قال مولینا الامیرالمؤمنین الإمام علی بن ابیطالب (ع): «اَجَلُّ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ التَّوْفيقُ وَ اَجَلُّ ما يَصْعَدُ مِنَ الاَرْضِ الاِخْلاصُ»[1].

 

مولای متقیان امام علی (ع) در روایت مذکور، فرموده است که تـوفـيق، با ارزش‏ترين چيزى است كه از آسمان فرود مى‏آيد و اخلاص، بزرگترين چيزى است كه از زمين بالا مى‏رود.

 

از روایت مذکور، استفاده می‏شود که کسب توفیق، مربوط به ذات باری‏تعالی است و کسب اخلاص، مربوط به انسان است.

 

با توجه به روایت مذکور، باارزش‏ترین چیزی که خداوند نصیب انسان می‏کند، توفیقاتی است که انسان در علم، در ارتباطات خود، در رسیدن به کمالات و در شئون مختلف زندگی خود کسب می‏کند. انسان وقتی خوب دقت می‏کند، می‏بیند که سراسر زندگی‏اش و همه تلاش‏های روزانه و برنامه‏هایی که دارد، توفیقاتی است که از ناحیه خداوند متعال نصیب او شده است و در سایه عنایت و توفیق از ناحیه خداوند است که رشد و پیشرفت می‏کند. امام جواد (ع) فرموده است: «الْمُؤْمِنُ‏ يَحْتَاجُ‏ إِلَى‏ ثَلَاثِ‏ خِصَالٍ‏ تَوْفِيقٍ مِنَ اللَّهِ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ»[2]؛ مؤمن نیازمند سه خصلت است؛ توفیق از سوی خداوند، واعظی از درون خود [زیرا انسان عیوب خود را بهتر از دیگران می‏شناسد] و پذیرش نسبت به کسی که او را پند می‏دهد.

 

انسان وقتی به اطراف خود نگاه می‏کند، خیلی از افراد را می‏بیند که در کارهای خود موفقند و خداوند به آنها توفیق پیشرفت و رسیدن به کمالات را عنایت کرده است، در مقابل، افرادی را نیز مشاهده می‏کند که توفیق چندانی کسب نکرده‏اند. خیلی از افراد پول دارند ولی توفیق ندارند، مثلاً پولشان را در بانک پس‏انداز می‏کنند و ناگهان أجل آنها فرا می‏رسد و بدون اینکه از آن پول‏ها توشه‏ای برای آخرت خود برداشته باشند از دنیا می‏روند و آن مال و اموال بین ورثه تقسیم می‏شوند و خودش از آنها بی‏نصیب می‏ماند، ولی اگر خداوند به انسان توفیق دهد، تا زنده است از پول و ثروتش، از مقام و مسئولیتی که دارد و از آبرویی که دارد در جهت کسب رضایت الهی و خدمت به خلق خدا استفاده می‏کند و برای آخرتش توشه می‏گیرد و این توفیقی است که خداوند متعال به او عنایت می‏کند. پس انسان اگر حق بندگی خداوند متعال را به نحو احسن به جا آورد و رابطه خوبی با خدای خود برقرار کند خداوند متعال نیز به او توفیق می‏دهد که در مسیر بندگی و رضایت الهی قدم بگذارد و این توفیقاتی که نصیبش می‏شود، در روز قیامت که مال و فرزند دردی از انسان دوا نمی‏کنند [«يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ* إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[3]]، گره‏گشا خواهند بود.

 

دومین چیزی که در روایت مذکورِ در اول بحث به آن اشاره شده است و بسیار ارزشمند است، اخلاص است. اخلاص، مکمِّل توفیقی است که از ناحیه خداوند متعال نصیب انسان می‏شود، یعنی بسترها و زمینه‏های تکامل و رشد به وسیله توفیق برای انسان فراهم می‏شود، اما مهم این است که انسان زمانی که در مقام عمل قرار گرفت، آنچه انجام می‏دهد را با اخلاص انجام بدهد.

 

پس انسان باید سعی کند که اگر توفیق بر انجام عملی پیدا کرد، آن عمل را با اخلاص و فقط و فقط برای جلب رضایت الهی انجام بدهد و این گونه نباشد که رضایت خلق خدا را بر رضایت خداوند ترجیح بدهد، چرا که اگر انسان در اعمالی که انجام می‏دهد اخلاص نداشته باشد، فردای قیامت دستش خالی خواهد بود. در روایات آمده است که فردای قیامت بعضی از افراد با اینکه ظاهراً اعمال خوب زیادی در دنیا انجام داده‏اند، لکن نجات نمی‏یابند و وقتی که اعتراض می‏کنند، در پاسخ آنها خطاب می‏شود که کارهایی که انجام داده‏اید برای منِ خدا نبوده و از روی اخلاص نبوده است لذا پاداشی به آن عمال تعلق نمی‏گیرد.

 

خداوند متعال فرموده است: «وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»[4]؛ و آنها كه در راه ما (با خلوص نيّت) جهاد كنند قطعاً به راه‌هاى خود هدايتشان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است. از این آیه شریفه فهمیده می‏شود که جهادی ارزشمند است که از روی اخلاص باشد وگرنه، داعش نیز به ادعای خودش در راه خدا جهاد می‏کند، لکن این نوع مبارزه هیچ ارزشی ندارد، بلکه عذاب خداوند را برای آنها به ارمغان خواهد آورد چون جهادی ارزش دارد که در راه خدا، برای دفاع از مظلوم و برای کسب رضایت الهی باشد، نه اینکه انسان به قتل و غارت مردم بپردازد و اسم آن را جهاد بگذارد. مبارزه با نفس نیز که یکی از مصادیق جهاد و از آن به جهاد اکبر تعبیر می‏شود، در صورتی ارزشمند است که در مسیر خدا و برای عبودیت و بندگی خداوند باشد و گرنه مرتاض‏های هندی نیز ریاضت می‏کشند و با خواسته‏های نفسانی خود مبارزه می‏کنند، لکن این نوع مبارزه با نفس چون در مسیر بندگی و عبودیت خداوند نیست و اخلاصی در آن نیست، هیچ ارزشی ندارد.

 

‏بنابراین، با توجه به روایتی که در صدر کلام از امام (ع) نقل شد، خوب است که انسان در دعاهایی که می‏خواند روی دو دعا تکیه کند؛ اول، اینکه از خدا بخواهد که به او توفیق بندگی و دوری از گناه و ... را عنایت کند و عرضه بدارد: «اللهم وفّقنی لما تحبُّ و ترضی» و دوم، اینکه از خدا بخواهد که اخلاص در اعمالی که انجام می‏دهد را به او عنایت کند. حضرت فاطمه زهرا (س) فرموده است: «مَنْ‏ أَصْعَدَ إِلَى‏ اللَّهِ‏ خَالِصَ‏ عِبَادَتِهِ‏ أَهْبَطَ اللَّهُ إِلَيْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِه»[5]؛ کسی که عبادت‏های خالصانه خود را به سوی خدا بفرستد، پروردگار بزرگ بهترین مصلحت او را به سویش فرو خواهد فرستاد.

 

سعدی نیز گفته است:                تو نیکویی کن و در دجله انداز                            که ایزد در بیابانت دهد باز

 

منظور این است که انسان اگر عمل خود را خالص کند، در مقابل، خداوند متعال آنچه خیر و مصلحت باشد را برای او رقم خواهد زد.

 

اگر اولیاء الهی و معصومین (ع)؛ از جمله حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (س) که در ایام شهادت این بانوی بزرگوار هستیم به آن مقامات عالیه رسیده‏اند، همه به خاطر اخلاصی بوده است که این بزرگواران داشته‏اند و به خاطر همین اخلاص بوده است که رسول اکرم (ص) در رابطه به حضرت فاطمه (س) فرموده است: «مَتَى‏ قَامَتْ‏ فِي‏ مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ ظَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَظْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْض‏»[6].

 

خداوند متعال نیز در رابطه با اخلاص امام علی (ع)، حضرت فاطمه (س)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) فرموده است: «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً»[7]؛ (و مى‌گويند:) ما شما را به خاطر خدا اطعام مى‌كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى‌خواهيم!

 



[1]. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج20، ص291.

[2]. علامه مجلسى، بحار الأنوار (ط- بيروت)، ج‏75، ص358.

[3]. «الشعراء»:88 و89.

[4]. «العنکبوت»:69.

[5]. علامه مجلسى، بحار الأنوار (ط- بيروت)، ج‏68، ص184.

[6]. شیخ صدوق، الأمالي، النص، ص113.

[7]. «الإنسان»:9.  

 

 

قال رسول الله (ص): «أَرْبَعٌ مِنْ كُنُوزِ الْجَنَّةِ كِتْمَانُ الْفَاقَةِ وَ كِتْمَانُ الصَّدَقَةِ وَ كِتْمَانُ الْمُصِيبَةِ وَ كِتْمَانُ الْوَجَعِ»[1].

 

رسول گرامی اسلام (ص) در روایت مذکور، فرموده است که چهار چیز از گنج‏های بهشتی شمرده می‏شوند؛ اول، کتمان فقر و نیاز است؛ دوم، کتمان صدقه است؛ سوم، کتمان مصیبت و چهارم کتمان درد است.

 

طبق فرمایش رسول اکرم (ص) در روایت مذکور، چهار چیز از گنج‏های بهشتی هستند؛

 

اول، کتمان فقر است.یکی از مسائل ارزشمندی که خوب است انسان به آن توجه داشته باشد این است که انسان در عین حال که فقیر است، فقر خود را ابراز نکند، بلکه نیاز خود را بپوشاند و نزد دیگران ابراز نیاز نکند. پس انسان فقیر باید عزت نفس خود را حفظ کند و پیش هر کس و ناکسی فقر خود را بروز ندهد. بعضی از افراد به ابراز نیاز نزد دیگران عادت کرده‏اند و پیش دیگران دست گدایی دراز می‏کنند و این کار، پسندیده و خوشایند نیست لذا انسان متدیّن باید عزت نفس خود را حفظ کند و اگر هم نیاز داشته باشد، پیش هر کسی دست نیاز دراز نکند. البته درست است که انسان باید نیاز خود را ابراز نکند، اما کتمان نیاز از طرف نیازمندان نباید باعث شود که ثروت‏مندان، متمکّنین، حکومت و مسئولین، نسبت به نیازمندان بی‏تفاوت باشند، پس وظیفه مسئولین و ثروت‏مندان جامعه این است که نیازمندان و فقرا را شناسائی کنند و به امور آنان رسیدگی کنند. عده‏ای از مردم در عین فقر و نیاز، صورت خود را با سیلی سرخ نگه می‏دارند و آبرومندانه زندگی می‏کنند و عده‏ای نمی‏توانند مشکلات را تحمل کنند و لذا نیاز خود را ابراز می‏کنند. پس برای اینکه فقر و نداری از جامعه برطرف شود، مسئولین باید بیشتر توجه کنند و امکانات بیشتری برای قشر ضعیف و مستمند فراهم آورند تا هیچ کس در جامعه اسلامی دست نیاز پیش دیگران دراز نکند.

 

دوم، کتمان صدقه است. انسانی که به دیگری صدقه می‏دهد، شایسته نیست که آن را علنی کند زیرا آن کسی که به او کمک می‏شود شاید دوست نداشته باشد که دیگران بفهمند که او فقیر و نیازمند است. پس سزاوار است که انسان کمک خود به دیگران را پنهان و کتمان کند و از اعلان آن خودداری کند. البته گاهی از اوقات شرایط به گونه‏ای است که اقتضا می‏کند که کمکی که می‏شود، اعلان شود تا دیگران نیز نسبت به کمک کردن به دیگران تشویق شوند؛ مثلاً در شرایط کروناییِ کنونی برای کمک به قشر ضعیف بسته‏های معیشتی فراهم شود و اعلان شود تا دیگران نیز در این کمک مشارکت کنند، لکن باید توجه شود که توزیع آن محترمانه و پنهانی باشد تا آبروی طرف مقابل حفظ شود.

 

سوم، کتمان مصیبت است. انسان باید مصیبتی که بر او وارد می‏شود را کتمان کند و در مقابل آن مصیبت صبر کند و جزع و فزع راه نیندازد.

 

چهارم، کتمان درد است. انسانی که دردی که بر او عارض می‏شود را تحمل کند و آن را آشکار نکند، ارزشش بالا می‏رود و این امر، نشانه شاکر بودن انسان است. بعضی از افراد به محض اینکه دردی بر آنها عارض می‏شود داد و بی‏داد راه می‏اندازند و حلاوت را از اهل خانه می‏گیرد.   

 

 

 



[1]. علامه مجلسی، بحار الأنوار (ط- بیروت)، ج78، ص208.

 

 

 

قال مولینا و مقتدینا امیرالمؤمنین الإمام علی بن ابیطالب (ع): «صَوْمُ‏ الْقَلْبِ‏ خَيْرٌ مِنْ‏ صِيَامِ‏ اللِّسَانِ‏ وَ صَوْمُ اللِّسَانِ خَيْرٌ مِنْ صِيَامِ الْبَطْنِ، صَابِرُوا أَنْفُسَكُمْ عَلَى فِعْلِ الطَّاعَاتِ وَ صُونُوهَا عَنْ دَنَسِ السَّيِّئَاتِ تَجِدُوا حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ»[1].

 

مولا امیرالمؤمنین امام علی (ع) در روایت مذکور، فرموده است که روزه قلب از روزه زبان بهتر است و روزه زبان از روزه شکم بهتر است، نفس خود را در انجام طاعات و بندگی خداوند متعال شکیبا بار آورید و نفس خود از آلودگی گناهان محفوظ بدارید تا شیرینی ایمان را بیابید.  

 

از روایت مذکور، استفاده می‏شود که روزه سه گونه است؛ روزه قلب، روزه زبان و روزه شکم و روزه قلب از روزه زبان بهتر است و روزه زبان أفضل از روزه شکم است. گاهی ممکن است که کسی از نظر زبانی روزه‏دار باشد و بر زبانش هر چیزی را جاری نکند، یعنی دروغ نگوید، غیبت نکند، تهمت نزند، ناسزا نگوید ولی قلب او روزه نباشد، لکن فضیلت روزه زبانی از روزه قلبی کمتر است و گاهی ممکن است که کسی از نظر شکم روزه باشد و چیزی نخورد و نیاشامد، ولی زبانش روزه نباشد، لکن فضیلت روزه شکم از روزه زبان کمتر است، بنابراین أفضل این است که قلب انسان علاوه بر زبان و شکمش روزه باشد.

 

امام علی (ع) در ادامه روایت فرموده است که نفس خود را در انجام طاعت خدا تمرین دهید تا شکیبا باشد و با انجام عبادت و مناجات و انجام فرامین الهی احساس خستگی و کسلی نکند، پس انسان باید خود را بر انجام طاعت الهی تمرین دهد تا عادت کند و از انجام طاعت الهی احساس خستگی نکند و با کسلی و بی‏حالی طاعات خدا را به جا نیاورد، اگر انسان تمرین کند و شیرینی طاعت الهی را به خود بچشاند از مناجات با خدا در نیمه‏های شب و از بیدار شدن برای نماز صبح احساس خستگی نمی‏کند. متأسفانه خیلی از انسان‏ها تا نیمه‏های شب بیدار و به تماشای تلویزیون می‏نشینند و صبح نمازشان قضا می‏شود و این به خاطر این است که خود را به انجام طاعت الهی عادت نداده‏اند.

 

همچنین، انسان باید نفس خود را از آلوده شدن به گناهان مختلف و رنگارنگی که در جامعه موج می‏زند، محافظت کند. در جامعه کنونی از هر جهت، فضا برای گناه کردن آماده است و انسان، موجودی است که اگر با گناه مواجه شود، کنترل خود را از دست می‏دهد و ممکن است که به گناه آلوده شود لذا باید خود را از آلوده شدن به گناه محافظت کند تا در منجلاب گناه گرفتار نشود.

 

روایت مذکور به دو مرحله از مراحل صبر که صبر بر طاعت و صبر بر معصیت است، اشاره دارد. در روایات دیگر علاوه بر صبر بر طاعت و صبر بر معصیت به صبر بر مصیبت نیز اشاره شده است؛ «الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِيَةِ»[2].

 

امام علی (ع) در ذیل روایت مذکور، فرموده است که اگر انسان روزه قلبی، روزه زبانی و روزه شکم داشته باشد، خودش را بر انجام طاعت الهی عادت بدهد و خود را از آلوده شدن به گناه و معصیت محافظت کند، شیرینی ایمان را خواهد یافت.   

 

ادامه تفسیر آیه 84: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لاَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ لاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ»[3]؛ و هنگامى را كه از شما پيمان گرفتيم كه خون هم را نريزيد و يكديگر را از سرزمين خود، بيرون نكنيد، سپس شما اقرار كرديد (و بر اين پيمان) گواه بوديد.

 

عرض شد که میثاقی که در آیه مذکور، به آن اشاره شده است، میثاق سلبی است. یکی از میثاق‏های سلبی که خداوند متعال از انسان گرفته است این است که خون یکدیگر را نریزند.

 

همان‏گونه که در جلسه گذشته اشاره شد، استفاده از ضمیر «کم» در آیه مذکو [«لاَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ لاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ»]، حاکی از این است که خداوند می‏خواهد انسان‏ها را در عالم دنیا به وحدت فرا بخواند و به انسان‏ها بفهماند که شما از هم جدا نیستید، بنابراین، اگر دیگری را به قتل رساندی مثل این است که خودت را کشته‏ای.

 

گفته شده است که علاوه بر معنایی که در رابطه با میثاق خداوند متعال در آیه مذکور، ذکر شد که عبارت بود از اینکه از ریختن خون دیگران خودداری کنید و احترام خون دیگران را نگاه دارید، معنای دیگری نیز متصور است و آن، اینکه منظور از کلام خداوند متعال که فرموده است: «لاَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ» این است که رفتاری از شما سرنزند که باعث شود که حرمت خون و جان شما از بین برود و مستحق مجازات قتل بشوید.

 

خداوند متعال، در ادامه فرموده است که یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید. معنای ظاهر آیه این است که خودتان را از سرزمین‏تان بیرون نکنید، لکن منظور این است که دیگران را از سرزمین‏شان بیرون نکنید و اکثر مفسرین گفته‏اند که خداوند متعال در این آیه، دیگران را مثل خود انسان فرض کرده است و لذا از تعبیر «انفسکم» استفاده کرده است و فرموده است که خودتان را از سرزمین‏تان بیرون نکنید، یعنی اخراج دیگران از سرزمین‏شان مثل این است که خودتان را بیرون کرده‏اید. پس خداوند متعال از آواره کردن دیگران که به منزله آواره کردن خود است، نهی کرده است. تفسیر دیگر نیز، همان‏گونه که به آن اشاره شد این است که کاری نکنید که سبب شود که به خاطر آن کار شما را مجازات کنند و در نتیجه شما را از سرزمین‏تان اخراج کنند.

 

نکته قابل توجه این است که انسان فطرتاً به ماندن در وطن علاقه دارد، یعنی علاقه دارد که در مکانی که در آن متولد شده است و رشد کرده و بزرگ شده است و دوران خوش کودکی را در آن مکان سپری کرده است، بماند و در همان مکان زندگی کند، پس طبیعت انسان اقتضا دارد که در وطن خودش بماند و زندگی کند و اگر به مکان دیگری مهاجرت می‏کند، به خاطر عللی از جمله شغل، تحصیل و امثال آن است. اساساً یکی از دغدغه‏های زندگی انسان که از گذشته همیشه مطرح بوده است و امروز نیز برخی از افراد سودجو از آن برای پیش‏برد مقاصد و اهداف شوم خود بهره می‏برند این است که حس ناسیونالیستی افراد را تحریک کرده‏اند، یعنی با همه مزایایی که در دوستی و علاقه نسبت به وطن وجود دارد، عده‏ای گاهی این حس را پتکی می‏کنند که بر سر دیگران بکوبند، یعنی آنها را تا مرز وطن‏پرستی و آن حس ناسیونالیستی قوی پیش می‏برند که اگر گاهی بین اسلام و وطن‏پرستی آنها مشکلی پیش بیاید حاضرند که خیلی راحت از اسلام دست بکشند. در دنیای امروزی حس ناسیونالیستی، برای عده‏ای به اهرم فشار تبدیل شده است تا جایی که وقتی می‏خواهند بعضی حکومت‏های اسلامی را در منگنه قرار دهند تا جلو نگاه‏های باز آنها را بگیرند این حس را در افراد تحریک می‏کنند تا به تقابل با دین برخیزند، کما اینکه در فتنه سال88، عده‏ای شعارِ «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» را فریاد زدند و با امثال این شعار، در صدد ایجاد تقابل بین نگاه اسلامی [که خداوند فرموده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ...»[4]؛ همه مؤمنین برادرند.] و نگاه غیر اسلامی و وطن‏پرستی بودند تا مردم را به این بهانه از دین و اسلام جدا کنند.

 

نظر اسلام در رابطه با علاقه به وطن چیست؟ آیا از نظر اسلام بین علاقه به وطن و دین مغایرت وجود دارد و اسلام نظر سلبی نسبت به علاقه به وطن دارد یا این‏گونه نیست؟

 

پاسخ این است که اسلام معیار مشخصی برای علاقه به وطن تعیین کرده است که اگر از آن معیار تجاوز شود، از نظر اسلام مردود است و آن، این است که وطن‏دوستی و علاقه به وطن، دین و اعتقادات انسان را تحت تأثیر قرار ندهد و باعث سستی اعتقادات او نگردد. پس انسان باید مواظب باشد که وطن‏دوستی و عشق به وطن باعث نشود که دیگران برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود از او سوءاستفاده کنند و از این طریق اعتقاداتش را از او بگیرند. البته در این رابطه افراط و تفریط‏هایی وجود دارد، بعضی در زمینه وطن‏دوستی افراط می‏کنند و کلاً اسلام را کنار می‏گذارند و آنچه برای آنها مهم است، مرزهای جغرافیایی همان سرزمینی است که در آن متولد شده و رشد پیدا کرده‏اند، عده‏ای دیگر نیز راه تفریط را در پیش گرفته و عشق به وطن را به کلی کنار می‏گذارند و فقط بر مسأله اسلام تکیه می‏کنند ولی به نظر می‏رسد که بهتر این است که انسان حدّ وسط را در پیش گیرد و آن، اینکه هم نسبت به وطن و زادگاهش علاقه‏مند باشد و نسبت به آن بی‏تفاوت نباشد و هم مواظب باشد که حبّ و علاقه به وطن باعث نشود که ارزش‏های دینی را کنار بگذارد و فقط دم از وطن‏پرستی بزند.

 

توضیح بیشتر در رابطه با اینکه آیا دلبستگی انسان به وطن، مطابق با معیارهای شریعت است یا مطابق با معیارهای شریعت نیست، ان‏شاءالله، در جلسه آینده بیان خواهد شد.

 

«الحمد لله رب العالمین»

 



[1]. عبد الواحد بن محمد، تميمى آمدى، غرر الحکم و درر الحکم، ج1، ص423.

[2]. محمد بن يعقوب، كلينى، الكافي (ط- الإسلامية)، ج‏2، ص91.

[3]. «البقرة»:84.

[4]. «الحجرات»:10.

 

 

 

قال مولینا و مقتدینا امیرالمؤمنین الإمام علی بن ابیطالب (ع): «الصَّبْرُ صَبْرَانِ؛‏ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ حَسَنٌ جَمِيلٌ وَ أَحْسَنُ مِنْ ذَلِكَ الصَّبْرُ عِنْدَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ الذِّكْرُ ذِكْرَانِ؛ ذِكْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ حَسَنٌ جَمِيلٌ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ ذِكْرُ اللَّهِ عِنْدَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْكَ فَيَكُونُ ذَلِكَ حَاجِزاً»[1].

 

مولا امیرالمؤمنین امام علی (ع) در روایت مذکور، فرموده است که صبر دو نوع است که رتبه یکی از دیگری بالاتر است؛

 

اول، صبر بر مصیبت است، مثل اینکه داغ پدر، مادر، فرزند و غیره به انسان می‏رسد و او بر آن مصیبتی که به او رسیده است، صبر می‏کند. هنر انسان این است که در هنگام مواجه شدن با مصیبت صبر کند، چنین صبری از منظر امام علی (ع) نیکو و زیباست. خانواده محترم شهدا بر داغ فرزندان خود صبر کرده‏اند چون می‏دانند که فرزندشان جانش را در راه خدا داده است و خداوند متعال در مقابل صبر آنها به آنان پاداش و اجر عنایت می‏کند. پس صبر بر مصیبت زیبا و نیکو است چرا که طبع انسان این‏گونه است که در مواجه با مصائب از خود بی خود می‏شود و تحمل مصیبت برای او خیلی سخت می‏شود لذا اگر انسان بتواند در برابر مصیبتی که به او می‏رسد صبر کند از اجر زیادی برخوردار می‏شود، بنابراین، صبر بر داغ از دست دادن فرزندی که در راه خدا شهید شده است، در عین حال که سخت است، لکن بسیار زیباست و علاوه بر اینکه از اجر بسیاری نزد خداوند متعال برخوردار است، فرزند شهیدش فردای قیامت می‏تواند او را شفاعت کند. اصحاب حضرت اباعبدالله الحسین (ع) چون یقین داشتند که بعد از شهادت به چه مقامی خواهند رسید در شب عاشورا خوشحال بودند و منتظر بودند که زودتر شب به صبح برسد و وارد کارزار با دشمن بشوند و شهد شیرین شهادت را بچشند و با اینکه از قبل می‏دانستند که به شهادت خواهند رسید ولی بر این مصیبت صبر کردند و شهادت را به جان خریدند و در مقابل از اجر و پاداش بسیاری بهره‏مند شدند. همچنین، حضرت زینب (س) بر تمام مصائبی که در روز عاشورا و بعد از آن بر او وارد شد، صبر کرد و کلام او که در مقابل دشمن فرمود: «مَا رَأیتُ اِلّا جَمِیلاً»[2] حاکی از عظمت روح آن حضرت (س) می‏باشد که انسان اگر روحش عظمت پیدا کند همانند کوه در مقابل سختی‏ها می‏ایستد.

 

دوم، صبر بر محرمات الهی است. امام علی (ع) فرموده است که زیباتر از صبر در مقابل مصائب، صبر در برابر آنچه است که خداوند متعال بر انسان حرام کرده است. انسان در مواجه با گناه می‏تواند از خودش دو عکس‏العمل نشان دهد؛ اول، اینکه شیفته آن گناه شود و در باتلاق گناه گرفتار شود. اگر انسان شیفته گناه شود در دام شیطان و نفس امّاره گرفتار خواهد شد و زندگی او رشدیافته و کمال‏یافته نیست. دوم، این است که انسان در مواجهه با گناه بفهمد که آن عمل، حرام است و لذا از آن چشم بپوشد چرا که بنده‏ای که ادعای عبودیت و بندگی خدا را دارد از انجام چیزی که از طرف خداوند متعال منع شده است و مورد نهی قرار گرفته است، خودداری می‏کند لذا صبر در برابر گناه از صبر بر مصیبت زیباتر است. بنابراین، اگر انسان در مواجهه با صحنه گناه صبر پیشه کند و بگوید که خدایا من به خاطر دسترسی به آنچه تو بر من حلال کرده‏ای بر این گناه صبر می‏کنم، مطمئن باشد که خداوند متعال عنایت خود را در حق او تمام خواهد کرد و هم در زندگی دنیوی خود به خواسته حلال خود خواهد رسید و هم در آخرت از نعمات و پاداش‏های الهی بهره‏مند خواهد شد. بنابراین، صبر در مقابل محرمات الهی بسیار ارزشمند است و موجب کمال انسان خواهد شد.

 

امیرالمؤمنین امام علی (ع) در ادامه روایت فرموده است که ذکر، دو نوع است؛

 

اول، ذکر و یاد خداوند متعال در هنگام مصائب و مشکلات است. خداوند متعال فرموده است: «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»[3]. انسان مؤمن، وقتی مصیبتی به او می‏رسد، مثلاً اگر فرزندش را از دست بدهد، خدا را یاد می‏کند و می‏گوید که او امانت الهی بوده است که اکنون خداوند او را به سوی خود برده است و لذا در چهره او آثاری از مصیبت دیده نمی‏شود.

 

دوم، ذکر و یاد خدا در هنگامی است که انسان در معرض گناه قرار می‏گیرد و زمینه گناه کردن برای او فراهم است که این ذکر از ذکر در هنگام مصیبت أفضل است. انسانی که وقتی در معرض گناه قرار می‏گیرد، خدا را یاد می‏کند، یاد خدا باعث می‏شود که از گناه دوری کند و در برابر گناه، برای او مانع ایجاد می‏کند لذا گناه نمی‏کند. خداوند متعال در قرآن فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ»[4]؛ پرهيزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسه‌هاى شيطان شوند، به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مى‌افتند و (در پرتو ياد او، راه حق را مى‌بينند و) ناگهان بينا مى‌گردند. بنابراین، یاد خدا کردن در هنگام گناه باعث می‏شود خداوند متعال در آخرت برای انسان به نحو احسن جبران و تدارک کند.

 

 

 



[1]. حسن بن على، ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص216.

[2]. علامه مجلسی، بحارالأنوار (ط- بیروت)، ج45، ص116.

[3]. «البقرة»:156.

[4]. «الأعراف»:201.  

 

 

 

قال مولینا و مقتدینا الإمام علی بن ابیطالب (ع): «إِنَ‏ الْمُؤْمِنَ‏ لَا يُصْبِحُ‏ إِلَّا خَائِفاً وَ إِنْ كَانَ مُحْسِناً وَ لَا يُمْسِي إِلَّا خَائِفاً وَ إِنْ كَانَ مُحْسِناً لِأَنَّهُ بَيْنَ أَمْرَيْنِ بَيْنَ وَقْتٍ قَدْ مَضَى لَا يَدْرِي مَا اللَّهُ صَانِعٌ بِهِ وَ بَيْنَ أَجَلٍ قَدِ اقْتَرَبَ لَا يَدْرِي مَا يُصِيبُهُ مِنَ الْهَلَكَات»[1].

 

مولا امیرالمؤمنین امام علی (ع) در روایت مذکور، فرموده است که مؤمن صبح نمی‏کند مگر با حالت ترس و خوف و شب نمی‏کند مگر با حالت ترس و خوف، هرچند این انسان، نیکوکار و اهل کار خیر است، اما صبح و شامش همیشه نگران است و این نگرانی به خاطر این است که او بین دو چیز قرار گرفته است؛ بین زمانی که گذشته و فرصت‏هایی که از دست او رفته است و اکنون نمی‏داند که خداوند متعال درباره او چه خواهد کرد و بین اجلی که نزدیک است و نمی‏داند که بعد از مرگ چه گرفتاری‏هایی در انتظار اوست.

 

انسان هیچ‏گاه نباید نسبت به اعمالی که انجام می‏دهد مغرور شود و فکر کند کار تمام شده است و جزء بندگان صالح خداوند متعال قرار گرفته است، همان‏گونه که امام  علی (ع) در روایت مذکور، فرموده است، مؤمن همیشه نگران است و صبح نمی‏کند مگر اینکه نگران است و شب نمی‏کند مگر اینکه نگران است، هرچند به ظاهر اهل گناه نیست و اهل خیر و نیکی است، ولی نگران است و هرچند ظاهر عملی که انجام می‏دهد نیک و خیر است، لکن گاهی آن عملِ خیر آلوده به ریا و امثال آن می‏شود و باعث می‏شود که آن کار خیری که انجام داده است، پذیرفته نشود و مورد قبول واقع نشود لذا چون نمی‏داند که خداوند چگونه اعمال او را محاسبه خواهد کرد، نگران است، پس انسان باید تا جایی که امکان دارد گذشته خود را تدارک و جبران کند و حسناتی انجام بدهد که اگر سیئاتی از او سر زده باشد، این حسنات، سیئاتش را بپوشاند و موجب قبول شدن کارهای او نزد خداوند گردد.

 

مهمتر از نگرانی نسبت به گذشته، نگرانی نسبت به آینده است، یعنی انسان باید حواسش جمع باشد و بداند که چه می‏کند، هر ثانیه و هر لحظه‏ای که بر او می‏گذرد باید آماده باشد و هر کاری که انجام می‏دهد باید با توجه و قصد قربت باشد و از گناه و معصیت دوری گزیند تا به هلکات و گرفتاری‏هایی که نمی‏داند بعد از مرگ دامن‏گیر او خواهد شد، مبتلا نشود. بنابراین، همان‏گونه که انسان نسبت به بقیه امور زندگی خود آمادگی کسب می‏کند در رابطه با رابطه خود با خداوند متعال نیز باید آمادگی کسب کند. خوف و ترس از محاسبه و هلکات بعد از مرگ، زمینه‏ساز می‏شود که انسان از گناه پرهیز کند و در مسیر درست قرار بگیرد. آیات و روایات نیز انسان را همیشه بین خوف و رجا قرار داده است چون اگر انسان بیش از حد بترسد از درگاه خداوند مأیوس می‏شود و اگر بیش از حد امید داشته باشد، این امید و رجاء باعث می‏شود که انسان جری شود و نسبت به معصیت و گناه کردن جرأت پیدا کند و با خود بگوید که خداوند گناهان را می‏بخشد و این امید بیش از حد باعث می‏شود که مرتکب گناه شود. بنابراین، باید نسبت به اعمالی که از ما سر می‏زند مواظبت و مراقبت داشته باشیم و بدانیم که آینده‏ای در پیش داریم و باید برای آینده خود توشه برداریم چون وقتی انسان از دنیا رفت، نمی‏تواند توشه بردارد و عمل خیر انجام بدهد. در روایت آمده است: «الْيَوْمَ‏ عَمَلٌ‏ وَ لَا حِسَابَ‏ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل»[2]؛ امروز، روز عمل است و محاسبه‏ای نیست، ولی فردا روز محاسبه است و فرصتی برای انجام عمل نیک نیست.

 

 

 



[1]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج‏15، کتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس و ما یناسبه، باب14، ص222، ح14.

[2]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص84، خطبه 42.

 

قال مولینا و مقتدینا الإمام علی بن الحسین (ع): «خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ فَقَدَ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ لَمْ يَزَلْ نَاقِصَ الْعَيْشِ؛ زَائِلَ الْعَقْلِ؛ مَشْغُولَ الْقَلْب،ِ فَأَوَّلُهَا؛ صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ الثَّانِيَةُ؛ الْأَمْنُ وَ الثَّالِثَةُ؛ السَّعَةُ فِي الرِّزْقِ وَ الرَّابِعَةُ؛ الْأَنِيسُ الْمُوَافِقُ»، قُلْتُ: وَ مَا الْأَنِيسُ الْمُوَافِقُ؟ قَالَ: «الزَّوْجَةُ الصَّالِحَةُ وَ الْوَلَدُ الصَّالِحُ وَ الْخَلِيطُ الصَّالِحُ» وَ الْخَامِسَةُ وَ هِيَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ؛ الدَّعَة»[1].

 

امام سجاد (ع) در روایت مذکور، فرموده است که پنج خصلت است که اگر انسان یکی از این خصلت‏ها را نداشته باشد، زندگی او نابسامان است و گویا عقلش را از دست داده است و قلبش همیشه مشغول و پریشان است و همیشه دل‏نگران است، اول از آن پنج خصلت، صحت و سلامت بدن است و دومش امنیت و آرامش است و سومین آنها، وسعت در رزق است و چهارمین چیز همراه موافق است، روای سؤال کرد که انیس موافق چیست؟ آن حضرت (ع) فرمود که همسر صالحه و فرزند صالح و دوست صالح می‏باشد و پنجمین آن خصلت‏ها که همه این خصلت‏ها را در برمی‏گیرد فراغت بال است.

 

از روایت مذکور، استفاده می‏شود که آرامش در زندگی، کارکرد بهتر عقل و عدم دل‏مشغولی در سایه پنج خصلت محقق می‏شوند؛

 

اولین مورد، سلامتی است. اولین چیزی که در تحقق آرامش در زندگی نقش دارد این است که انسان از سلامتی برخوردار باشد. انسانی که سلامت نیست و بیمار است و نیاز به دارو داشته باشد، آرامش ندارد چون تمرکز لازم برای زندگی کردن را از دست می‏دهد و نمی‏تواند فکر کند و بیندیشد زیرا بزرگترین دغدغه‏اش رفع بیماری و مریضی‏اش است و بیماری او موجب دل‏نگرانی و پریشانی او می‏شود، پس آرامش، تمرکز و عدم نگرانی و دل‏مشغولی، در سایه سلامت و صحت بدن تأمین می‏شود.

 

دومین مورد، امنیت است. اگر فرد یا جامعه امنیت نداشته باشد، آرامش و آسایش ندارد زیرا هر لحظه احتمال خطر می‏دهد، پس اگر امنیت فرد و جامعه تأمین نباشد، آرامش انسان از بین می‏رود، عقلش درست کار نمی‏کند و همیشه نگران و پریشان است. در روایت آمده است: «نِعْمَتَانِ مَكْفُورَتَانِ الْأَمْنُ وَ الْعَافِيَة»[2]؛ دو نعمتند که قدر آنها دانسته نشده است و پوشیده شده‏اند؛ یکی سلامتی است و دیگری امنیت است. سلامتی نعمتی ناشناخته است که تا بیماری سراغ انسان نیاید، او قدر سلامتی خود را نمی‏داند، همچنین، امنیت نیز ناشناخته است و تا انسان احساس خطر نکند و مورد تهدید واقع نشود، قدر امنیت را نمی‏داند.

 

سومین مورد، وسعت در رزق است. اگر انسان دچار تنگ‏دستی شود و گشایش در روزی را از دست بدهد، آرامش زندگی او به هم می‏خورد، عقلش کارکر صحیح ندارد و همیشه نگران و پریشان است.

 

چهارمین مورد، همدم و رفیقی است که با طبع انسان موافق باشد. گاهی انسان با کسی سروکار پیدا می‏کند که موافق او نیست و همیشه اختلاف دارند و این باعث می‏شود که آرامش انسان از بین برود، تمرکز لازم را نداشته باشد و دل‏مشغول و پریشان باشد.

 

در روایت مذکور [که در اول بحث به آن اشاره شد] راوی از معصوم (ع) سؤال کرده است که انیس موافق کیست؟ حضرت (ع) در توضیح انیس موافق فرموده است که همسر صالح، فرزند صالح و رفیق خوب، از مصادیق بارز، همراهانی می‏باشند که موافق انسان‏اند.

 

پنجمین مورد، فراغت بال است. فراغت بال جامع همه خصلت‏هایی است که ذکر شدند. انسان اگر فراغت بال داشته باشد، آرامش و تمرکز دارد و پریشان نیست. رسول گرامی اسلام (ص) به ابوذر غفاری فرموده است: «يَا أَبَا ذَرٍّ! اغْتَنِمْ‏ خَمْساً قَبْلَ‏ خَمْسٍ؛ شَبَابَكَ قَبْلَ هَرَمِكَ وَ صِحَّتَكَ قَبْلَ سُقْمِكَ وَ غِنَاكَ قَبْلَ فَقْرِكَ وَ فَرَاغَكَ قَبْلَ شُغْلِكَ وَ حَيَاتَكَ قَبْلَ مَوْتِك»‏[3]. یکی از چیزهایی که پیامبر (ص) به ابوذر فرموده است که باید آن را غنیمت بشمارد این است که قبل از اینکه مشغولیت پیدا کند، قدر فراغت خود را بداند.   

 

نکته: در بعضی روایات، بعد از «صحة البدن»، «السعة فی الرزق» آمده است و از امنیت سخنی به میان نیامده است و بعد از آن نیز «السعة فی الدار» مطرح شده است، به این معنا که اگر انسان خانه وسیع داشته باشد، موجب آرامش و آسایش او می‏شود و کارکرد عقلش دچار اختلال می‏شود و دل‏پریشان می‏گردد.

 

ادامه تفسیر آیه83: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَ ذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ»[4]؛ و (به ياد آوريد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و به مردم نيك بگوييد که نماز را برپا داريد و زكات بدهيد، سپس (با اينكه پيمان بسته بوديد) همه شما جز عده كمى سرپيچى كرديد و (از وفاى به پيمان خود) روى‌گردان شديد.

 

خداوند در ذیل آیه مذکور، فرموده است که از بنی‏اسرائیل پیمان گرفتیم که نماز را به پا دارند و زکات بدهند.

 

مقصود از برپایی نماز چیست؟ آیا برپایی نماز، صرف خواندن نماز است یا چیزی فراتر از آن است؟

 

شاید بهترین معنای اقامه نماز این باشد که انسانِ نمازگزار باید در همه حال بتواند ارتباط مستحکم و مستقیمی با نماز برقرار کند و در همه عرصه‏های زندگی؛ اعم از عرصه فردی و اجتماعی بر اساس آموزه‏های دینیِ مرتبط با نماز عمل کند و تعالیم حیات‏بخش دینی را به برکت نماز سرلوحه رفتار خود قرار دهد. پس اقامه نماز به این معناست که شخص بتواند ارتباط مستقیم و مستمر با نماز داشته باشد.

 

مقصود از «ایتاء زکات»، مجموعه خدمات مربوط به وظائف مالی انسان؛ اعم از واجبات و مستحبات است که اگر انسان مسلمان مجموع وظائف مالی خود را انجام بدهد، مصداق زکات محسوب می‏شود، بنابراین، می‏توان گفت که ارتباط مالی انسان مسلمان با دیگران [که به خاطر وظیفه دینی‏اش است] در یک معنای عام و گسترده، زکات نامیده می‏شود.

 

واژه «ایتاء» به معنای پرداخت کردن از روی وظیفه است و از همین جا تفاوت بین «ایتاء» و «اعطاء» روشن می‏شود چرا که در «ایتاء» یک نوع وظیفه و الزام هست، اما «اعطاء» به معنای پرداختی است که انسان از سر خیرخواهی و بدون اجبار انجام می‏دهد و به دیگری کمک می‏کند، نه اینکه از باب وظیفه این کار را انجام بدهد. خداوند متعال در باب ارتباط اقتصادی با جامعه و کمک مالی و مهرورزی به دیگران از واژه «ایتاء» استفاده کرده است و آن را به عنوان یک وظیفه برشمرده است، بنابراین، پرداخت کنندگان زکات نباید بر نیازمندان منّت بگذارند و توقع تقدیر و تشکر از جانب آنان را داشته باشند و کسانی که نیازمند به کمک مالی دارند نیز نباید از گرفتن زکات احساس حقارت کنند زیرا شخص پرداخت کننده زکات به وظیفه‏اش عمل می‏کند و منّتی ندارد و با پرداخت زکات به وظیفه‏اش عمل می‏کند و احساس آرامش می‏کند.

 

امام عسکری (ع) فرموده است: «وَ أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: "أَقِيمُوا الصَّلاةَ"، فَهُوَ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ بِتَمَامِ‏ رُكُوعِهَا وَ سُجُودِهَا وَ حِفْظِ مَوَاقِيتِهَا وَ أَدَاءِ حُقُوقِهَا الَّتِي إِذَا لَمْ تُؤَدِّ لَمْ يَتَقَبَّلْهَا رَبُّ الْخَلَائِقِ»‏[5].

 

معنای «اقیموا الصلاة» این است که رکوع و سجده نماز به طور کامل انجام شود و وقت نماز رعایت شود و حقوق نماز رعایت شود و اگر انسان حق نماز را ادا نکند، خداوند متعال نماز او را قبول نخواهد کرد. منظور، این است که اگر انسان می‏خواهد که نمازش مورد پذیرش قرار گیرد باید نماز را به طور کامل انجام بدهد و حقوق نماز را رعایت کند و این‏گونه نباشد که فقط برای رفع تکلیف خم و راست شود و حق نماز را به جای نیاورد.

 

چند نکته در رابطه با نماز و زکات

 

نکته اول، اینکه نماز عمود دین است. رسول اکرم (ص) فرموده است: «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّين‏»[6].

 

چون بسیاری از معارف اعتقادی و اخلاقی و حقوقی، از قبیل توحید، نبوت و غیره در نماز وجود دارد از نماز به عمود دین تعبیر شده است.

 

نکته دوم، اینکه معنای برپاداشتن نماز فقط این نیست که انسان به خواندن نماز بسنده کند و به همین خاطر است که خداوند متعال، کلمه «اقیموا» را در آیه مورد بحث، به کار برده است و از کلمه «اقرءوا» استفاده نکرده است. سابقاً گفته شد که مقصود از اقامه نماز، این است که انسان نماز را با تمام خصوصیات انجام بدهد و پیوسته و به طور مستمر با نماز ارتباط داشته باشد و فقط به خواندن نماز اکتفا نکند. ممکن است که گفته شود که منظور از «اقیموا» این است که انسان نه تنها خودش باید ارتباط مستمر با نماز داشته باشد، بلکه باید زمینه‏‎ساز برپایی نماز در جامعه نیز باشد. خداوند متعال فرموده است: «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»[7]؛ همان كسانى كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم، نماز را برپا مى‌دارند و زكات مى‌دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى‌كنند و پايان همه كارها از آن خداست.

 

نکته سوم، در رابطه با زکات است و آن، اینکه، زکات گاهی زکات مال است و گاهی زکات بدن است که از آن به زکات فطره تعبیر می‏شود، گاهی نیز زکات به عنوان مطلق نعمت مطرح می‏شود، یعنی مقصود از زکات، فقط زکات مال یا زکات بدن نیست، بلکه مقصود، مطلق نعمت است، یعنی آنچه خداوند متعال از نعمت به انسان عنایت کرده است زکات دارد، امام علی (ع) فرموده است: «زَکاةُ العِلمِ نَشرُهُ»[8]، یعنی اگر خداوند به کسی علم و دانش داد، زکاتش این است که علمش را در جامعه گسترش دهد. پس، انسان باید زکات هر نعمتی که خداوند به او عطا کرده است را بپردازد، مثلاً زکات شجاعت، جهاد در راه خدا، زکات علم، نشر آن، زکات جایگاه و آبرویی که انسان کسب کرده است، خدمت به خلق خداست.

 

نکته چهارم، این است که برخی از آثار و منافع زکات با غیر زکات‏دهنده ارتباط مستقیم ندارد، یعنی زکات، برای کسانی که اهل زکاتند آثار و منافعی دارد و این منافع مستقیماً به آنها می‏رسد، ولی این آثار و منافع مستقیماً به غیر زکات دهنده تعلق نمی‏گیرد، هرچند که ممکن است که به صورت غیر مستقیم به غیر زکات‏دهنده نیز برسد، مثلاً زکات سلامت بدن، روزه گرفتن است و زکات جمال و زیبایی، عفاف است که اثر مستقیم این دو به خود شخص و اثر غیر مستقیم آن به جامعه برمی‏گردد، چون جامعه‏ای که افراد عفیف و پاکدامن دارد، یک مدینه فاضله است و از از هر جهت سالم می‏ماند.

 

«الحمد لله رب العالمین»

 



[1]. شیخ صدوق، الخصال، ج‏1،ص284.

[2]. همان، ص34.

[3]. شیخ طوسى، الأمالي، ص526.

[4]. «البقرة»:83.

[5]. التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص364.

[6]. ابوالقاسم، پاینده، نهج الفصاحة، ص550.

[7]. «الحج»:41.  

[8]. عبدالواحد بن محمد، تمیمی آمدی، غرر الحكم و درر الكلم، ص390.‏

 

Please publish modules in offcanvas position.