روایت اول: قال مولینا و مقتدینا الإمام علی بن ابیطالب (ع): «لَا وَجَعَ‏ أَوْجَعُ‏ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ لَا خَوْفَ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ وَ كَفَى بِمَا سَلَفَ تَفَكُّراً وَ كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً»‏[1].

 

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) در روایت مذکور، فرموده است که هیچ دردى، دردناک‏تر از گناه، براى دل نیست و هیچ ترسى سخت‏تر از مرگ نیست و گذشته، براى اندیشیدن (و عبرت گرفتن) بس است و مرگ، براى اندرز دادن، کافى است.

 

اولین موردی که امام علی (ع) در روایت مذکور، به آن اشاره کرده است، این است که هیچ دردی، دردناک‏تر از گناه، برای قلب نیست.

 

قلب انسان گاهی بیمار می‏شود که انسان با مراجعه به پزشک، آن را درمان می‏کند، لکن گاهی درد جسمی بر قلب عارض نمی‏شود، بلکه درد گناه بر قلب انسان عارض می‏شود که این درد از همه دردها، دردناکتر است. راه درمان درد ظاهری این است که انسان به پزشک مراجعه می‏کند و با مصرف دارو یا در بعضی موارد، با انجام عمل و امثال آن، درد خود را درمان می‏کند، اما درمان درد باطنی که بر قلب انسان عارض می‏شود- منظور، از قلب، قلبی که در سینه قرار دارد، نیست- به مراتب سخت‏تر از درمان دردِ ظاهری است زیرا با هر گناهی که انسان انجام می‏دهد یک نقطه سیاهی در قلب او ایجاد می‏شود که اگر انسان بعد از ارتکاب گناه، پشیمان شود و توبه کند، آن سیاهی برطرف می‏شود، ولی اگر توبه نکند و دوباره گناه کند، آن سیاهی بیشتر می‏شود، لکن اگر پشیمان شود و توبه کند، خداوند توبه‏اش را می‏پذیرد، اما اگر انسان همه خط قرمزها را رد کند و پشت سر هم گناه کند تا همه قلب او را سیاهی گناه فرا گیرد و یک نقطه سفیدی در قلبش باقی نماند، راه هدایت بر او بسته می‏شود و چیزی جز خسران و بدبختی نصیبتش نخواهد شد. بنابراین، انسان برای درمان درد باطنی که بر قلبش عارض شده است باید از گناهانی که مرتکب شده است، پشیمان شود و به درگاه خداوند متعال روی آورد و توبه کند. کسانی که بر اثر گناه، دچار قساوت قلب شده باشند، تحت تأثیر موعظه قرار نمی‏گیرند و اندرز و نصیحت در آنان اثر نمی‏گذارد. خداوند متعال فرموده است: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَ يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ يَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»[2]؛ به يقين، گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم؛ آنها دلها [عقلها]يى دارند كه با آن (انديشه نمى‌كنند و) نمى‌فهمند و چشمانى كه با آن نمى‌بينند و گوش‏هايى كه با آن نمى‌شنوند، آنها همچون چهارپايانند، بلكه گمراه‏تر! اينان، همان غافلانند (چرا كه با داشتن همه‌گونه امكاناتِ هدايت، باز هم گمراهند)!.

 

دومین موردی که امام علی (ع) در روایت مذکور، به آن اشاره کرده است، این است که هیچ ترسی از مرگ، ترسناک‏تر نیست.

 

موارد زیادی، مثل، تصادف، خراب شدن خانه، مریضی سخت، فوت بستگان و امثال آن در زندگی انسان پیش می‏آیند که برای انسان ترس، وحشت و نگرانی ایجاد می‏کنند، لکن هیچ‏کدام ترسناک‏تر از مرگ نیستند. ترس از مرگ، به این خاطر است که انسان نگران است که چطور با دست خالی از این دنیا به عالَم دیگر کوچ کند، به خصوص اگر هیچ کار نیک و خیری در پرونده عمل انسان نباشد و جز گناه و معصیت چیزی در پرونده‏اش نباشد که در این صورت ترس او از مرگ بیشتر خواهد بود. در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که شخصی از امام حسن مجتبی (ع) سؤال کرد که چرا از مرگ بدمان مى‏آيد و آن را دوست نداريم؟ آن حضرت (ع) در پاسخ فرمود که زيرا شما آخرت خود را خراب كرده و دنيايتان را آباد ساخته ايد، از اين رو منتقل شدن از محلّ آباد به ويرانه را، دوست نداريد [مَا بَالُنَا نَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ لَا نُحِبُّهُ؟ قَالَ: فَقَالَ الْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «إِنَّكُمْ أَخْرَبْتُمْ آخِرَتَكُمْ وَ عَمَرْتُمْ دُنْيَاكُمْ فَأَنْتُمْ‏ تَكْرَهُونَ‏ النُّقْلَةَ مِنَ‏ الْعُمْرَانِ‏ إِلَى‏ الْخَرَابِ»[3]‏]. 

 

سومین مورد، این است که گذشته، برای درس گرفتن و عبرت گرفتن، بس است. انسان باید در آنچه از عمرش گذشته است، تفکر کند و از آن عبرت بگیرد و توجه به گذشته را چراغ راه آینده خود قرار دهد و برای باقیمانده عمرش برنامه‏ریزی درستی داشته باشد و از آن استفاده صحیح را ببرد.

 

چهارمین مورد، این است که مرگ برای اندرز دادن، کافی است. انسان از مرگ دیگران باید پند بگیرد و بداند که دیر یا زود نوبت او نیز فرا خواهد رسید و در این دنیا ماندگار نخواهد بود، پس خوب است که توشه‏ای برای عالَم بعد از مرگ خود ذخیره کند تا دست خالی به سرای ابدی کوچ نکند، چرا که در آن دنیا هیچ چیزی غیر از عمل انسان به او نفع نخواهد رساند، چنانکه خداوند متعال فرموده است: «يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ* إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[4].

 

در وصایای لقمان حکیم به پسرش آمده است که فرمود که پسرم دو چیز را فراموش نکن؛ اول، اینکه خدا را فراموش نکن و دوم، اینکه مرگ را فراموش نکن و دو چیز را فراموش کن؛ اول، اینکه اگر به کسی خوبی کرده‏ای، آن خوبی را فراموش کن و دوم، اینکه اگر کسی به تو بدی کرده است، بدی او را فراموش کن.

 

بنابراین، انسان همان‏گونه که برای یک مسافرت کوتاه در عالَمِ دنیا، بار سفر می‏بندد و توشه برمی‏دارد باید برای مسافرتِ طولانی آخرت نیز توشه بردارد و بلکه سفر طولانی آخرت توشه بیشتری را می‏طلبد چرا که هر آن ممکن است که ملک الموت، برای قبض روح انسان سراغش بیاید و وقت رفتنش باشد لذا باید خود را برای چنین سفری طولانی آماده کند. امام علی (ع) فرموده است: «فَإِنَّ أَمَامَكُمْ‏ عَقَبَةً كَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً لَا بُدَّ مِنَ الْوُرُودِ عَلَيْهَا وَ الْوُقُوفِ عِنْدَهَا»[5]؛ همانا جلو شما گردنه‏ ناهموار و منزل‏هاى ترس‏آور هولناك است (سختي‏هاى مرگ و گرفتارى قبر و عالم برزخ و مواقف بازپرسى روز رستخيز را در پيش داريد) كه از وارد شدن و توقّف در آنها ناگزيريد.

 

 

 



[1]. محمد بن یعقوب، کلینی، الكافي (ط- الإسلامية)، ج‏2، ص275.

[2]. «الأعراف»:179.  

[3]. علامه مجلسی، بحار الأنوار (ط بيروت)، ج‏6، ص129.

[4]. «الشعراء»:68 و 89.

[5]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص321، خطبه204.

 

 

 

روایت اول: قال مولینا و مقتدینا الإمام علی بن ابیطالب (ع): «إِنَّ الْفَقْرَ مَذَلَّةٌ لِلنَّفْسِ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ جَالِبٌ لِلْهُمُومِ»‏[1].

 

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) در روایت مذکور، فرموده است که همانا فقر و تنگدستی سبب خواری نفس و باعث حیرانی عقل و موجب پیدایش اندوه‏هاست.

 

امام علی (ع) به فرزندش محمد بن حنفیه فرموده است: «يَا بُنَيَّ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ دَاعِيَةٌ لِلْمَقْت»[2]‏؛ ای فرزندم از تهيدستى بر تو بیم دارم، پس از فقر به خدا پناه ببر كه همانا فقر، دين انسان را ناقص، عقل را سرگردان و عامل دشمنى است.

 

یکی از مواردی که افراد را به فساد وامی‏دارد، فقر است، کما اینکه ثروت و مال زیاد نیز انسان را به فساد می‏کشاند و او را به طغیان وامی‏دارد. البته هستند کسانی که با اینکه ثروتمند می‏باشند، ثروت خود را در راه خیر مصرف می‏کنند و زیادی ثروت، آنان را از مسیر بندگی خداوند متعال خارج نمی‏کند، بنابراین هر ثروتی مذموم نیست، ولی غالباً چون پایه‏های دینی افراد ضعیف است، از ثروت خود درست استفاده نمی‏کنند و فساد می‏کنند.

 

انسانی که فقیر است مرز نمی‏شناسد و چه بسا فقر او باعث شود که دینش در معرض خطر قرار گیرد. امام صادق از رسول گرامی اسلام (ص) نقل کرده است که آن حضرت (ص) فرموده است: «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ‏ يَكُونَ‏ كُفْراً»[3]؛ چه بسا که فقر موجب کفر انسان گردد.

 

فقرزدایی از جامعه از اهمیت بالایی برخوردار است و به همین خاطر معصومین (ع) برای فقرزدایی از جامعه تلاش می‏کردند و به فقرا رسیدگی می‏کردند. بنابراین، دولت‏مردان و مسئولین نیز باید برای برطرف کردن فقر از جامعه تلاش کنند و نگذارند که دین و اعتقادات افراد جامعه به خاطر فقر و نداری به خطر افتد و همان‏گونه که در روایتِ منقول از امام علی (ع) گذشت، انسان باید از فقر به خدا پناه ببرد زیرا فقر باعث می‏شود که در دین انسان کمبود به وجود آید؛ «فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ».

 

روایت دوم: قال مولینا و مقتدینا الإمام الصادق (ع): «...مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَقَاهُ وَ مَنْ شَكَرَهُ زَادَهُ وَ مَنْ أَقْرَضَهُ جَزَاهُ»[4].

 

امام صادق (ع) در این روایت فرموده است که هر کس که تقوای الهی پیشه کند و از خداوند پروا داشته باشد، خداوند او را نگه می‏دارد و هر کس که شکرگزار نعمات الهی باشد، خداوند بر [نعمات و رزق و روزی] او می‏افزاید و هر کس که در راه خدا [به مردم] قرض بدهد، خداوند به او جزا و پاداش نیکو خواهد داد.

 

انسان‏های با تقوا دچار لغزش نمی‏شوند و در صراط مستقیم حرکت می‏کنند، لکن انسان‏های بی‏تقوا در هر گامی که برمی‏دارند دچار لغزش می‏شوند. تقوا پیشه کردن، همانند حرکت کردن در زمین پر از خار و خاشاک است که انسان باید با احتیاط از آن زمین عبور کند تا خار و خاشاک به پاها و لباسش اصابت نکند و همانند حرکت کردن در میدان مین است که انسان اگر کمی به دقتی به خرج دهد هر آن امکان دارد که پایش روی مین برود و جانش به خطر افتد. انسان متّقی نیز باید مواظب باشد که دچار گناه نشود و نلغزد و اگر انسان این مواظبت را داشته باشد، خداوند متعال نیز هوادارش خواهد بود.     

 

همچنین، انسان باید در برابر نعماتی که خداوند متعال به او عنایت می‏کند، شاکر باشد که در این صورت، خداوند متعال نیز بر نعمات و رزق و روزی او خواهد افزود. نعمت، منحصر به مال و ثروت دنیوی نیست، آبرو نعمت است، عزّتمند زندگی کردن نعمت است، سلامتی نعمت است، نظام جمهوری اسلامی و... نعمت است لذا انسان باید در برابر همه این نعماتی که خداوند متعال به او عنایت کرده است، شکرگزار باشد.

 

نکته سومی که انسان باید به آن اهتمام بورزد این است که در راه خدا قرض بدهد که قرض در راه خدا پاداشی نیکو را به دنبال خواهد داشت.

 

 

 



[1]. عبدالواحد بن محمد، آمدی تمیمی، غرر الحکم و درر الکلم، ص222.

[2]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص531، حکمت319.

[3]. محمد بن يعقوب، كلينى، الكافي (ط- الإسلامية)، ج‏2، ص307.

[4]. علامه مجلسی، بحارالأنوار (ط- بیروت)، ج75، ص199.  

 

 

 

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) فِي وَصِيَّتِهِ لِمُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ: «وَ اعْلَمْ‏ أَنَ‏ اللِّسَانَ‏ كَلْبٌ عَقُورٌ إِنْ خَلَّيْتَهُ عَقَرَ وَ رُبَّ كَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً فَاخْزُنْ لِسَانَكَ كَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَكَ وَ وَرِقَك»‏[1].

 

امام علی بن ابیطالب (ع) در وصیتش به فرزندش محمد بن حنفیه فرموده است که بدان که زبان همانند سگِ هار و گزنده می‏ماند که اگر او را رها کنی، گاز می‏گیرد و چه بسا سخنی که از انسان سلب نعمت می‏کند، پس نگهبان زبان خویش باش، همچنان که مقیدی که نگهبان طلا و نقره‏ات باشی.

 

زبان با تمام خوبی‏هایی که دارد، مانند سگِ هار است که اگر رها شود گاز می‏گیرد، یعنی اگر انسان زبان خود را کنترل نکند چه بسا موجبات هلاکت و بدبختی او را فراهم آورد. در آستانه انتخابات ریاست جمهوری هستیم، کاندیداهای ریاست جمهوری و طرفدارانشان باید مواظب باشند که برای رسیدن به پست و مقام دنیا، به دروغ و تهمت متوسل نشوند که اگر خدای نکرده در این مسیر به دروغ متوسل شوند یا به دیگر کاندیداها تهمت بزنند، خیر و برکت نخواهند دید و چیزی جز خسارت نصیبشان نخواهد شد و لذا باید سعی کنند که برای جلب نظر مردم، برنامه‏های خود را ارائه دهند و از آن دفاع کنند، نه اینکه به دروغ، غیبت و تهمت متوسل شوند. انسان مسلمان و خصوصاً شیعه باید زینت برای اهل بیت (ع) باشد و با انجام کارهایی که از شأن انسانیت به دور است، مایه ننگ اهل بیت (ع) نباشد، امام صادق (ع) فرموده است: «كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَینَا شَيْناً»[2].

 

خطری که زبان دارد، هیچ یک از اعضای دیگر ندارند. امام سجاد (ع) فرموده است: «إِنَ‏ لِسَانَ‏ ابْنِ‏ آدَمَ‏ يُشْرِفُ‏ كُلَ‏ يَوْمٍ‏ عَلَى جَوَارِحِهِ كُلَّ صَبَاحٍ فَيَقُولُ كَيْفَ أَصْبَحْتُمْ، فَيَقُولُونَ بِخَيْرٍ إِنْ تَرَكْتَنَا وَ يَقُولُونَ اللَّهَ اللَّهَ فِينَا وَ يُنَاشِدُونَهُ وَ يَقُولُونَ إِنَّمَا نُثَابُ وَ نُعَاقَبُ بِكَ»[3]؛ زبان انسان هر روز صبح بر اعضا و جوارش اشراف پیدا می‏کند و می‏گوید که چگونه صبح کردید؟ می‏گویند که اگر تو ما را رها کنی، حالمان خوب است و می‏گویند که از تو به خدا پناه می‏بریم و زبان را نصیحت می‏کنند و می‏گویند که ما به واسطه تو پاداش می‏گیریم و به واسطه تو عقاب می‏شویم.

 

شاعر گفته است:           

 

صَمت و جوع و سحر و عزلت و ذکرِ به دوام                ناتمامان جهان را کند این پنج، تمام

 

یعنی اگر انسان خاموشی پیشه کند، پرخوری نکند، شب زنده‏دار باشد، از مردم دنیاپرست کناره‏گیری کند و دائماً به یاد خدا باشد، آنچه در این عالَم، ناقص است را کامل خواهد کرد، یعنی آنچه ناقص است با این پنج خصلت کامل می‏شوند.

 

 

 



[1]. علامه مجلسى، بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏68، ص287.

[2]. شیخ صدوق، الأمالي، ص400.

[3]. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، ج‏12، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة فی السفر و الحضر، باب119، ص189، ح1.

 

 

 

قَالَ أَبُو ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ‏؛ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ (ص): «أَ لَا أُعَلِّمُكَ بِعَمَلٍ خَفِيفٍ عَلَى الْبَدَنِ ثَقِيلٍ فِي الْمِيزَانِ؟» قُلْتُ: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ، قَالَ: «هُوَ الصَّمْتُ‏ وَ حُسْنُ‏ الْخُلُقِ‏ وَ تَرْكُ‏ مَا لَا يَعْنِيك»‏[1].

 

ابوذر [خداوند از او راضی باشد،] گفته است که رسول اکرم (ص) به من فرمود که آیا عملی که سختی آن برای بدن کم ولی در میزان عمل سنگین است را به تو یاد بدهم؟ گفتم که بله یا رسول الله؛ درود خدا بر تو باد، آن حضرت (ص) فرمود که آن عمل، سکوت، اخلاق نیکو و ترک چیزی است که به تو مربوط نیست.

 

رسول گرامی اسلام (ص) در روایت مذکور، به سه عمل اشاره فرموده است که در عین حال که سختی زیادی ندارند، تأثیرگذاری آنها در میزان عمل زیاد است؛

 

اولین عملی که برای بدن سختی کمی دارد، لکن در میزان عمل سنگین است، سکوت و خاموشی است. سکوت خیلی مورد سفارش پیشوایان دین قرار گرفته است زیرا انسانی که سکوت پیشه می‏کند و بیش از آنکه حرف بزند، به سخن دیگران گوش می‏دهد، کمتر گناه می‏کند و خودِ سکوت مانع از گناه کردن می‏شود. غیبت در پرتو حرف زدن پیش می‏آید، تهمت زدن نیز همین گونه است و همین‏طور خیلی از گناهان دیگر از حرف زدن ناشی می‏شوند لذا اگر انسان مُهر سکوت بر زبانش نزند گرفتار گناه خواهد شد.

 

امام باقر (ع) فرموده است: «إِنَّمَا شِيعَتُنَا الْخُرْسُ»‏[2]؛ شیعیان ما لال هستند، یعنی تا چیزی از آنها پرسیده نشود، پاسخ نمی‏دهند. همچنین، پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «إِذَا رَأَيْتُمُ الرَّجُلَ قَدْ أُعْطِيَ‏ الزُّهْدَ فِي‏ الدُّنْيَا و قِلَّةَ نُطقٍ فَاقْتَرِبُوا مِنْهُ‏ فَإِنَّهُ يُلْقِي الْحِكْمَةَ»[3]؛ هر گاه مردى را ديديد كه زهد و پارسایى در دنيا و کم سخن گفتن به او عطا شده است، به او نزديك شويد زيرا او حكمت را ابلاغ مى‏كند.

 

دومین عملی که میزان عمل را سنگین می‏کند، اخلاق نیکو است. انسان باید در همه عرصه‏های زندگی خود؛ اعم از منزل و اجتماع خوش اخلاق باشد. یکی از مواردی که در جامعه کمتر رعایت می‏شود، نداشتن اخلاق خوش در محیط خانه و عدم خوش اخلاقی با همسر و فرزندان است. شخصی از اصحاب رسول اکرم (ص) به نام معاذ از دنیا رفت، رسول اکرم (ص) در تشییع جنازه او روی انگشتان پا راه می‏رفت، از آن حضرت (ص) سؤاال کردند که چرا این‏گونه قدم برمی‏دارید؟ آن حضرت (ص) در پاسخ فرمود که ملائکه در تشییع جنازه معاذ شرکت کرده‏اند و جایی برای قدم برداشتن نیست لذا این‏‏گونه راه می‏روم، اما زمانی که معاذ را در قبر گذاشتند، رنگ پیامبر (ص) دگرگون شد، عرض کردند که یا رسول الله (ص) چرا رنگتان تغییر کرد؟ آن حضرت (ص) در پاسخ فرمود که معاذ به خاطر اینکه در خانه‏اش اخلاقش خوب نبوده است، دچار فشار قبر شد و سرّ شرکت ملائکه در تشییع جنازه معاذ به این خاطر بوده است که به خواندن سوره توحید مداومت داشته است.  

 

سومین موردی که بر سنگینی میزان عمل انسان در قیامت می‏‏افزاید و باعث فزونی اعمال خوب او می‏شود، ترک چیزی است که به او مربوط نمی‏شود. انسان باید جایگاه خود را بشناسد و در مسایلی که به او مربوط نمی‏شود، دخالت نکند و ابراز نظر نکند.   

 

ادامه تفسیر آیه86: «أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَ لاَ هُمْ يُنْصَرُونَ»[4]؛ اينها همان كسانی می‏باشند كه آخرت را به زندگى دنيا فروخته‌اند؛ از اين رو عذاب آنها تخفيف داده نمى‌شود و كسى آنها را يارى نخواهد كرد.

 

در جلسه گذشته، عرض شد که واژه «اشتراء» از ریشه «شراء» گرفته شده است و ملازم با واژه «بیع» است. واژه «اشتراء» از الفاظ اضداد است، یعنی هم به معنای خریدن و هم به معنای فروختن است. دنیا دوستان، افرادی هستند که زندگی آخرت را می‏فروشند و به جای آن زندگی دنیا را می‏خرند.

 

سؤال: ممکن است که سؤالی به ذهن خطور کند که برخاسته از ضوابط باب خرید و فروش است. در روایتی از نبی مکرم اسلام (ص) نقل شده است که آن حضرت (ص) فرموده است: «لا بیع الا فی ما تملک»[5]؛ یعنی خرید و فروش جایز نیست مگر در رابطه با آن چیزی که آن را مالک شده‏ای. با توجه به این قاعده، اگر انسان مالک چیزی نباشد چگونه می‏تواند آن را بفروشد؟ سؤال این است که با اینکه انسان، مالک حیات دنیا و آخرت نیست، چگونه در آیه مورد بحث (آیه86 بقره)، خداوند متعال فرموده است که انسانِ دنیا دوست، حیات آخرت را به حیات دنیا فروخته است؟

 

پاسخ: درست است که معنای حقیقی واژه «اشتراء»، خرید و فروش، یعنی دادن چیزی و سِتاندن چیز دیگر است، اما «اشتراء» یک معنای مجازی و ظریف دیگر نیز دارد که خداوند متعال در آیه مورد بحث، آن معنای مجازی را اراده کرده است و معنای حقیقیِ «اشتراء» را اراده نکرده است. بله اگر معنای حقیقیِ «اشتراء» اراده شده بود، اشکال مذکور، وارد بود، لکن سخن این است که این معنای حقیقی اراده نشده است، بلکه معنای مجازی اراده شده است و آن معنای مجازی این است که وقتی که انسان چیزی را خریداری می‏کند به آن نزدیک می‏شود، یعنی گویا آن شیءِ خریداری شده به انسان نزدیک شده و انسان نیز به آن نزدیک می‏شود و هرگاه انسان کالایی را می‏فروشد، گویا از آن شیء فاصله می‏گیرد و دور می‏شود، در آیه مذکور، نیز معنای فروختنِ حیات آخرت به حیات دنیا این است که انسان از آخرت دور شده است و فاصله گرفته است و به دنیا نزدیک شده است. البته این معنای مجازی نیز بی ارتباط با معنای حقیقیِ «اشتراء» نیست چون در واقع نیز وقتی انسان چیزی را می‏خرد به آن شیء نزدیک می‏شود و وقتی آن را بفروشد از آن دور می‏شود و فاصله می‏گیرد. پس خداوند متعال در آیه مورد بحث، نتیجه معامله را که نزدیک شدن و دور شدن است، مد نظر قرار داده است و خودِ معامله حقیقی را مدِّ نظر قرار نداده است، به این معنا که گروهی از انسان‏ها به حیات دنیا می‏‏پیوندند و به دنیا نزدیک می‏شوند و از حیات اخروی فاصله می‏گیرند. پس منظور، این است که انسان‏های دنیا دوست، به تصویر غیر حقیقی حیات دنیوی نزدیک می‏شوند و از حقیقت حیات باز می‏مانند. هرچه در زندگی دنیا جاری است، انعکاسی از حقیقتی است که در آینه حیات حقیقی، متجلّی است و آنچه بسیاری از انسان‏ها فریفته آن می‏شوند، فقط تصویر و انعکاسی از زیبایی واقعی و حیات جاودان است، یعنی این دنیا نیز، حقیقت واقعی نیست، بلکه خود این دنیا نیز یک نوع مجاز است که انسان‏ها به لذت‏های آن، دل‏خوش شده‏اند. بنابراین، حیات دنیا، مجازی است و حیات اخروی، حقیقت است و کسانی که آخرت را رها می‏کنند و حیات مجازیِ دنیا را برمی‏گزینند، همانند کودکانی می‏باشند که گردنبندی طلا به دست آنها می‏افتد ولی چون ارزش آن گردنبند را نمی‏دانند، می‏شود آنان را با چند اسباب‏بازی گول زد و گردنبد را از دستشان درآورد، یعنی دنیا دوستان با آنچه در دنیا هست، گول می‏خورند و دل‏بسته آن می‏شوند و آخرت خود را به دنیا می‏فروشند.

 

«الحمد لله رب العالمین»

 



[1]. مسعود بن عيسى، ورام بن أبي فراس، مجموعة ورام، ج‏1، ص107.

[2]. محمد بن یعقوب، کلینی، الكافي (ط- الإسلامية)،ج‏2، ص113.

[3]. سنن ابن ماجه، ج2، کتاب الزهد، باب الزهد فی الدنیا، ص1261.

[4]. «البقرة»:86.

[5]. محمد بن زين الدين، ابن أبي جمهور، عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏2، ص247.

 

 

قال رسول الله (ص) : «انَّ اللهَ تعالی وَضَعَ اربعاً فی اربعٍ؛ برکةُ العلمِ فی تعظیمِ الاستاذِ و بقاءُ الایمانِ فی تعظیمِ الله و لذةُ العیش فی بِرّ الوالدین و النجاة من النار فی ترک ایذاء الخلق‏»[1].

 

حضرت رسول اکرم (ص)  در روایت مذکور، فرموده است که خداوند متعال چهار چیز را در چهار چیز قرار داده است؛ برکت علم را در تعظیم و احترام به استاد قرار داده است، بقاء و ماندگاری ایمان را در تعظیم و اطاعت از دستورات و فرامین الهی قرار داده است، لذت زندگی را در نیکی کردن و احترام به پدر و مادر قرار داده است و نجات از آتش جهنّم را در ترک آزار و اذیت مخلوقات قرار است.

 

طبق روایت مذکور، خداوند متعال برکت علم را در تکریم و احترام نسبت به استاد قرار داده است. سابقاً علما نسبت به اساتید خود نهایت احترام، تواضع و فروتنی را داشته‏اند که متأسفانه الآن کمی کم‏رنگ شده است. در تعابیر آمده است که مولای متقیان امام علی (ع) فرموده است: «من علّمنی حرفا فقد صیرنی عبداً»؛ کسی که یک حرف به من بیاموزد من را بنده خود قرار داده است [البته این روایت با تعبیری که ذکر شد، مشهور شده است، لکن اصل آن، از پیامبر (ص) نقل شده است که آن حضرت (ص) فرموده است: «مَنْ‏ تَعَلَّمْتَ‏ مِنْهُ‏ حَرْفاً صِرْتَ لَهُ عَبْدا»[2]؛ هر کس که تو از او حرفی را یاد بگیری، بنده او می‏شوی].

 

جایگاه استاد بسیار والا است، کسانی که در زندگی خود به توفیقاتی دست یافته‏اند در تکریم و تعظیم نسبت به استاد خود، توجه کافی را داشته‏اند و اگر انسان در تعظیم و احترام نسبت به اساتید خود کوتاهی کند، آنچه نصیبش گردد، چند اصطلاح بیشتر نخواهد بود، ولی از نورانیت و معنویت بی‏بهره خواهند ماند و نورانیت و معنویت زمانی نصیب انسان خواهد شد که تعلیم و تعلّم را همراه با احترام و تکریم نسبت به اساتیدش داشته باشد.

 

یکی دیگر از موارد مذکورِ در روایت مورد بحث، این است که خداوند متعال بقاء و ماندگاری ایمان را در تعظیم و اطاعت از خداوند متعال قرار داده است. ممکن است که انسان، مؤمن باشد ولی بعداً از فرامین الهی سر باز زند و ایمانش را از دست بدهد. پس ماندگاری ایمان در گرو اطاعت از دستورات خداوند متعال است.

 

مورد سومی که در روایت مذکور، به آن اشاره شده است، نیکی کردن به پدر و مادر است که رسول اکرم (ص) فرموده است که خداوند متعال لذت زندگی را در نیکی کردن به پدر و مادر قرار داده است. روایات زیادی در اهمیت نیکی کردن به پدر و مادر وارد شده است که مجالی برای پرداختن به آن روایات نیست.

 

مورد چهارم، این است که خداوند متعال نجات از آتش جهنّم را در ترک آزار و اذیت خلق قرار داده است.

 

 

 



[1]. مواعظ العددیة، ص208.

[2]. محمد بن زين الدين، ابن أبي جمهور، عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏1، ص292.

 

 

قال مولینا و مقتدینا الإمام علی (ع) : «مَعَاشِرَ النَّاسِ اتَّقُوا اللَّهَ فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لَا يَبْلُغُهُ وَ بَانٍ مَا لَا يَسْكُنُهُ وَ جَامِعٍ‏ مَا سَوْفَ‏ يَتْرُكُهُ‏ وَ لَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ وَ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ أَصَابَهُ حَرَاماً وَ احْتَمَلَ بِهِ آثَاماً فَبَاءَ بِوِزْرِهِ وَ قَدِمَ عَلَى رَبِّهِ آسِفاً لَاهِفاً قَدْ "خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِين"‏»[1].

 

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) در روایت مذکور، فرموده است که ای مردم تقوا پیشه کنید و از خدا بترسید، پس چه بسا انسان‏های آروزمندی هستند که به آرزوی خود نمی‏رسند [،یعنی آمال و آرزوهای مختلفی دارند و برای رسیدن به آن آرزوها برنامه‏ریزی می‏کنند، لکن یا به خاطر تغییر شرائط یا به این خاطر که أجل آنها را مهلت نمی‏دهد، به آرزوی خود نمی‏رسند] و چه بسا انسان ساختمانی را می‏سازد، ولی در آن ساکن نمی‏شود [؛ مثلاً اجلش فرا می‏رسد و در آن بنا ساکن نمی‏شود] و چه بسا مال و ثروت جمع می‏کند و سپس آنها را ترک می‏کند [و از دنیا می‏رود] و شاید آن مال و ثروت را از راه باطل جمع کرده باشد و يا با نپرداختن حقّى آن را به هم رسانده، آن را از راه حرام به دست آورده و به خاطر آن زير بار گناه مانده است، پس گناه آن را به دوش كشد و با دريغ و اندوه نزد پروردگارش رَوَد. چنين كسى، «در دنيا و آخرت زيان‏كار باشد و اين همان زيان آشكار است».

 

نتیجه اینکه، چون دنیا پایدار نیست و انسان از این عالَم دنیا کوچ می‏کند لذا باید در انجام کارهایش نهایت دقت و ملاحظه را داشته باشد تا دچار خسران و ضرر نگردد.

 



[1]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص535، حکمت344.

 

Please publish modules in offcanvas position.