درس تفسیر حضرت آیتالله حسینی بوشهری (دامت برکاته)

موضوع کلی: تفسیر سوره «بقره»                                             تاریخ: 7 آبان 1398

موضوع جزئی: تفسیر آیه 83                                                    مصادف با: 11 ربیع‏الاول 1442

سال تحصیلی: 1400-1399                                                                                                                                جلسه: 168

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه تفسیر آیه83: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَ ذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ»[1]؛ و (به ياد آوريد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و به مردم نيك بگوييد که نماز را برپا داريد و زكات بدهيد، سپس (با اينكه پيمان بسته بوديد) همه شما جز عده كمى سرپيچى كرديد و (از وفاى به پيمان خود) روى‌گردان شديد.

 

آخرین نکته‏ای که در رابطه با مسأله احسان به والدین مطرح شد این بود که بین عبودیت خداوند متعال و احسان به والدین پیوستگی وجود دارد. خداوند متعال بعد از اینکه فرموده است که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز من را پرستش نکنید بلافاصله فرموده است که به پدر و مادرتان نیکی کنید و این کلام خداوند حاکی از پیوستگی بین عبودیت خداوند و احسان به والدین است. عرض شد که مطابق نظر حکما، خداوند متعال دو کمال به انسان عنایت کرده است؛ اول، اعطای وجود و دوم، استمرار موجود است و در اولین عنایت، حضرت سبحان، آدمیان را از نهان‏خانه هستی به سرای هستی آورده است و این مرحله از کمال، همان خالق الهی است که خداوند متعال در قرآن بارها به آن اشاره کرده است.

 

اما کمال دوم، این است که خداوند متعال به موجودات توانایی حرکت به سمت مقاصدشان را عنایت کرده است که آن مقاصد جنبه کمال و رشد برای بندگان دارند، مثلاً به شکل غریزی و طبیعی دستگاه گردش خون و سیستم‏های دفاعی را در وجود انسان‏ها قرار داده است و همچنین، از همان دوران طفولیت شرایط تغذیه سالم از شیر مادر را برای انسان فراهم کرده است، البته خداوند متعال فراتر از امکانات مادی و جسمی، زمینه‏های رشد و تعالی روحی و معنوی را نیز برای بندگان خودش فراهم کرده است، اما در میان موجودات، نزدیک‏ترین موجودی که با این دو کمالی که ذکر شد، نقش آفرینی می‏کند و عملاً رهرو راه الهی است، پدر و مادر می‏باشند، یعنی پدر و مادر نیز در تولد انسان و همچنین، در تعالی و پیشرفت انسان نقش دارند و این دو کمالی است که از ناحیه خداوند متعال نصیب انسان می‏شود. خداوند متعال فرموده است: «وَ قَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً...»[2]، از این آیه استفاده می‏شود که خداوند متعال احسان به پدر و مادر را در کنار عبودیت و بندگی قرار داده است.

 

پدر و مادر فرزند را به دنیا می‏آورند و در حدی که برای آنها امکان دارد، شرایط لازم را برای رشد و تربیت او فراهم می‏کند و گویا از این جهت به گونه‏ای زیبا از خدای متعال نیابت می‏کند. خداوند متعال در پیدایش و رشد و کمال انسان نقش دارد، پدر و مادر نیز در پیدایش فرزند و ایجاد شرایط لازم در رشد و تربیت او نقش دارند. اساساً جنس محبت والدین به فرزندان بی‏مثال و بی‏نظیر است و حتی از محبت زن و شوهر به یکدیگر نیز برتر و بالاتر است، چرا که زن و شوهرهای زیادی هستند که نخست رابطه‏ای عاشقانه داشته‏اند و بعد از مدتی از یکدیگر متنفر شده‏اند. همچنین، رابطه خواهر و برادر نمی‏تواند به استواری رابطه والدین با فرزندانشان باشند. محبت والدین و فرزندان حقیقتاً یک محبت غیر قابل توصیف است و نزدیک‏ترین محبت به نوع محبت خداوند متعال به انسان‏ها است. جالب اینجاست که محبت والدین به فرزندان محبتی یک‏طرفه و یک‏سویه است، یعنی پدر و مادر به فکر این نیستند که این محبت در آینده از جانب فرزندانشان جبران شود لذا بدون هیچ منّتی به فرزندان خود عشق می‏ورزند و آنها را بزرگ می‏کنند.

 

سؤالی که مطرح است، این است که آیا فرزندان نیز در قِبال پدر و مادر وظیفه‏ای دارند. یکی از مهمترین رازهای موفقیت انسان‏های موفّق، احسان به پدر و مادر است، یعنی اگر کسی رشد و ترقی کرد و تکامل پیدا کرد به خاطر احسانی است که نسبت به پدر و مادرش روا داشته است. انسان باید در مقابل والدین خود، خضوع و خشوع داشته باشد.

 

خداوند متعال به فرزندی تفضّل می‏کند که در مقابل پدر و مادر خود خم می‏شود و بر دستان آنها بوسه می‏زند. خداوند وقتی این حالات را از فرزند ببیند، او را مشمول الطاف خود قرار می‏دهد و چنین فرزندی همیشه مشمول دعای پدر و مادر قرار می‏گیرد. در دنیای پراضطراب امروزه که انسان گاهی کم می‏آورد، اگر انسان بتواند با والدین خود ارتباط خوبی داشته باشد، بی‏تردید با سایر انسان‏ها نیز خواهد توانست ارتباط خوبی برقرار کند.

 

یکی از نکاتی که فرزندان باید از آن بترسند، عقوق والدین است. عاق والدین از بزرگ‏ترین معاصی است و همان‏گونه که احسان به والدین دارای اهمیت ویژه‏ای است و خداوند متعال به احسان به والدین امر کرده است، عقوق والدین، مذموم و مورد نهی واقع شده است. بنابراین، انسان باید از برانگیختن خشم و غضب والدین خود پرهیز کند و همیشه در پی جلب رضایت آنان باشد.

 

خدای متعال در قرآن کریم برای تبیین اهمیت چیزی، گاهی حکم آن چیز را در کنار نام مبارک خودش قرار می‏دهد و این یک نوع هشدار و توجه دادن نسبه به اهمیت جایگاه آن چیز است. خداوند فرموده است: «وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ* وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَى وَهْنٍ وَ فِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ»[3].

 

از این آیه شریفه استفاده می‏شود که همان‏گونه که انسان باید در مقابل لطفی که از جانب خداوند متعال به او می‏رسد، شاکر باشد، در مقابل پدر و مادرش نیز باید شاکر باشد.

 

اینکه خداوند متعال در کنار نهی از شرک و امر به سپاس‏گذاری از خودش، به احسان به والدین و سپاس‏گذاری از آنان امر کرده است، حاکی از اهمیت جایگاه والدین است.

 

در آیه دیگر آمده است: «وَ قَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لاَ تَنْهَرْهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً»[4].

 

در این آیه به احسان به پدر و مادر امر شده است و از بی‏احترامی و رنجاندن پدر و مادر نهی شده است.

 

نکته‏ای که باید به آن توجه شود این است که احسان به والدین از حقوق بین المللی اسلام است و اختصاص به پدر و مادر مسلمان ندارد و این دلیل اهمیت فریضه الهیِ احسان به والدین است، همان‏گونه که امر به احسان به والدین در کنار امر به توحید، دلیل بر اهمیت این فریضه است. اسلام برای نهاد خانواده اهمیت زیادی قائل شده است و نمی‏خواهد که خانواده از هم پاشیده شود و متلاشی گردد و لذا همیشه باید بین فرزندان و والدین ارتباط و پیوند برقرار باشد تا این نهاد استوار و پایدار بماند.

 

خداوند متعال از زبان حضرت عیسی (ع) فرموده است: «وَ بَرّاً بِوَالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً»[5]؛ و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده و جبّار و شقى قرار نداده است.

 

همچنین، خداوند در رابطه با حضرت یحیی (ع) فرموده است: «وَ بَرّاً بِوَالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّاراً عَصِيّاً»[6]؛ او نسبت به پدر و مادرش نيكوكار بود و جبّار (و متكبّر) و عصيان‏گر نبود.

 

از این آیات استفاده می‏شود که یکی از شاخص‏های انبیاء الهی احسان و احترام نسبت به پدر و مادر بوده است.

 

گاهی خداوند متعال در جهت لزوم تکریم پدر و مادر برهان اقامه کرده است و در آیاتی از سوره إسراء که شروع و ختم آن، دعوت به توحید است، فرموده است: «وَ قَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لاَ تَنْهَرْهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً»[7].

 

در این آیه شریفه، هم احسان به والدین آمده است، هم از عقوق والدین نهی شده است، هم به تواضع و فروتنی در مقابل پدر و مادر امر شده است و هم به دعای در حق پدر و مادر اشاره شده است. لذا انسان فقط نباید به احسان اکتفا کند، بلکه باید به سایر حقوقی که نسبت به والدین دارد نیز توجه داشته باشد.

 

«الحمد لله رب العالمین»

 



[1]. «البقرة»:83.

[2]. «الإسراء»:23.

[3]. «لقمان»:13و14.

[4]. «الإسراء»:23.

[5]. «مریم»:32.  

[6]. همان:14.

[7]. «الإسراء»:23.

 

 

درس تفسیر حضرت آیتالله حسینی بوشهری (دامت برکاته)

موضوع کلی: تفسیر سوره «بقره»                                                        تاریخ: 30 مهر 1399

موضوع جزئی: تفسیر آیه 83                                                                     مصادف با: 4  ربیع‏الاول 1442

سال تحصیلی: 1400-1399  جلسه: 167

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه تفسیر آیه83: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَ ذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ»[1]؛ و (به ياد آوريد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و به مردم نيك بگوييد که نماز را برپا داريد و زكات بدهيد، سپس (با اينكه پيمان بسته بوديد) همه شما جز عده كمى سرپيچى كرديد و (از وفاى به پيمان خود) روى‌گردان شديد.

 

عرض شد که یکی از نکاتی که در آیه مذکور به آن اشاره شده است، نیکی به پدر و مادر است. احسان به پدر و مادر یکی از موضوعاتی است که خداوند متعال آن را در شمار میثاق بنی‏اسرائیل قرار داده است. یکی از نکاتی که در رابطه با احسان به والدین باید به آن توجه شود این است که عنصر زمان و مکان در احسان به والدین مدخلیّت دارد، یعنی زمان‏ها، شرائط و مکان‏ها یکسان نیست و نیکی به پدر و مادر نیز به فراخور زمان، مکان و شرائط، متفاوت است. در جامعه امروزی بعضی از مصادیق احسان به والدین با نیازهایی که در گذشته وجود داشته است، متفاوت است، زندگی بشر دچار تغییر و تحول شده است لذا احسان به والدین در زمان کنونی با احسان به والدین در گذشته متفاوت است، همان‏گونه که آداب و رسوم زندگی کنونی نسبت به گذشته فرق کرده است. گاهی از اوقات ممکن است که ظاهر کار انسان نسبت به والدین نیکو و پسندیده نباشد اما باطن آن پسندیده باشد، یعنی مصلحتی در آن کار باشد که خیر پدر و مادر در آن نهفته باشد، بنابراین، نمی‏توان فقط به ظاهر عمل نگاه کرد و به ابعاد دیگر آن توجه نکرد. امام صادق (ع) فرموده است: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَالَ: إِنَّ أُمِّی لَا تَدْفَعُ یَدَ لَامِسٍ‏، قَالَ: «فَاحْبِسْهَا»، قَالَ: قَدْ فَعَلْتُ، قَالَ: «فَامْنَعْ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْهَا»، قَالَ: قَدْ فَعَلْتُ، قَالَ: «فَقَیِّدْهَا، فَإِنَّکَ لَاتَبَرُّهَا بِشَیْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَنْ تَمْنَعَهَا مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ»[2]؛ امام صادق (ع) فرموده است که شخصی به حضرت رسول اکرم (ص) مراجعه کرد و گفت که مادر من دست لمس کننده [از جانب نامحرم] را رد نمی‏کند، آن حضرت (ص) فرمود که او را حبس کن، آن شخص گفت که این کار را کرده‏ام، آن حضرت (ص) فرمود که منع کن کسی را که بر او داخل می‏شود[، یعنی از ملاقات نامحرم با او جلوگیری کن]، آن شخص گفت که این کار را نیز انجام داده‏ام، آن حضرت (ص) فرمود که او را ببند، زیرا هیچ احسانی با فضیلت‏تر از این نیست که او را از محارم و گناه بازداری.

 

ظاهر آنچه در روایت مذکور، آمده است، خوشایند نیست و بر بی‏ادبی شخص نسبت به مادرش حمل می‏شود، لکن باطن آن به مصلحت مادرش است زیرا باعث می‏شود که مادرش مرتکب گناه نشود و در نتیجه از عذاب الهی در امان باشد.

 

نکته دیگری که در آیه مورد بحث (آیه83 بقره) به آن اشاره شده است، این است که احسان به والدین با عبودیت خداوند متعال پیوستگی دارد.

 

سؤالی که مطرح می‏شود این است که چرا خداوند متعال تأکید و توجه به احسان و محبت به والدین را با تأکید و توصیه نسبت به عبودیت خودش و ملازم با آن مطرح کرده است؟

 

پاسخ این است که مطابق نظر حُکما، خداوند متعال دو کمال به انسان عنایت کرده است؛ اول، اعطای وجود و دوم، استمرار موجود است، یعنی خداوند به انسان وجود داده است و موجودیت او را استمرار بخشیده است. در اولین عنایت، خداوند متعال آدمیان را از نهان‏خانه هستی به سرای هستی آورده است.

 

مرحوم آقاسی گفته است:

 

در عدم بودیم مستور وجود                    تا محبت پرده ما را گشود

 

اما کمال دوم، آن است که خداوند متعال به موجودات توانایی حرکت به سمت مقاصدی عنایت کرده است که آن مقاصد جنبه کمال و رشد برای بندگان دارند، مثلاً به شکل غریزی و طبیعی دستگاه گردش خون و سیستم‏های دفاعی را در وجود انسان‏ها قرار داده است و از همان دوران طفولیت شرائط تغذیه سالم از شیر مادر را برای انسان فراهم کرده است، البته خداوند متعال فراتر از امکانات مادی و جسمی، زمینه‏های رشد و تعالی روحی و معنوی را نیز برای بندگان خودش فراهم کرده است، اما در میان موجودات نزدیک‏ترین موجودی که با این دو کمالی که ذکر شد، نقش آفرینی می‏کند و عملاً رهرو راه الهی است، پدر و مادر می‏باشند، یعنی پدر و مادر نیز در تولد انسان و همچنین، در تعالی و پیشرفت انسان نقش دارند و این دو کمالی است که از ناحیه خداوند متعال نصیب انسان می‏شود. خداوند متعال فرموده است: «وَ قَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً...»[3]، از این آیه استفاده می‏شود که خداوند متعال احسان به پدر و مادر را در کنار عبودیت و بندگی قرار داده است.

 

«الحمد لله رب العالمین»

 



[1]. «البقرة»:83.

[2]. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج4، ص72.  

[3]. «الإسراء»:23.

 

 

درس تفسیر حضرت آیتالله حسینی بوشهری (دامت برکاته)

موضوع کلی: تفسیر سوره «بقره»                                               تاریخ: 16 مهر 1399

موضوع جزئی: تفسیر آیه 83         مصادف با: 19 صفر 1442

سال تحصیلی: 1400-1399                                                جلسه: 166

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه تفسیر آیه83: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَ ذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ»[1]؛ و (به ياد آوريد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و به مردم نيك بگوييد که نماز را برپا داريد و زكات بدهيد، سپس (با اينكه پيمان بسته بوديد) همه شما جز عده كمى سرپيچى كرديد و (از وفاى به پيمان خود) روى‌گردان شديد.

 

یکی از نکاتی که در آیه مذکور به آن اشاره شده است، نیکی به پدر و مادر است. احسان به پدر و مادر یکی از موضوعاتی است که خداوند متعال آن را در شمار میثاق بنی‏اسرائیل قرار داده است.

 

تفاوت بین کلمه «والد» و «أب»

 

«والد» به فردی اطلاق می‏شود که انسان از او متولد می‏شود و منشأ وجود انسان است، اما «أب» علاوه بر معنای والد به دیگرانی که حق و نقش پدری بر گردن انسان دارند نیز اطلاق می‏شود. پس «أب» فقط به کسی که شخص از او متولد شده است، اطلاق نمی‏شود، بلکه بر هر کسی که در رشد، پیشرفت و کمال انسان نقش داشته باشد، اطلاق می‏شود و گفته می‏شود که او در حق شخص پدری کرده است بنابراین، «أب» بر پدر بزرگ، اجداد انسان و معلم انسان نیز اطلاق می‏شود، در حالی که شخص از این افراد متولد نشده است. همچنین، اگر کسی در فقر و نداری شخصی را کمک کند و در مسیر تعالی و رشد او تلاش کند، از این جهت که در حق او پدری کرده است، «أب» شمرده می‏شود.

 

شاید در رابطه با زنی که انسان از او متولد نشده است، ولی در زندگی انسان نقش داشته باشد، گفته شود که در حق او مادری کرده است.

 

با اینکه به پدر، «والد» و به مادر، «والده» گفته می‏شود، استفاده از تعبیر «والدین» در آیه مورد بحث (آیه 83)، از باب تغلیب است که یکی بر دیگری غلبه داده شده است، مثل اینکه در باب تثنیه شمس و قمر «شمسان» یا «قمران» گفته می‏شود که یکی بر دیگری غلبه داده می‏شود.

 

یکی از کلماتی که در آیه مذکور، به کار رفته است، کلمه «احسان» است، احسان در قرآن به دو صورت به کار رفته است؛ گاهی بدون حرف جر و گاهی همراه با حرف جر به کار رفته است. در صورتی که «احسان» بدون حرف جر باشد، به این معنا است که شخص از عهده کار به خوبی برآمده است که در این صورت به او محسن گفته می‏شود. در آیه مورد بحث (آیه 83)، خداوند متعال از بنی‏اسرائیل پیمان گرفته است که با پدر و مادر خود رفتاری پسندیده داشته باشند. اما گاهی، «احسان» با حرف جر استعمال شود و آن حرف جر، گاهی «إلی» است و گاهی «باء» است. اگر «احسان» با حرف «إلی» بیاید، به این معنا است که شخص محسِن محبّت و نیکوکاری می‏کند، ولی تمام خواسته‏های شخص را انجام نمی‏دهد، اما اگر با حرف «باء» بیاید، به این معنا است که شخص محسِن، نیکوکاری را در حق فرد مورد نظر به تمام و کمال انجام می‏دهد، مثل اینکه انسان از کسی آب خُنک مطالبه کند که شخص به دو صورت می‏تواند آب خُنک را به دست او برساند؛ اول، اینکه ظرف آب خُنک را به دست شخص مورد نظر بدهد و صورت دوم، اینکه شخص فقط آدرس می‏دهد که آب خُنک در کجا قرار دارد و خودش آب را برای او نمی‏آورد که اگر آب خُنک را به دست طرف بدهد، احسان را در حق او تمام کرده است، ولی اگر آب را برای او نیاورد و فقط به او آدرس بدهد، احسان را به تمام و کمال انجام نداده است.

 

کلمه «باء» به معنای تلازم و پیوستگی است. در قرآن هرگاه بحث احسان به والدین مطرح شده است، فعل احسان همراه با حرف «باء» بکار رفته است، یعنی احسان باید به تمام و کمال باشد و «باء» به معنای الصاق است، یعنی باید یک رابطه تنگاتنگ و نزدیک بین فرد با والدینش برقرار باشد و احسان را به تمام و کمال انجام بدهد. خداوند متعال در آیه مورد بحث (آیه 83)، احسان به والدین را بعد از دعوت به پرستش خودش و عبودیت آورده است و از این فهمیده می‏شود که عبودیت و بندگی خداوند متعال با احسان به والدین یک نوع تلازمی دارد.

 

احسان در آیه مورد بحث، هر نوع احسانی را شامل می‏شود و این از اطلاق کلمه احسان و نکره بودن آن فهمیده می‏شود، بنابراین، همه انسان‏ها می‏توانند به پدر و مادر خود احسان معنوی و مادی داشته باشند، همچنین، می‏توانند در حال حیات یا بعد از فوت پدر و مادرشان از طریق قرائت قرآن، انجام کار خیر از طرف آنان، به آنان احسان کنند. پس منظور از احسان به پدر و مادر، احسان خاصی نیست و همچنین، احسان علاوه بر حال حیات پدر و مادر در حال ممات آنها نیز شامل حالشان می‏شود و خلاصه اینکه، احسان هر مصداق که بر او منطبق باشد را شامل می‏شود.

 

گاهی به جای کلمه «احسان» از کلمه «برّ» استفاده شده است، بنابراین، توصیه‏ای که خداوند متعال در احسان به والدین به فرزندان دارد، همه ابعاد احسان را شامل می‏شود، یعنی اگر والدین از نظر مالی ناتوان باشند، واجب النفقه انسان می‏شوند و بر فرزند واجب است که هزینه زندگی آنها را پرداخت کند و از نظر مالی مشکلات آنها را برطرف کند. اما بالاتر از احسان مالی، احسان معنوی است، به این معنی که انسان باید اخلاقاً احسان را در حق پدر و مادرش تمام کند و احترام آنها را نگه دارد و رفتاری نیکو و پسندیده با آنها داشته باشد. خداوند متعال فرموده است: «...فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لاَ تَنْهَرْهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً»[2]؛ ... كمترين اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فرياد مزن! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو!

 

«الحمد لله رب العالمین»

 



[1]. «البقرة»:83.

[2]. «الإسراء»:23.

 

 

درس تفسیر حضرت آیتالله حسینی بوشهری (دامت برکاته)

موضوع کلی: تفسیر سوره «بقره»             تاریخ: 9 مهر 1399

موضوع جزئی: تفسیر آیه 83                                                                                    مصادف با: 12 صفر 1442

سال تحصیلی: 1400-1399                                                                                                  جلسه: 165

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه تفسیر آیه83: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَ ذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ»[1]؛ و (به ياد آوريد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و به مردم نيك بگوييد که نماز را برپا داريد و زكات بدهيد، سپس (با اينكه پيمان بسته بوديد) همه شما جز عده كمى سرپيچى كرديد و (از وفاى به پيمان خود) روى‌گردان شديد.

 

عرض شد که در آیه مورد بحث (آیه 83)، خداوند متعال با عبارت «لاتعبدون الا الله» که جمله خبریه است، فرموده است که بنی‏اسرائیل غیر خدا را نمی‏پرستند و استفاده از جمله خبریه تأثیر بیشتری دارد تا اینکه با حالت آمرانه گفته شود که غیر خدا را نپرستید. خداوند متعال در آیه 63 و 64 وقتی می‏خواهد عبادالرحمن را توصیف و تمجید کند از جمله خبریه استفاده می‏کند «وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً* وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِيَاماً»[2]؛ بندگان (خاص خداوند) رحمان، كسانى هستند كه با آرامش و بى‌تكبّر بر زمين راه مى‌روند و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گويند)، به آنها سلام مى‌گويند (و با بى‌اعتنايى و بزرگوارى مى‌گذرند)* كسانى كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مى‌كنند.

 

اولین میثاقی که خداوند متعال در آیه مورد بحث (آیه83 بقره) مطرح می‏کند، این است که بنی‎‏اسرائیل فقط باید خداوند را عبادت کنند و جز او، چیز دیگری را نپرستند و این مختص بنی‏اسرائیل نیست، بلکه تمام انسان‏ها باید فقط و فقط خداوند متعال را بپرستند، اما حیف که انسان در بعضی از مقاطع تاریخ ناسپاسی کرده است و تعریف نادرستی از رابطه خودش با خداوند متعال داشته است، یعنی آن‏گونه که باید ایجاد ارتباط بکند و به کمالات عالی انسانی دست یابد، رفتار نکرده است و لذا از رسیدن به مقامات و کمالات محروم مانده است، خیلی به دنیا آمده‏اند و از دنیا رفته‏اند و لکن طعم شیرینی بندگی و عبودیت را نچشیده‏اند که نمونه بارز آن، بنی‏اسرائیل می‏باشند که مورد لطف خداوند قرار گرفتند، ولی جز غرور، خودخواهی و منیّت و خیالات خام چیزی دیگری نداشتند و نوع ارتباطی که با خدا برقرار کردند، ارتباط جاه‏طلبانه بود و خود را قوم برتر می‏دانستند و دیگران را به حساب نیاوردند و به تعبیر روشن‏تر، یک‏جانبه‏گرایی را در زندگی خود انتخاب کردند و خود را تافته جدابافته دانستند. خداوند متعال فرموده است: «وَ قَالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ...»[3]؛ يهود و نصارى گفتند که ما فرزندان خدا و دوستان (خاصّ) او هستيم... .

 

یهود و نصاری خود را برتر از دیگران می‏دانستند، در حالی که خداوند متعال نسبت به همه بندگانش رئوف و مهربان است و ملاک و معیار برتری، عمل صالح است که هر کسی که عملش صالح باشد به سعادت و کمال خواهد رسید و بهشت برین الهی نصیبش خواهد شد. بنابراین آنچه مهم است این است که انسان به جایگاه خودش نسبت به خداوند متعال پی ببرد و بفهمد که او مخلوق است و خداوند خالق اوست و او عبد است و خداوند معبود است و باید بداند که هدف خداوند از آفرینش انسان، چیزی جز رسیدن به کمال عبودیت نیست و لذا فرموده است: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[4].

 

در تفاسیر آمده است که منظور از «لیعبدون»، «لیعرفون» است، به این معنی که انسان باید در سایه عبادت و بندگی خدا نسبت به خداوند متعال معرفت پیدا کند.

 

اگر انسان در گام نخست موفق شود و خود را در وادی عبودیت قرار دهد، گام‏های بعدی خود به خود به سراغ او خواهند آمد و پله‏پله رشد خواهد کرد تا به مقامات بالاتری برسد، گام‏ها بعدی عبارتند از؛  مقام خُلّت که حضرت ابراهیم (ع) به آن مقام رسید و خلیل خداوند شد، مقام حبیب اللهی که حضرت رسول اکرم (ص) به آن مقام رسید و این مقام‏ها بعد از مرحله عبودیت می‏باشند، مقام ولی اللهی، مقام دیگری است که در سایه عبودیت حاصل می‏شود که در وقتی انسان به این مقام‏ها برسد، در سایه اطاعت از پروردگار خویش به جایی می‏رسد که همان‏طور که وقتی خداوند اراده می‏کند، انجام می‏شود، انسان نیز وقتی اراده کند، انجام خواهد شد «عبدي‏ أطعني‏ تكن مثلي، تقول للشي‏ء: كن، فيكون»‏.[5]

 

داستان آن کارگر تبریزی معروف است که باربری می‏کرد، روزی از خیابان عبور می‏کرد، بچه‏ای را دید که از پشت بام در حال سقوط بود، با اشاره به او گفت که بایست و بچه ایستاد و با آرامش به زمین رسید و هیچ آسیبی به او وارد نشد، مردم دورش جمع شدند و گفتند که حتماً تو از اولیاء الله هستی که چنین کاری انجام دادی، گفت که من کار خاصی نکردم، بلکه تا کنون هرچه خداوند فرموده است، عمل کرده‏ام، یک بار نیز من از خدای خود چیزی خواستم و لذا به اذن خداوند آن بچه در وسط آسمان ماند و آسیبی به او نرسید.

 

«ولاء» آن حالتی است که انسان احساس می‏کند موانع و حجاب‏ها برداشته شده و کنار رفته است، لذا انسانی که به مقام ولایت می‏رسد حجاب‏ها را کنار می‏زند و ترس و خوفی ندارد و اضطراب ندارد «أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»[6] و این عدم خوف و اضطراب به خاطر توکل و تکیه بر خداوند است که انسان در سایه تکیه بر معبود خود به آرامش می‏رسد «...أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[7].

 

اضطراب و استرسِ بیشتر انسان‏ها به خاطر این است که بر خدای خود توکل ندارند و به جای تکیه بر خدا به مال، ثروت، دنیا و امثال آن تکیه می‏کنند لذا همیشه خوف و ترس همراه آنها است.

 

«الحمد لله رب العالمین»

 



[1]. «البقرة»:83.

[2]. «الرحمن»:63 و64.

[3]. «المائدة»:18.

[4]. «الذاریات»: 56.

[5]. محمد حسن، مظفر نجفى، دلائل الصدق لنهج الحق، ج‏5، ص181.

[6]. «یونس»:62.  

[7]. «الرعد»:28.

 

 

درس تفسیر حضرت آیتالله حسینی بوشهری (دامت برکاته)

موضوع کلی: تفسیر سوره «بقره»                                                   تاریخ: 2 مهر 1398

موضوع جزئی: تفسیر آیه 83                                                         مصادف با: 5 صفر 1442

سال تحصیلی: 99-98                                                                                                            جلسه: 164

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تفسیر آیه83: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَ ذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ»[1]؛ و (به ياد آوريد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و به مردم نيك بگوييد که نماز را برپا داريد و زكات بدهيد، سپس (با اينكه پيمان بسته بوديد) همه شما جز عده كمى سرپيچى كرديد و (از وفاى به پيمان خود) روى‌گردان شديد.

تفاوت کلمه «إذ» و «إذا»

در هر موردی که از کلمه «إذ» استفاده شده است، سخن از گذشته است و هنگامی که درباره آینده سخن به میان آید از کلمه «إذا» استفاده می‏شود، پس «إذ» ظرف زمان ماضی است و «إذا» ظرف زمان مستقبل است و با توجه به اینکه ظرف زمان باید وابسته به فعلی باشد لذا حتماً فعلی باید همراه آن باشد، لکن آن فعل در بعضی از موارد محذوف است و در آیه مورد بحث (آیه 83) نیز فعل محذوف است و آن فعل محذوف، «اُذکر» است.

معانی واژه‏ها

واژه «أخذ»

«أخذ» به معنای استیلا و تسلط کامل است. اگر کسی به چیزی تسلط پیدا کند، گفته می‏شود که آن را أخذ کرد. امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) فرموده است: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أن لايُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»[2]؛ اگر نبود حضور فشرده مردم براي بيعت و عهدي كه خداي از عالمان گرفته است كه بر شكم‏بارگي ستمگر و محروميّت ستمديده صحّه نگذارند، حتماً افسار خلافت را رها مي‏كردم. منظور این است که علی (ع) وقتی امر خلافت را به عهده گرفت آن را با تمام قوا اخذ کرد تا حدی که نوشته‏اند: «قُتِل فی محرابه لشدّة عدله».

«أخذ» در آیه مورد بحث (آیه 83)، یک گرفتن ساده و معمولی نیست، بلکه نوعی تسلط و در اختیار گرفتنِ همراه با تعهد و مسؤولیت است.

واژه «میثاق»

«میثاق» به پیمانی گفته می‏شود که دست انسان را به گونه‏ای می‏بندد که نمی‏تواند عهدی را که بسته است رها کند و همچنین، به پیمانی، گفته می‏شود که در نهایت محکمی و استواری است.

نکته: عقودی که در اسلام وجود دارند به دو دسته تقسیم می‏شوند؛ عقود جایز و عقود لازم. هبه یا بخشش از عقود جایز است، یعنی انسانی که مالی را بخشیده است، می‏تواند آن را پس بگیرد، البته به شرطی که در آن تصرف نشده باشد، اما بیع از عقود لازم است، یعنی وقتی که خرید و فروش انجام شد، نمی‏توان آن را بر هم زد. در تعالیم و آموزه‏های شرعی و دینی احکامی وجود دارند که اصلِ آنها را عقل و فطرت آدمی می‏پذیرد، اما چرائی آن و اینکه چگونه و با چه خصوصیاتی باشد کار عقل نیست، مثل اینکه اصل اینکه انسان باید عبادت خداوند را انجام بدهد را عقل و فطرت، از باب شکر منعم، می‏پذیرد، اما اینکه نماز صبح دو رکعت است و نماز ظهر چهار رکعت است، کار عقل و فطرت نیست، بلکه بیان این جزئیات کار شریعت است و از عهده عقل و فطرت خارج است. اما گاهی احکامی وجود دارند که عقل و فطرت، چرائی و چگونگی آن احکام را نیز درک می‏کند و به تعبیر روشن‏تر، عقل مؤید شرع است، این گونه احکام که عقل علاوه بر درک اصل آنها، جزئیات و چگونگی آن احکام را نیز درک می‏کند و مؤید نظر شارع می‏باشد، میثاق نامیده می‏شوند، پس میثاق به امری گفته می‏شود که علاوه بر نظر شارع، عقل نیز آن را درک می‏کند و مؤید نظر شارع است.

خداوند متعال از بنی‏اسرائیل چنین میثاقی را گرفته بود، یعنی میثاقی که عقل نیز مؤید آن بود، ولی با همه این اوصاف، بنی‏اسرائیل از زیر این عهد و میثاقی که بسته بودند شانه خالی کردند.

جملات، گاهی انشائیه و گاهی اخباریه‏اند و جملات خبریه از جملات انشائیه، تأکید بیشتری دارند و تأثیرگذاری جملات خبریه بیشتر است و لذا گفته می‏شود که در آیه مورد بحث (آیه 83)، خداوند متعال علاوه بر اینکه اخذ میثاق از بنی‏اسرائیل را بیان می‏کند، با عبارت «لاتعبدون الا الله» که جمله خبریه است در صدد بیان یک شیوه تربیتی است و آن اینکه وقتی به صورت خبری گفته می‏شود که بنی‏اسرائیل غیر خدا را نمی‏پرستند، تأثیر بیشتری دارد از اینکه با حالت آمرانه گفته شود که غیر خدا را نپرستید. مثل اینکه اگر گفته شود که بچه من ظرف را کثیف نمی‏کند اثر تربیتی بیشتری دارد تا اینکه به صورت آمرانه گفته شود که ظرف را کثیف نکن لذا شیوه میثاق گرفتن خداوند متعال که در قالب إخبار بیان شده است نقش تربیتی و سازندگی بیشتری دارد تا اینکه در قالب إنشاء بیان می‏شد.

 

«الحمد لله رب العالمین»

 



[1]. «البقرة»:83.

[2]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص50، خطبه3.

 

 

 

درس تفسیر حضرت آیتالله حسینی بوشهری (دامت برکاته)

موضوع کلی: تفسیر سوره «بقره»                         تاریخ: 26 شهریور 1399

موضوع جزئی: تفسیر آیه 82                             مصادف با: 27 محرم 1442

سال تحصیلی: 99-98                                                                         جلسه: 163

 

 

ادامه تفسیر آیه82: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»[1]؛ و آنها كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‌اند، آنان اهل بهشتند و هميشه در آن خواهند ماند.

 

از آیه مذکور و آیه قبل از آن (آیه81) فهمیده می‏شود که دو نوع خلود متصور است؛ یکی، خلود برای اهل جهنّم و دیگری، خلود برای اهل بهشت.

 

خداوند متعال در آیه مذکور [، یعنی آیه82]، معیار خلود در بهشت را مطرح کرده است و فرموده است که معیارِ خلود در بهشت، ایمان و عمل صالح است.

 

بعضی از مفسرین به نکته جالبی اشاره کرده‏اند و آن، اینکه در مواعظ و نصایح نه باید خیلی مردم را امیداوار کرد و نه به طور مطلق باید آنها را ناامید کرد و ترساند. اکنون بعضی از روحانیون تک‏بُعدی کار می‏کنند و یا فقط مردم را می‏ترسانند و یأس و ناامیدی را در دل آنها می‏کارند یا اینکه فقط مردم را بشارت می‏دهند و بیش از حد امیدوار می‏کنند و مردم را انذار نمی‏کنند.

 

خداوند متعال بشارت و انذار را در کنار هم آورده است و به پیامبران خود فرموده است که باید بشارت و انذار را در کنار هم داشته باشید، یعنی هم مردم را به رحمت و بخشش امیدوار کنید و هم آنها را از عذاب بترسانید. خداوند متعال فرموده است: «إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ»[2].

 

در مواردی نیز خداوند بحث خوف و رجا را مطرح کرده، یعنی امید و ترس باید در کنار هم باشند.

 

بعضی از مفسرین گفته‏اند که این قاعده وجود دارد که خداوند متعال در هر موردی که هشداری می‏دهد که موجب نگرانی مردم می‏شود بلافاصله دست عطوفت و مهربانی پرودگار بر سر مردم کشیده می‏شود و آنها را به نجات، امید می‏دهد و همیشه در کنار هشدار، امید داده شده است.

 

معنای ایمان

 

مقصود از ایمان در آیه مورد بحث (آیه82 بقره)، اعتقاد و باور به خدا، دین خدا و اتصال به حضرت باری‏تعالی است و نشانه ایمان این است که اضطراب در زندگی افراد با ایمان نیست چون بر خداوند متعال توکل می‏کنند و هیچ‏گاه غصه رزق و روزی خود را نمی‏خورند زیرا خدا را رزّاق می‏دانند و این اعتقاد و باور است که موجب اطمینان و طمأنینه در دل انسان می‏شود و به او آرامش می‏دهد و اطمینان قلبی در آیه شریفه «أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[3] از رهگذر ایمان به دست می‏آید و آنچه که امروزه جامعه را تهدید می‏کند این است که این پیوند و رشته اتصال قطع شده است و انسان‏ها از خدا بریده‏اند و به غیر او وصل شده‏اند. در جامعه امروزی مشاهده می‏شود که خیلی از افراد از ایمان واقعی برخوردار نیستند و فقط با زبانشان خدا را قبول دارند، ولی در عمل چیز دیگری غیر از آنچه مورد رضایت خداوند متعال است از خود نشان می‏دهند، در حالی که ایمان واقعی آن است که انسان علاوه بر ایمان لسانی، قلبش نیز مملوّ از ایمان باشد و در عمل نیز آنچه را که خداوند از او خواسته است، پیاده کند. امیرالمؤمنین؛ امام علی (ع) فرموده است که از پیامبر اکرم (ص) درباره ایمان سؤال کردم، آن حضرت (ص) فرمود‏: «تَصْدِيقٌ‏ بِالْقَلْبِ‏، وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ‏، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ»[4]؛ ایمان، تصدیق با قلب و اقرار به زبان و عمل با اعضا و جوارح است.

 

ایمان از دیدگاه متکلمین

 

در بین متکلمین تعبیرات متفاوتی در رابطه با ایمان مطرح شده است؛

 

اشاعره؛ گفته‏اند که ایمان به معنای تصدیق و اقرار زبانی به وجود خداوند و وجود پیامبران و کتب الهی است، یعنی همین که شخص با زبانش به وجود خداوند متعال اقرار کند، کفایت می‏کند و اقرار کننده، مؤمن است.

 

معتزله؛ معتقدند که ایمان به صرف اقرار زبانی صادق نیست، بلکه شخص علاوه بر تصدیق و اقرار به زبان، عمل خاصی را نیز باید انجام بدهد تا صفت ایمان بر او صدق کند. از تعریف معتزله به دست می‏آید که دیدگاه معتزله به امامیه نزدیک است.

 

متکلمان شیعه؛ از جمله مرحوم علامه طباطبائی (ره) در رابطه با ایمان گفته‏اند که مؤمن بر کسی صدق می‏کند که به آنچه اعتقاد و باور دارد، اقرار کند و با زبان آن را تصدیق کند و علاوه بر اقرار زبانی در عمل نیز ملتزم به آن باشد.

 

بنابراین، آنچه معیار خلود در بهشت می‏شود ایمان و عمل صالح است. از آنچه در رابطه با معنای ایمان گفته شد، معلوم می‏شود که در دل ایمان، عمل صالح نیز وجود دارد و ذکر عمل صالح بعد از ایمان در آیه مورد بحث، در حقیقت ذکر خاص بعد از عام است.

 

سؤال: معنای خلود در بهشت چیست؟

 

پاسخ: بعضی گفته‏اند که خلود به معنای مدت زمان طولانی است، ولی نظر مختار این است که خلود به معنای جاودانگی است و دلیل این مطلب نیز تأکیداتی است که بعد از کلمه «خالدین»، «خلود» و امثال آن در قرآن آمده است که بعد از این کلمات، کلمه «أبدا» آمده است و این نشان دهنده این است که خلود به معنای جاودانگی است.

 

«الحمد لله رب العالمین»

 



[1]. «البقرة»:82.

[2]. «البقرة»:119.

[3]. «الرعد»:28.

[4]. شیخ طوسی، الأمالي، ص284.

 

  1. تفسیر سوره بقره آیه 78 مورخ 98/07/17
  2. تفسیر سوره بقره آیه 76 مورخ 98/07/10
  3. تفسیر سوره بقره آیه 75 مورخ 98/06/27
  4. تفسیر سوره بقره آیات 72و 73 مورخ 97/12/08
  5. تفسیر سوره بقره آیات 71 و 72مورخ 97/12/01
  6. تفسیر سوره بقره آیات 68، 69 و 70 مورخ 97/11/24
  7. تفسیر سوره بقره ایه 67 مورخ 97/11/17
  8. تفسیر سوره «بقره» آیه 65مورخ 97/09/14
  9. تفسیر سوره «بقره» آیه 66 مورخ 97/09/28
  10. تفسیر سوره «بقره» آیه 65 مورخ 97/09/21

صفحه10 از39