتی نسبت به دنیا است. فرق است بین اینکه انسان مال و ثروت داشته باشد و وابسته به آن باشد و بین اینکه در عین برخوردار بودن از مال دنیا زاهد باشد چرا که زهد با فقر مساوی نیست چون ممکن است که انسان در عین حال که مال و ثروت دارد زاهد باشد و نسبت به مال دنیا بی‏رغبت باشد و بود و نبود مال و ثروت در نگاه او یکی است، گاهی اوقات نیز ممکن است که انسان فقیر باشد ولی زاهد نباشد چون نسبت به دنیا و مال دنیا رغبت دارد، لکن دستش از آن خالی است. پس فقر و زهد گاهی با هم سازگاری دارند، یعنی شخص زاهد است و در عین حال فقیر نیز می‏باشد و گاهی با هم سازگاری ندارند، یعنی ممکن است که فقیر باشد ولی زاهد نباشد و گاهی ممکن است که شخص، فقیر نباشد ولی زاهد باشد.

امام علی (ع) فرموده است: «الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ؛ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: "لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم"‏وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْه‏»[2]؛ تمام زهد، در دو جمله از قرآن [گرد آمده] است. خداوند سبحان فرموده است که بر آنچه از دست شما رفته، افسوس نخوريد و براى آنچه به شما داده است، شادمان نشويد. كسى كه بر گذشته افسوس نخورد و براى آنچه به دستش مى رسد، شاد نشود، هر دو جانب زهد (زهد كامل) را گرفته است.

در حالات مرحوم نراقی (ره) آمده است که یکی از کسانی که درویش مسلک بود و کشکول و تبرزینی به همراه داشت به کاشان و نزد مرحوم نراقی (ره) رفت و دید که زندگی خوبی برای خود فراهم کرده است، به ایشان گفت که من تصور دیگری درباره تو داشتم و گمان می‏کردم که نسبت به دنیا و مال دنیا بی‏رغبت هستی و زهد پیشه کرده‏ای ولی اکنون می‏بینم که برای خودت زندگی‏ای با امکانات کامل فراهم کرده‏ای، مرحوم نراقی (ره) چیزی نگفت، آن شخص بعد از اینکه، غذا خورد و استراحت کرد، به سمت قم راه افتاد، در بین راه متوجه شد که کشکول خود را جا گذاشته است، به کاشان برگشت تا کشکول خود را بردارد، وقتی برگشت مرحوم نراقی (ره) به او گفت که اکنون پاسخ تو را می‏دهم و آن، اینکه تو به خاطر یک کشکول از بین راه برگشته‏ای و این نشانه دل بستگی تو به کشکولت می‏باشد ولی اگر همه این اموالی که نزد من هست الآن از بین برود من ناراحت نمی‏شوم و غصه‏دار نمی‏شوم، کنایه از اینکه زهد، نداشتن مال و ثروت نیست، بلکه زهد، عدم دلبستگی و وابستگی به دنیا و مال دنیاست؛ هرچند که ارزش چندانی نداشته باشد.

پس معنای صحیح زهد، بی‏رغبتی نسبت به دنیا و مال دنیا است که این بی‏رغبتی با مال و ثروت داشتن نیز سازگار است.

دوم، پرهیز از گناه و معصیت است. کسانی می‏توانند به خدا تقرّب جویند که زمانی که به چراغ قرمزِ گناه و معصیت رسیدند، توقّف کنند و گناه مرتکب نشوند.

ورع از تقوا بالاتر است چون تقوا به معنای عدم ارتکاب گناه است، ولی ورع به معنای عدم فکر گناه است، انسان متّقی کسی است که گناه نمی‏کند ولی انسانی که ورع دارد فکر گناه هم نمی‏کند. خیلی از اولیاء الهی مقاماتی را که به دست آورده‏اند به خاطر ورع و دوری از گناه بوده است. بنابراین، یکی از راه‏های تقرب به خداوند متعال وَرع و دوری از گناه و معصیت است.

سوم، گریه از خشیت الهی است. هر خوفی را خشیت نمی‏گویند، بلکه خشیت، خوف همراه با تعظیم پروردگار است.

خداوند متعال فرموده است: «...إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ...»[3]؛ ...(آرى) حقيقت چنين است: از ميان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مى‌ترسند... .

مرحوم علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان در تفسیر این آیه شریفه فرموده است که تفاوت خشیت [که در این آیه به آن اشاره شده است] با خوف در این است که وقتی عالِمی، خدا ترس می‏شود به خاطر یاد عظمت پروردگار آن حالت برای او پیش می‏آید، یعنی خوفی که به او دست می‏دهد همراه با تعظیم پررودگار است[4].

«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفَى بِاللَّهِ حَسِيباً»[5]؛ (پيامبران) پيشين كسانى بودند كه تبليغ رسالت‏هاى الهى مى‌كردند و (تنها) از او مى‏ترسيدند و از هيچ كس جز خدا بيم نداشتند و همين بس كه خداوند حسابگر (و پاداش‌دهنده اعمال آنها) است!

انسان‏های مؤمن نیمه شب از خواب بیدار می‏شوند و به راز و نیاز با پروردگار خود می‏پردازند و از خوف و خشیت الهی گریه می‏کنند و اشک می‏ریزند. از مرحوم آیت الله جمی (ره) امام جمعه سابق آبادان نقل شده است که ایشان گفته است که در رفت و آمدهایی که با مرحوم شهید مطهری (ره) داشتم، بعضی از شب‏ها صدای ناله و فریاد ایشان مرا متوجه خود می‏کرد و وقتی به اتاق ایشان سر می‏زدم، می‏دیدم که داره با خدای خود راز و نیاز می‏کند و ضجّه می‏زند و اشک می‏ریزد و همین گریه‏ها و ضجّه‏های در دل شب که ناشی از خوف و خشیت الهی بود، باعث شد که ایشان ماندگار شود و یادش در دل‏ها باقی بماند.

خداوند عزّ و جَلّ در ذیل روایت مورد بحث [که در اول جلسه عرض شد]، به موسى وحى كرد که اى موسى! اما زاهدان در دنيا، در بهشت باشند و آنان كه از ترس من گريه كنند در مقام بالاترند و احدى با آنها شريك نباشد و اما آنها كه از نافرماني‏ها بپرهيزند، من كه همه مردم را بازرسى كنم، آنان را از بازرسى معاف دارم.‏ 

 



[1]. کلینی، الكافي (ط- الإسلامية)، ج‏2، ص482.

[2]. نهج البلاغة، ص553، حکمت439.

[3]. «فاطر»:28.

[4]. علامه طباطبائی، تفسیر المیزان، ج11، ص343.

[5]. «الأحزاب»:39.

قال مولینا ومقتدینا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع): «إِنَّ حَقِيقَةَ السَّعَادَةِ أَنْ يُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالسَّعَادَةِ وَ إِنَّ حَقِيقَةَ الشَّقَاءِ أَنْ يُخْتَمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقاءِ»[1].

امام المُتّقین علی بن ابیطالب (ع) در روایت مذکور، فرموده است که حقيقت خوشبختى اين است كه شخص، عمل خود را با سعادت به پايان برساند و حقيقت بدبختى اين است كه شخص، عمل خود را با بدبختى و شقاوت به پايان برساند.

انسان‏ها در طول دوران زندگی خود، یعنی از تولد تا وفات به چهار دسته تقسیم می‏شوند؛

دسته اول، انبیاء و اولیاء الهی هستند که از آغاز زندگی خود، ایمان، پارسایی و تقوا پیشه می‏کنند و تا پایان زندگی خود همین روش را ادامه می‏دهند و پله‏های کمال را طی می‏کنند؛

دسته دوم، أشرار می‏باشند؛ انسان‏هایی که از آغاز زندگی که تکلیف متوجه آنها می‏شود تا پایان عمرشان شرّ محض هستند و خیرشان به مردم نمی‏رسد و در طول زندگی خود هیچ‏گاه نتوانسته‏اند رضایت الهی را جلب کنند و روز به روز سقوطشان بیشتر می‏شود؛

دسته سوم، کسانی هستند که بخشی از زندگی آنها ارزشمند است و آن، بخشی است که اوامر الهی را انجام داده و نواهی الهی را ترک کرده‏اند، هم کرامت انسانی خود را حفظ کرده‏اند، هم به جامعه خدمت کرده‏اند و هم نزد خداوند متعال محبوب‏اند، لکن در گذر زندگی، شیطان بر آنها غلبه کرده و آنها را از راه راست منحرف می‏کند و دچار حبط عمل می‏شوند و پایان کارشان ختم به شر می‏گردد؛

دسته چهارم، کسانی هستند که نخست از اوامر الهی تمرّد کرده و نواهی الهی را مرتکب شده‏اند و عمل آنها عمل اهل آتش بوده است، لکن در ادامه زندگی توفیق الهی شامل حالشان می‏شود و عاقبت کارشان به خیر ختم می‏گردد و با عاقبت خوش از دنیا می‏روند که نمونه این افراد در طول تاریخ زیاد است. رسول گرامی اسلام (ص) فرموده است: «إنّ العَبدَ لَيعْمَلُ عَملَ أهْلِ الجَنّةِ فيما يَرى النّاسُ و إنّهُ لَمِنْ أهْلِ النّارِ و إنَّهُ لَيعْمَلُ عَمَلَ النّارِ فيما يَرى النّاسُ و إنَّهُ لَمِنْ أهْلِ الجَنّةِ و إنَّما الأعْمالُ بالخَواتيمِ»[2]؛ همانا بنده [گاه] عملى انجام می‏دهد كه در نظر مردم، كار اهل بهشت است، در حالى كه او از دوزخيان است و [گاه] كارهايى انجام می‏دهد كه در نگاه مردم، كار دوزخيان است، در حالى كه او بهشتى است و همانا اعمال به عاقبت آنهاست.

عمر انسان از لحظات تشکیل می‏شود و انسان باید سعی کند که آن لحظه آخر عمرش به خوبی تمام شود و ختم به خیر شود که اگر آن لحظه آخر به خیر بگذرد، اهل بهشت خواهد بود و خوش به حال کسانی که در حال انجام کارِ خیر و عملی که موجب خشنودی خداوند متعال است از دنیا برود.

حافظ گفته است:

«حکم مستوری و مستی، همه بر خاتمت است          کس ندانست که آخر به چه حالت برود»

بنابراین، انسان باید در صدد جلب رضایت پروردگار باشد و از خداوند بخواهد تا عاقبت به خیر از دنیا برود، کما اینکه در ادعیه وارد شده است که انسان از خداوند، عاقبت به خیری را طلب کند و عرضه بدارد: «اللهم اجعل عَواقِبَ امورنا خیراً».

نقل شده است که در ایام عزاداری ماه محرم، وقتی دسته عزاداری به منزل مرحوم آیت الله بروجردی (ه) وارد شد، شخصی از ایشان درخواست کرد که دعا کند، ایشان گفت که خدایا عاقبت همه ما را ختم به خیر گرداند.

امام صادق (ع) فرموده است: «مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ قَلْبِهِ وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ قَرِينٌ مُرْشِدٌ، اسْتَمْكَنَ عَدُوَّهُ مِنْ عُنُقِهِ»[3]؛ هر كس در باطنش موعظه کننده‏ای، پنده دهنده‏ای و باز دارنده‏ای ندارد و همراهى ندارد كه او را هدايت كند، بى‌گمان دشمن خود [، یعنی شیطان] را بر گردن خویش مسلّط کرده است.

خداوند متعال فرموده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[4]؛ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! آن گونه كه حق تقوا و پرهيزكارى است، از خدا بپرهيزيد! و از دنيا نرويد، مگر اينكه مسلمان باشيد! (بايد گوهر ايمان را تا پايان عمر، حفظ كنيد!)

رسول اکرم (ص) فرموده است: «إذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَيراً طَهَّرهُ قَبلَ مَوتِهِ»، قيلَ: و ما طَهورُ العَبدِ؟ قالَ: «عَملٌ صالِحٌ يُلْهِمُهُ إيّاهُ حتّى يَقْبِضَهُ علَيهِ»[5]؛ هرگاه خداوند خير بنده‏اى را بخواهد، او را پيش از مرگش پاك مى‏گرداند، گفته شد: چه چيز بنده را پاك مى‏كند؟ آن حضرت (ص) فرمود: انجام عمل شايسته‏اى که خداوند آن را به او الهام مى‏فرمايد و آنگاه جانش را مى‏ستاند.

پس حقيقت خوشبختى اين است كه انسان، عمل خود را با سعادت پايان بَرَد و حقيقت بدبختى اين است كه شخص، عمل خود را با بدبختى و شقاوت به پايان رساند.

 



[1]. شیخ صدوق، الخصال، ج1، ص5.

[2].  کنز العمّال، ص590.

[3]. شیخ صدوق، الأمالی، ص441.

[4]. «آل عمران»:102.  

[5]. ابوالقاسم، پاینده، نهج الفصاحة، ص183.  

قال رسول الله (ص): «الْغَفْلَةُ فِي‏ ثَلَاثَةٍ؛ الْغَفْلَةُ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ الْغَفْلَةُ مَا بَيْنَ صَلَاةِ الْغَدَاةِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ الْغَفْلَةُ عَنْ نَفْسِهِ فِي دِينِهِ حَتَّى يَمُوت‏»[1].

رسول گرامی اسلام (ص) در روایت مذکور، فرموده است که غفلت در سه چیز است؛ غفلت از ذکر و یاد خداوند متعال، غفلت ما بین طلوع صبح تا طلوع خورشید و غفلت انسان از خودش تا اینکه بمیرد.

یکی از ابتلائات آدمی در طول دوران زندگی، مسأله غفلت است. اگر انسان‏ها به غفلت مبتلا نشوند، به گناه و مسائلی که آبرو و حیثیت آنان را در معرض خطر قرار می‏دهد، مبتلا نمی‏شوند. منشأ بسیاری از مشکلاتی که در زندگی روزمرّه انسان پیش می‏آید، عدم توجّه و غفلت است.

رسول اکرم (ص) در روایت مذکور، فرموده است که غفلت در سه چیز است؛

اول، «اَلْغَفْلَةُ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»؛ غفلت از ذکر و یاد خداوند.

انسان‏هایی که همیشه به یاد دنیا، مادّیات، شهوات و غرایض و امثال آن می‏باشند؛ این دنیاگرایی، آنان را از یاد خدا غافل می‏کند. البته دنیا به خودی خود مذموم نیست، بلکه بستگی به این دارد که نگاه انسان به دنیا چگونه باشد و چگونه از دنیا بهره‏برداری کند. انسان گاهی دنیا را مایه عبرت برای خود قرار می‏دهد که در این صورت، دنیا ممدوح است، ولی گاهی دنیا را مایه لذّت و خوش‏گذارنی قرار می‏دهد که در این صورت، دنیا زندگی انسان را بر باد می‏دهد. دنیا مَتجَر (تجارت خانه) اولیاء الهی است، انبیاء و اولیاء الهی در همین دنیا زندگی کرده‏اند و بهترین بهره‏برداری را از عمر خود برده‏اند. خیلی از اولیاء الله که به مقاماتی رسیده‏اند به این خاطر بوده است که در یک لحظه به یاد خدا افتادند و دست ردّ به سینه شیطان زدند، اما فرعون‏ها، قارون‏ها، نمرودها، سلاطین جور و ستمگرانِ تاریخ از زندگی دنیوی خود هیچ بهره‏ای نبرده‏اند. دلیل اینکه بعضی از انسان‏ها جزء اولیاء الله قرار می‏گیرند این است که از یاد خداوند متعال غافل نمی‏شوند و دلیل اینکه بعضی دیگر از انسان‏ها شرّ الأشرار می‏شوند غفلت از یاد خداوند متعال است. در روایات آمده است که هیچ پرنده‏ای دچار دام صیاد نمی‏شود مگر اینکه در آن لحظه از یاد خداوند متعال غافل شده باشد.

خداوند متعال فرموده است: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً»[2]؛ آسمان‏هاى هفت‏گانه و زمين و كسانى كه در آنها هستند، همه تسبيح او را مى‌گويند و هر موجودى، تسبيح و حمد او را مى‌گويد ولى شما تسبيح آنها را نمى‌فهميد، او بردبار و آمرزنده است.

بنابراین، انسان باید سعی کند که همیشه به یاد خدا باشد و گفتار، رفتار و کردار او با یاد خدا همراه باشد. انسانی که از یاد خداوند غافل باشد، خواب است و وقتی که بمیرد بیدار خواهد شد. رسول اکرم (ص) فرموده است: «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»[3]؛ مردم خوابند و زمانی که از دنیا رفتند، بیدار می‌شوند. بیداری به این نیست که فقط چشم انسان ببیند زیرا همه حیوانات این نوع بیداری را دارند، بلکه بیداری واقعی این است که انسان از یاد خداوند متعال غافل نباشد.

همان‏طور که در روایات آمده است، معنای ذکرُالله این نیست که انسان به گفتن ذکر «سبحان الله و الحمدلله و لااله‏الاالله و الله اکبر» مداومت داشته باشد، بلکه معنای واقعی ذکرُالله این است که انسان هنگامی که با گناه مواجه می‏شود به یاد خدا باشد. خداوند متعال فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ»[4]؛ پرهيزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسه‌هاى شيطان شوند، به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مى‌افتند و (در پرتو ياد او، راه حق را مى‌بينند و) ناگهان بينا مى‌گردند.

دوم، «اَلْغَفْلَةُ مَا بَيْنَ صَلَاةِ الْغَدَاةِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ»؛ غفلت ما بین طلوع صبح تا طلوع خورشید.

در روایات آمده است که خوابیدن از طلوع صبح تا طلوع خورشید کراهت دارد. فاصله بین طلوع صبح تا طلوع خورشید بهترین زمان برای انجام تعقیبات و خواندن قرآن و ادعیه است لذا انسان باید سعی کند بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب مشغول راز و نیاز و عبادت باشد، کما اینکه سیره معصومین (ع) نیز این‏گونه بوده است. یکی از برکاتی که در بیدار بودن در سحرها وجود دارد، وسعت در روزق و روزی است. کلاغ از پرندگانی است که در سحرها نمی‏خوابد و به دنبال کسب روزی می‏رود، انسان نیز اگر وسعت در رزق می‏خواهد باید سحرها نخوابد و به دنبال کسب روزق و روزی برود. در بعضی از روایات وارد شده است که ما بین طلوع صبح تا طلوع آفتاب، زمانی است که خداوند متعال روزی بندگان را مقدَّر می‏کند.

سوم، «اَلْغَفْلَةُ عَنْ نَفْسِهِ فِي دِينِهِ حَتَّى يَمُوت»؛ غفلت انسان از خودش تا اینکه بمیرد.

از مولای متّقیان امام علی (ع) روایت شده است که ایشان فرموده است: «رَحِمَ الله اِمْرَءً اَعَدَّ لِنَفْسِه وَ اسْتَعَدَّ لِرَمْسِه وَ عَلِمَ مِنْ اَیْنَ وَ فی اَیْنَ وَ اِلی اَیْنَ»[5]؛ خدا رحمت كند كسى را كه براى خود عوامل سعادت ابدى فراهم مى‏كند و براى زندگى عالم بعد مهيّا مى‏شود و رحمت خدا باد بر انسانى كه بداند از كجا آمده و در کجاست و به كجا خواهد رفت. ‏

پس انسان باید نخست خود را بشناسد و بفهمد که کیست؟ کجاست؟ و کجا خواهد رفت؟ یکی از عواملی که جلو غفلت را می‏گیرد خود شناسی است. امام علی (ع) فرموده است: «مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعَارِف‏»[6]؛ معرفت نفس سودمندترين معارف است، همچنین آن حضرت (ع) فرموده است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»[7]‏؛ هرکس خود را بشناسد، همانا خدای خویش را خواهد شناخت.

اینکه در احوالات رسول اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) وارد شده است که مدام در حال شکر و استغفار بوده‏اند از این جهت بوده است که این بزرگواران می‏دانسته‏اند که کی هستند، کجا هستند و برای چه خلق شده‏اند لذا قدر فرصت‏ها را می‏دانسته‏اند و حتی برای یک لحظه از یاد خداوند متعال غافل نمی‏شدند.

بنابراین، انسان، خصوصاً اهل علم باید قدر فرصت‏های خود را بداند و بداند که وظیفه‏اش چیست و در این راستا علم بیاموزد و به آن عمل کند و بعد آن را نشر دهد، کما اینکه رسول گرامی اسلام (ص) فرموده است: «أَرْبَعَةٌ تَلْزَمُ كُلَّ ذِي حِجًى وَ عَقْلٍ مِنْ أُمَّتِي» قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هِيَ؟ قَالَ: «اسْتِمَاعُ الْعِلْمِ وَ حِفْظُهُ وَ الْعَمَلُ‏ بِهِ‏ وَ نَشْرُه»[8]‏؛ چهار چيز بر هر صاحب خِرد و سياستى از امت من لازم است، گفته شد که اى رسول خدا (ص) آن چهار تا کدام‏اند‌؟ آن حضرت (ص) فرمود: «شنيدن دانش، نگهدارى، انتشار و عمل به آن است».

 



[1]. محمد بن محمد، شعيري، جامع الأخبار (للشعيري)، ص131.

[2]. «الإسراء»:44.  

[3]. مسعود بن عيسى، ورام بن أبي فراس، مجموعة ورّام‏، ج1، ص150. ‏

[4]. «الأعراف»:201.

[5]. محمد محسن بن شاه مرتضى، فيض كاشانى، الوافي، ج‏1، ص116.

[6]. عبد الواحد بن محمد، تميمى آمدى، غرر الحكم و درر الكلم‏، ص712.  

[7]. همان، ص588.  

[8]. نعمان بن محمد مغربى، ابن حَيُّون، دعائم الإسلام، ج‏1، ص79؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار (ط- بیروت)، ج2، ص24.

Please publish modules in offcanvas position.